به گزارش خبرداغ به نقل از خبرآنلاین، فریده شجاعی در کافه خبر درباره سالهای زندگی با منصور پورحیدری صحبت کرد.
سپهر ستاری - ایمان گودرزی: بدون شک منصور پورحیدری یکی از نامهایی است که هرگز از تاریخ باشگاه استقلال پاک نخواهد شد. پدر استقلال که در زمان حیاتش هرگز برای این تیم کم نگذاشت و مانند یک پدر هوای فرزندش را داشت. زندگی کردن با منصور پورحیدری اما چالشهای زیادی در خودش داشت. چالشهایی که همسر او فریده شجاعی بهتر از هر کسی از آنها باخبر است. او خودش ورزشی بود و استقلال را دوست داشت ولی با همه اینها گاهی نمیتوانست عشق منصورخان به رنگ آبی را درک کند. این عشق آنقدر در زندگی آنها پررنگ بود که وقتی از فریده شجاعی پرسیدیم آیا منصورخان استقلال را بیشتر از شما دوست داشت؟ بدون درنگ پاسخ داد، بله!
فریده شجاعی در کافه خبر مهمان خبرآنلاین بود و درباره زندگی کنار منصور پورحیدری حرفهای جالبی را مطرح کرد. این گفتگوی خواندنی در ادامه آمده است.
اینقدر ما از شما سوال داریم که واقعا نمی دانیم از کجا شروع کنیم. من می خواهم برای ما از ورزشگاه آزادی بگویید. شما خاطراتی از این ورزشگاه دارید که شاید کمتر کسی آن را شنیده باشد.
مادر من کارمند سازمان تربیت بدنی بود و در استادیوم مشغول به کار بود. استادیوم سال ۵۲ افتتاح شد و اسکوربورد را از سویس آوردند. من اولین اپراتور اسکوربوردهای استادیوم شدم. کار بسیار جالبی بود.
ورزشگاه آزادی در زمان خودش خیلی مدرن بود و حتی کره و ژاپن سایر کشورها چنین ورزشگاهی نداشتند.
واقعا آزادی منحصر به فرد بود.بازی های آسیایی در آن برگزار شد که من سالن به سالن و لحظه به لحظه اش را در یاد دارم.واقعا به خودم می بالیدم از اینکه یک ایرانی هستم.
آخرین بار چه زمانی به ورزشگاه آزادی رفتید؟ دیگر دارد می ریزد و خراب می شود.
ورزشگاه آزادی! من هفت سال نایب رییس و عضو هیات رییسه بودم.بارها به ورزشگاه رفتم. دو بار با خانم آقای قطبی رفتم،چند بار بار با داوران خانم خارجی.حال و هوای آزادی برای ما فوتبال دوستان خوب است.دوست داشتم خانم ها هم بتوانند از این فضا استفاده کنند و لذت ببرند.
و شما خیلی جنگیدید برای اینکه زنان وارد ورزشگاه شوند.
من هر کجا که لازم بود ورود کردم تا این اتفاق بیفتد.گاهی شرایطش نبود اما حالا خوشحال هستم که خانم ها هم به ورزشگاه می روند.اصلا حس و حالش یک چیز دیگری است.
فکر می کنید گیر اصلی این اتفاق چه بود.
نمی دانم اما تجربه به من نشان داد،آن چه دفعه ای که رفتم ورزشگاه واقعا تماشاگران ما با فرهنگ هستند.وقتی می دیدند زنان در ورزشگاه هستند فحاشی نمی کردند و جو را عوض می کردند.این برای من جالب بود.امیدوارم این مشکل هم به زودی حل شود.
فریده شجاعی یکی از مدیران،مربیان،آموزگاران و ...بوده است.شما کاملا ورزشی بوده اید و عضو تیم فوتبال تاج؛آن هم در آن زمان.اصلا چه شد که سمت فوتبال رفتید.
من از ۱۰ – ۱۱ سالگی ورزش را شروع کردم و علاقمند شدم هم به فوتبال و هم به بسکتبال.منتها دوران فوتبال من خیلی کوتاه بود و نخستین سرمربی ام هم منصور پورحیدری.بعد مرحوم علی دانایی فرد بودند اما چون بسکتبال هم بازی می کردم تشخیص دادند که بسکتبال من بهتر است و ممکن است رشد بهتری داشته باشم.به همین دلیل فوتبال را کنار گذاشتم.
چه پستی بازی می کردید؟
" بک " بودم.هم پست منصور اما خیلی دوست داشتم دروازه بان باشم.در زمان خودم قدم هم بلند بود اما اصلا فرصت نشد.من از مربی ام هم خواستم که درون دروازه بایستم اما نشد.
پس فوتبال شد بابا آشنایی شما با منصور خان؟
آن زمان من خیلی کوچک بودم.زیاد به فکر ازدواج و اینها نبودم و روی ورزش تمرکز داشتم.وقتی بسکتبال را شروع کردم آن زمان خانواده تاج در دروازه شمران و تربیت بدنی استان تهران جمع می شدند.یک کافه تریا بود و بعد از تمرین ساعاتی را با هم می گذراندند.منصور با مربی من آقای آتشی هم دوست بود.آنها دوست داشتند بازی های ما را دنبال کنند.حتی یادم هست که مرحوم ناصر حجازی هم می آمد و بسکتبال بازی می کرد.آقای جانملکی خدا بیامرز هم بودند.
اولین بار کی این حس رسمی شد و منصور خان پیشنهاد ازدواج دادند؟
واقعیت اش این است که من زیاد یادم نمی آید اما از طریق مربی ام آقای آتشی بود.ایشان آمدند و من را از خانواده ام خواستگاری کردند.از آن به بعد دیگر رسمیت پیدا کرد.
پس منصورخان یک نفر را فرستاد که جواب بله را از شما بگیرد.
بله.دقیقا.مادر من خیلی آقای آتشی را هم قبول داشتند و دیگر مخالفتی نشد.
در بحث استادیوم رفتن ها،خانم ها خیلی دوست دارند به ورزشگاه بروند اما فکر کنم این شور برای شما خیلی بیشتر بود.
زمانی که با منصور آشنا شدم او هنوز بازیکن بود.بازی های زیادی را دیدم و دلم می خواست تیم منصور ببرد و او خوب بازی کند.قبل از انقلاب که منصور به سر تمرین ما هم می آمد و حتی با هم بازی هم می کردیم.می خواهم بگویم تفریح و سرگرمی و لذت زندگی ما تمرین و ورزش بود.این خیلی خوب بود.می خواهم بگویم اگر این ادامه داشت هیچ جوانی سراغ آلودگی های دیگر نمی رفت.حس و حال عجیبی داشت.بعد از آن هم منصور خیلی دوست داشت بازی های عسل در بسکتبال را هم ببیند که متاسفانه میسر نشد.اما برای گلف مشکلی نبود.حتی منصور با خود عسل هم گلف بازی می کرد.خانوادگی ورزش کردن لذت خوبی دارد.
حضور عسل باعث شد که شما به سمت گلف بروید؟
نه!حضور من باعث شد که عسل به سمت گلف بیاید.من اولین نایب رییس انجمن گلف بودم.آن زمان گلف اصلا بازیکنی نداشت.یک بار دیدم یک خانمی دارد گلف بازی می کندو.رفتم و گفتم شما از کجا آمده اید؟گفت ایرانی هستم اما از ژاپن آمده ام.به او گفتم می آیی برویم جام جهانی؟گفت چرا که نه؟! گفت من سه نفر از دوستانم را هم می آورم.
یعنی اولین تیم ملی ما این طور شکل گرفت؟
بله.سال ۲۰۰۲ بود.رفتیم مالزی.اولین و آخرین جام جهانی گلف.اتفاقا نخست وزیر مالزی آمده بود استقبال ما و باورش نمی شد که ایران و دخترانش تیم ملی گلف داشته باشد.همه عکس های بچه ها در روزنامه ها بود.
آن خانم تعجب نکرد؟
چرا.اما خب بازیکن خوبی بود.دست و پا بسته نبودیم.
در ارتباط هستید با آن خانم؟
نه،از ایران رفتند.
پس از آن رفتید دنبال مربی و ...
بله.تیم تشکیل دادیم و گفتم بهتر است برویم سراغ ورزشکاران.از دختر خودم شروع کردم.به او می گفتم که عسل بیا گلف،اینقدر ورزش خوبی است.شما فکر کن عسل از بسکتبال با آن شور و هیجان بیاید گلف و یک ورزش آرام!یک مقدار سخت بود اما در دو تا رشته هم زمان موفق هم بود.در مسابقات دانشجویان جهان در میلان کاپ اخلاق را گرفت.
خانواده شما ورزشی هستند.پسرتان هم فوتبال بازی می کرد اما در فوتبال هرگز موفق نشد.
به جرات می توانم بگویم که اگر علی ادامه می داد بدون شک یکی از بهترین فوتبالسیت های ایران می شد اما منصور تفکر بسته ای در این زمینه داشت.فکر می کرد اگر بیاید می شود مثل آتیلا و می گویند از رانت پدرش استفاده کرده است و آسیب می بیند.علی بازیکن جوانان استقلال بود با آندو.به هر حال بعد از آن دیگر منصور مخالف فوتبال بازی کردنش بود.قبول شدن علی در دانشگاه هم مزید بر علت شد تا منصور روی تصمیمی که گرفته بود مصر شود.
شما مقاومتی نکردید؟
چرا اما منصور دلایل خاص خودش را داشت و توانست من را هم قانع کند.من بعدها این را در بسکتبال حس کردم.وقتی عسل بازی می کرد خیلی ها نظرشان این بود که چون دختر من است دارد بازی می کند و ...عسل از آمریکا بلند شد آمد و رفت تیم ملی بازی کرد اما همه می گفتند دختر نایب رییس است ولی هیچ کس نگفت او بهترین بازیکن خارجی تیمش بوده،الهام بخش ترین بازیکن تیمش بوده و تجربه زیادی هم داشته.این ضربه ای بود که هم من خوردم هم عسل.
کلا ولی آن ژن ورزشی در خانواده شما بود.
بله دقیقا. تلویزیون ما همیشه ورزش پخش میکرد و امکان نداشت چیز دیگری پخش کند. روزنامه و کتاب ما هم ورزشی بود. من هم در خانواده تحصیلاتم را تا دکتری تربیت بدنی ادامه دادم. چون من ۱۷-۱۸ سالگی ازدواج کردم و در دانشگاه هم تربیت بدنی بود. جدا از ژن، محیط خانه هم آماده بود.
هر کسی به خانه شما میآمد حس میکرد به ورزشگاه آمده است!
آره. خوشبختانه ناراضی هم نیستم و تا وقتی منصور زنده بود دوران خوبی داشتیم و دور هم بودیم.
با این حال کلمه «استقلال» خیلی روی زندگی شما سایه انداخته بود. شاید شما هم خیلی بیشتر از منصورخان درگیرش بودید و به اجبار یک سری چیزها را تحمل میکردید. درست است ورزشی بودید ولی منصورخان استقلال را خیلی دوست داشت و در این مدت اتفاقاتی افتاد که شما بیشتر تحمل کردید.
اتفاقات تلخ و شیرین در زندگی هر ورزشکاری هست و در زندگی ما هم بود. چون منصور عاشقانه استقلال را دوست داشت و یک عشق فرازمینی بود.
و شما پای این عشق ایستادید!
من خودم ورزشی بودم و حس او را میفهمیدم. درکش میکردم. استقلالی هم بودم و باعث میشد کوتاه بیایم. به جرات میگویم هر آدم دیگری بود نمیتوانست تحمل کند.
آخر چه کسی خانه و مغازهاش را میفروشد که خرج تیم کند یا اصلا کدام زنی این را قبول میکند؟
از همان ابتدا که بازیکن بود هم خانوادهای ورزشی بودند و من این را در خانوادهاش هم میدیدم که حاضر بودند برای استقلال و تاج هر کاری کنند و جانشان را بگذارند و کمک کنند.حتی پدرش هم به تاج کمک میکرد. منصور هم واقعا زندگیاش را برای تاج گذاشت. حتی یکی از بحثهای ما سر این بود که تیم ملی را کنار گذاشت. من با اینکه استقلالی بودم ولی دلم نمیخواست این کار را کند. این اتفاقات خوب و بد در زندگی هر ورزشکاری بود ولی برای ما دیگر از همه بیشتر بود.
استقلال را از شما بیشتر دوست داشت؟
آره فکر کنم. من را دوست داشت و ما زن و شوهری بودیم که به هم علاقه داشتیم و عاشق خانواده بودیم ولی استقلال را خیلی دوست داشت.
فکر می کنم سبک زندگی مصنورخان خیلی خاص بود.
اصلا واقعا مثل منصور نداشته و نداریم.
چیزی که درباره منصورخان میگویند این است که آدم منطقی و آرامی بود ولی جایی که باید عشقش به استقلال را نشان میداد. مثلا حتی ناصر حجازی هم وقتی رایکوف گفت پول بیشتر نمیدهیم و دوست داری برو، رفت. منصورخان ولی همیشه میماند و میجنگید و این عشق خیلی برایش اهمیت داشت.
دقیقا همینطور بود. اتفاقا ۲-۳ روز پیش با همسر آقای حجازی تلفنی صحبت میکردم خودش گفت که منصورخان اصلا خیلی فرق میکرد. اصلا یک چیز دیگری بود و همه میدانستند. کاریاش هم نمیشد کرد. یک عشق آسمانی بود. چیزی که تا لحظه آخر زندگیاش حتی در کما هم به استقلال فکر میکرد. حتی وقتی حال خوبی نداشت در بیمارستان بازی استقلال را تماشا میکرد. حالا شاید اصلا نمیفهمید چه شده ولی تا لحظه آخر در فکرش استقلال بود.
آن عکسی که چند ماه قبل فوتش کنار نیمکت استقلال ایستاده کاملا عشق منصورخان را نشان میداد.
آن عکس خیلی ناراحتکننده است. یک عکس در اوج جوانیاش دارد که کنار همان دروازه با آن شکل ایستاده و وقتی با این مقایسه میکنی واقعا ناراحت میشوی. آن عکس خیلی مرا آزار میدهد. ولی عکس خیلی معناداری است.
منصور پورحیدری واقعا پدر استقلال بود؟ اصلا چه کسی آن لقب را اولین بار گفت؟
آره با توجه به همه چیزهایی که مردم و هواداران و بازیکنان و پیشکسوتان میدانند. من خیلی دوست داشتم بدانم چه کسی اولین بار این لقب را داد. خیلی اسم خوبی است و به من حس خوبی میدهد. چون با ویژگیهای منصور تطبیق دارد. اینکه انقدر پدرانه برای استقلال دلسوزی کرد.
به نظرتان فوت منصورخان در ناکامیهای استقلال تاثیر داشته؟ یادم است مثلا فرهاد مجیدی میگفت اگر منصورخان و ناصرخان زنده بودند من هیچ دغدغهای نداشتم.
یک چیزهایی قابل پیشبینی نیست ولی این عزیزان دلسوز استقلال بودند و با راهنماییهایشان کمک میکردند. به جرات میتوانم بگویم که منصور مرد بحران و سختی استقلال بود و مدیریت میکرد. خیلی وقتها استقلال را نجات میداد. الآن هم مربیان دیگر مثل آفای مجیدی و قلعهنویی زحمت کشیدند و نمیشود زحمات این عزیزان را نادیده گرفت ولی اگر منصور و ناصر حجازی بودند شاید از تجربیات و دلسوزیهایشان میشد بهره بیشتری برد.
ولی هیچکدام از کسانی که گفتید خانه و مغازهشان را نفروختند.
هیچگس این کار را نکرد. تنها مربی بود که دست خالی از دنیا رفت. او هیچی نداشت. پدر منصور تاجر بود و وضعیت مالی خوبی داشتند و متمول بودند. او پول که از استقلال نمیگرفت و همه قراردادهایش مانده است. پول که نمیگرفت، خرج استقلال هم میکرد و معلوم است چیزی نمیماند و زندگیاش به باد میرود.
طلب منصورخان را ندادند؟
یک مقداری را زمان آقای آجورلو پرداخت کردند. یک بخشی هم آقای فتحاللهزاده تلاش کردند ولی این قرارداد برای ۶ سال پیش بوده و الآن اصلا ارزشی ندارد و کاری نمیتوان کرد. در مقابل پولهایی که استقلال به بازیکن و مربی میدهد اصلا رقمی نیست.
شما قبلا هم گفته بودید بازیکن استقلال شب دربی به خانهتان آمد و گفت اگر پولم را ندهید بازی نمیکنم که بعد منصورخان خانهاش را فروخت. هیچوقت هم اسم آن بازیکن را نگفتید. ماجرای آن شب را تعرف کنید.
زمانی بود که استقلال با دست خالی قهرمان میشد. آقای اولیایی و فتحاللهزاده به سختی با چنگ و دندان مدیریت میکردند. اینها با عشق و علاقه میآمدند و پولی هم نمیگرفتند. بازیکنان در آن زمان تازه باب شده بود حقوق بگیرند و زندگیشان با پول فوتبال میچرخید. یک بازیکن خیلی خوب و مطرح بود که ۲-۳ شب قبل دربی آمد و گفت بازی نمیکنم. من خودم دوست دارم این مسائل باز شود و همه بشناسند و چیزی نیست که روی آن سرپوش بگذارند ولی خدا بیامرز منصور خیلی به اینکه آبروی کسی بریزد اهمیت میداد. به حمت منصور ما چیزی نمیگوییم. خانهای که ارث پدریاش بود را مفت فروخت و مشتریاش هم پای آن نشسته بود و پولش آماده بود و سریع پول بازیکن را دادند. از این اتفاقات زیاد افتاد و منصور خیلی از جیبش برای استقلال خرج کرد.
هیچوقت حرص نخوردید؟ نگفتید این پولها حق عسل و علی و من است؟
منصور عشق و علاقه غیرطبیعی داشت و من هم اگر میخواستم غیرطبیعی باشم خب ناراخت نمیشود ولی کمی طبیعیتر از او بودم. مسلما ناراحت میشدم و حرص میخوردم. خب واقعا حق علی و عسل رفت.
ولی کاری از دستتان برنمیآمد.
چون او هم عشقش این بود و ما راضی بودیم که او رضایت داشته باشد.
اگر در شرایط فعلی الآن بود چی؟ با این وضع اقتصادی اجازه میدادید؟
نمیتوانستم مانع شوم. حالا درست نیست بگویم ولی خیلی زندگی ما را نابود کرد و به خاطر این عشق و علاقه از نظر مالی دچار مشکل شدیم. حالا علاوه بر این کلا به پول علاقه نداشت. منصور سه سال در تیمهای خورفکان و الاهلی امارات مربی بود. بعد هم مدتی که اوج مربیگریاش در باشگاهی و تیم ملی بود یکی از تیمهای مطرح که فکر کنم النصر بود پول خیلی خوبی میداد ولی نرفت. چون مربی استقلال بود و میگفت رها نمیکنم. به او گفتم تو اصلا نمیدانی این رقم چند صفر دارد! گفت اصلا پول مهم نیست و نمیخواهم برای پول با عربها کنم. علاوه بر عشق به استقلال اصلا پول برای او مهم نبود.
ولی خب در نهایت همه اینها باعث شد یک نام نیک از منصورخان پورحیدری باقی بماند. چیزی که با هیچ خانه و مغازهای قابل خریدن نیست.
شاید باورتان نشود ولی من با پرسپولیسیهای زیادی هم روبهرو میشوم و آنها احترام زیادی میگذارند. این برای ما باعث خوشحالی است.
ما خیلی کم بازیکن و پیشکسوتی داریم که برای دو طرف قابل احترام باشند. ناصر حجازی و منصور پورحیدری را در استقلال داریم و مثلا عابدزاده و علی پروین در پرسپولیس.
به همین خاطر کمبودهایی که بر اثر مشکلات مالی بوده را حس نکردیم. چون این مسائل خانواده را ارضا کرده است. با همین نام خوش منصور زندگی میکنیم.
وقتی در استقلال بودند به بچهها چطور میگذشت؟ مثلا استقلال دربی را میباخت در مدرسه برای آنها کری نمیخواندند؟
علی خاطرات زیادی دارد و عسل هم همینطور. من که ریز آن را یادم نیست ولی علی میگفت مثلا معلمش گفته اگر پرسپولیس ببرد به تو نمره میدهم و اگر ببازد نه! یک سری داستان این مدلی داشت. یک سری کری و کل کل بود. من در دانشگاه ۳۵ سال خدمت کردم و همیشه سر کلاس بحث استقلال و پرسپولیس را داشتیم. در اتاق من رنگها را عوض میکردند و این رقابت و کل کل سالم قشنگ است. آدم ورزشی این چیزها را کنار ورزش دوست دارد. این بخشی از ورزش است.
ولی وای از روزی که استقلال میباخت...
از باخت نگویید. اصلا تحمل باخت تیمی که طرفدارش هستم را ندارم. من اصلا مستقیم بازی را نمیبینم. جایی میروم که نتیجه و صدای بازی را نشنوم. هیچ فوتبالی را زنده ندیدم چون تحمل فشار روانی در طی بازی را نداشتم. به خاطر همین ویژگی هیچوقت هم مربی خوبی نشدم. یادم است خودم مربی تیم دانشگاه بودم و تیمم جلو بود آخر بازی به رختکن رفتم. در بسکتبال که لحظهاش مهم است این توان را نداشتم بازی را ببینم.
خاطره بدی از این باختها ندارید؟ یا مثلا واکنش بدی که هواداران نشان بدهند. اصلا تا به حال دم خانه شما آمده بودند؟
بله زیاد میآمدند. سال ۱۳۸۱ منصور استقلال را تا نیمهنهایی جام حذفی آورده بود که بعد جدا شد و آقای قلعهنویی آمد و تیم قهرمان شد. بعد از قهرمانی همان شب با هواداران به خانه ما آمدند. معمولا استقبال خوبی میکردند ولی کسانی هم بودند که دوست داشتند مربی دیگری باشد و با ما رفتارهای ناشایستی داشتند. مثلا زنگ میزدند میگفتند اگر منصورخان نرود علی را از مدرسه اذیت میکنیم. این اتفاقات میافتاد ولی خیلی کم بود. این در هر ورزشی وجود دارد و بین مربیان و بازیکنان رقابت است. هر کسی هم دوست دارد مربی محبوبش حضور داشته باشد.
این اتفاقات باعث نمیشد بگویید استقلال را بیخیال شود؟
بله ولی میگفت هیچ کاری نمیتوانم کنم. در نهایت اگر زندگی ورزشی او را مرور کنید میبینید اگر جایی میدید حضورش باعث ضرر به استقلال میشود بلافاصله استعفا میداد. این آقای فتحللهزاده به من گفت. تمام استعفاهای او به این دلیل بود که فکر میکرد نمیتواند. رها میکرد که بلکه یک نفر دیگر استقلال را به جایگاه اصلیاش برساند. این ویژگی فکر کنم فقط در منصور بود.
از آن قهرمانی جام حذفی گفتید. در آن فصل استقلال هفته آخر قهرمانی لیگ را از دست داد که خیلی به منصورخان ضربه زد. یک بار با آقای صالحنیا اینجا صحبت میکردیم و او گفت در آن بازی چند بازیکن خیانت کردند. واقعا اینطور بود؟ خود منصورخان چنین اعتقادی داشت؟
آن بازی بدترین خاطره ورزشی ما بود. این بدترین خاطره هم برای منصور بود و وقتی از انزلی برگشت یک تکه از موهایش سفید شد. بعد از بازی ساعتها روی نیمکت نشسته بود چون شوک به او وارد شد. همه میدانستند قهرمانی مال استقلال است و باید قهرمان میشد. اگر باخت فنی بود هیچ مربی انقدر ناراحت نمیشد ولی چون غرفنی بود و خیانت در کار بود نمیتوانستیم هضم کنیم. مطمئنم دستهایی در کار بود و منصور هم میدانست ولی هیچوقت اسم نبرد. در خاطر و ذهنش همیشه بود.
به شما هم نگفت؟
ما حدس میزنیم. منصور خیلی شخصیت درونگرا و توداری داشت. حتی من میگفتم ترکیب را بگو امکان نداشت بگوید. یک دفترچه داشت که ارنج را در آن مینوشت ولی از دستم قایم میکرد. من هم کنجکاو بودم و دوست داشتم بگویم همسرم این ترکیب را گذاشته ولی هیچوقت به نتیجه نمیرسدم.
یکی از کسانی که منصورخان آنها را دوست داشت پرویز مظلومی بود.
بله. او دوست جدانشدنی منصور بود. همیشه باهم بودند. رابطه بسیار خوبی داشتند و ما خانوادگی با آنها رفت و آمد داشتیم.
امیر قلعه نویی چطور؟
آقای قلعه نویی جز افراد بسیار با معرفت است. کسی که هنوز هم با ما در ارتباط هستند و گهگاهی به ما زنگ میزنند. حتی زمانی که مربی تیم ملی شدند با من تماس گرفتند، به هر حال منصور زمانی مربی تیم ملی بود و یادی از منصور کرد. رابطهاش با علی هم خوب است علی هم دوستش دارد.
قلعه نویی گزینه خوبی برای تیم ملی است؟
بله من هم اگر رئیس فدراسیون بودم او را انتخاب میکردم. امیر قلعه نویی مربی بسیار توانمندی است و هر جا که بود عملکرد قابل قبولی داشته.
در مورد رابطه ها صحبت کردیم. رابطه شما با خانواده حجازی چطور بود و بعد از مریضی ناصرخان چه وضعیتی داشتید؟
به هر حال ما از زمان های بسیار دور با خانواده حجازی در ارتباط بودیم و با هم رفت و آمد داشتیم. در مورد مربیگری و در دنیای حرفهای همیشه رقابت وجود داشت اما همیشه احترام هم را نگه میداشتند. زمانی که آقای حجازی مریض شده بودند برای کاری به فدراسیون آمدند و من وقتی ایشان را با آن حال دیدم جرات نکردم جلو بروم. به اتاقم رفتم و به خاطر شرایطی که برای او به وجود آمده بود گریه کردم. کسی فکرش را نمیکرد کسی که ورزشکار و خوش هیکل و خوش تیپ بوده روزی به این شکل بیافتد. منصور هم همینطور شد هر دو نفر به این حال روز افتادند، ولی خوب ایشان یکی از محبوب ترین ورزشکاران تاریخ ایران است و یادگاری های خوب بسیار زیادی از خود به جای گذاشتند خدا رحمتشان کند.
منصور خان همیشه رابطه بسیار خوبی با پرسپولیسی ها داشتند اما فکر کنم سر انتقال هاشمی نسب پرسپولسی ها حسابی از او شاکی شده بودند درسته؟
یادم نیست، ولی یادم هست آن زمان عسل ۱۱،۱۲ سالش بود و عاشق آقای هاشمی نسب بود همیشه به منصور میگفت چرا هاشمی نسب را بازی نمیدهی و او را روی نیمکت میگذاری، همین، چیز دیگری در مورد انتقال و حاشیه های آن به یاد ندارم. ولی چیز آزار دهندهای نبود.
هم منصور و هم ناصر را سرطان آن هم سرطان ریه از ما گرفت، شما با سیگار کشیدن منصور خان مشکلی نداشتید؟ مانع سیگار کشیدن او نمیشدید؟
بالاخره بعد از این همه سال این را متوجه شدم که هر کس با یک کار میتواند خودش را آرام کند، خودم مربی بودم و میدانم سخت ترین کار مربیگری است، در مربیگری با اعصاب و روان آدم بازی میشود، یک بازی شاید ۹۰ دقیقه باشد اما ۹۰ سال برای مربی طول میکشد. این اتفاقات باید یک جور تخلیه بشود تا این استرس کاهش پیدا کند و هر کسی هم راهی را برای خودش دارد. منصور با سیگار کشیدن آرامش پیدا میکرد، من همیشه مخالف بودم اما او با سیگار آرام میشد من هم چیزی نمیتوانستم به او بگویم، منصور اما هیچ وقت جلوی ما سیگار نمیکشید و همیشه در تراس خانه این کار را میکرد. مربیگری کار سختی است و منصور با این کار آرامش پیدا میکرد.
از آن روز لعنتی که فهمیدید منصور خان تسلیم سرطان شده بگویید.
شب قبلش از طرف افراد بلند مرتبه با ما تماس گرفته میشد و میپرسیدند که منصور فوت شده؟ اما منصور همچنان زنده بود و در بخش مراقبت های ویژه بود، حال و روز خوبی نداشت اما همچنان زنده بود. آن شب هم نگذاشتند ما در بیمارستان بمانیم و به خانه برگشتیم. باز زنگ زدند گفتند گفتند فوت کرده؟ گفتیم نه زنگ زدیم بیمارستان گفتند زنده است با علی ساعت یک و دو شب به بیمارستان رفتیم و دیدیم که زنده است. اتفاقا فکر میکنم آن روز افراد زیادی به بیمارستان رفته بودند، آقای جدیدی یکی از آن افراد بود. آقای انصاری فرد، سلطانی فر و آتشی دیگر افرادی بودند که همان روز آنجا بودند، آقای آتشی به ما زنگ زد و ما به بیمارستان رفتیم، میدانستیم منصور دیگر ماندنی نیست، رفتیم یک سری کارها را انجام بدهیم همان موقع که به بیمارستان رسیدیم او تمام کرد.
از دست آقای جدیدی و عکسی که منتشر شد ناراحت نشدید؟
آقای جدیدی ورزشکار بود فکر نمیکنم قصد بدی داشت، حالا دوست داشت در کنار ورزشکاری که مریض است و واقعا هم او را دوست داشت عکس بگیرد و حتی برای تشیع جنازه به خانه ما آمدند و به گریه افتادند و گفت دوست داشتم زیر تابوت منصور را بگیرم. او دوستم بود ولی به خاطر حرف مردم این کار را نکردم. به هر حال ورزشکاران همه با هم آشنا هستند و در مراسم مختلف هم را میبینند، همه آن زمان میگفتند این عکس طبیعی نیست اما به نظر من مشکلی نداشت.
وقتی به چهره شما نگاه میکنیم مثل این است که منصور پور حیدری مقابل ما نشسته است، خیلی شبیه به هم هستید.
ما دوران جوانی هم وقتی با هم جایی میرفتیم همه فکر میکردند ما خواهر برادریم اما به قولی وقتی زن و مرد ۴۰ سال کنار هم زندگی کنند شبیه به هم میشوند خوشحالم که شبیه به منصور هستم.
یک جا مصاحبه کرده بودید که فرهاد مجیدی توانایی گرفتن ستاره سوم را دارد، اما منصورخان هم شایسته این افتخار بود، چه شد که رسیدن به قهرمانی سوم امکان پذیر نشد؟
منصور دو بار به گرفتن ستاره سوم خیلی نزدیک شد ولی نشد به هرحال همین حالا ما خیلی دوست داریم که ستاره سوم را یک روز ببینیم. هم فرهاد و هم آقای قلعه نویی توانایی این موفقیت را دارند و خوشحال میشویم که آنها ستاره سوم را بگیرند.
خیلی از پرسپولیسی ها دو ستاره استقلال را قبول ندارند و صحبت از چهار جانبه امجدیه و … میکنند.
به هیچ وجه نمیتوان این طور گفت همین چند وقت پیش تیم ناشنوایان از بین سه تیم دوم شد، نمیتوان توانایی های آنها را زیر سوال برد نمیشود این نایب قهرمانی را از آنها گرفت، این عنوان ثبت شده و تمام شده. شاید اگر ۱۰ تیم هم بودند دوم میشدند چون تیم های بزرگ به عنوان میرسند، نمیشود منکر این مورد شد. قهرمانی قهرمانی است و روی این دو ستاره بسیار حساسم چون برایش زحمت کشیده شده و هیچ کس نمیتواند آن را زیر سوال ببرد.
منصورخان رکورد فوق العاده قهرمانی در آسیا هم به عنوان بازیکن و هم سرمربی را دارد اما هیچ وقت ندیدیم که در بوق و کرنا کنند و هیچ وقت خودشان در این مورد زیاد صحبتی نمیکردند.
چون فکر میکرد کاری نکرده، میگفت قهرمان شدهایم دیگر، تمام شده. طبیعی بود، زحمتش را میکشید و این قهرمانی را نتیجه زحماتش میدانست و طبیعی بود، یادم است مصاحبهای با یکی از مجلات کنفدراسیون آسیا داشت او هم کاندید بهترین مربی سال آسیا بود که متاسفانه سرمربی ازبکستان نیز که نامزد بود فوت کرد و به خاطر احترام این جایزه به او رسید شاید اگر زنده بود جایزه به منصور اهدا میشد، وقتی با آن مجله مصاحبه میکرد من به او میگفتم منصور این قهرمانی را نگفتی آن قهرمانی را نگفتی، جواب میداد قهرمانی است دیگر بی خیال حالا یک قهرمانی بیشتر یا کمتر، او پیگیر نبود و من فقط این اطلاعات را جمع آوری میکردم
بعد از انقلاب گفته میشد که اگر منصور خان نبود تیم تاج منحل میشد.
آن دوران، دوران بسیار بدی بود، همه ما تاج را تمام شده میدانستیم و دیگر استقلال و تاجی وجود نداشت، اما یادم است هم منصور و هم آقای آتشی با چند نفر دیگر خیلی پیگیر شرایط تیم و حتی اسم تیم بودند، آقای آتشی از نفوذی که داشت نهایت استفاده را کردند و دائم جلسه میگذاشتند و در نهایت موفق شدند مانع انحلال این تیم شوند اسم استقلال هم از بین اسم هایی که جز گزینه ها بود جای تاج انتخاب شد.
می خواهیم درباره رایکوف و زمان قدیم بپرسیم و اتفاقی که آن روزها رخ داد.
از رایکوف زیاد یادم نیست اما منصور دستیار او هم بود. تا آنجایی که یادم هست در بازی شش تاییها در ورزشگاه حضور داشتم اما هیچ فیلمی از آن بازی وجود ندارد. جالب اینجاست که بعضی از هوادارن از من ناراحت شدند که چرا گفتم من شاهد این بازی بودم.
یعنی شما داخل استادیوم بودید؟
بله من در استادیوم بودم. البته آن بازی منصور مصدوم بود و به بعد بازی به شوخی به او می گفتم منصور خوب یخ جابجا می کردی. چون آسیب دیده بود و بازی نمی کرد، برای بچه ها یخ می آورد. آن بازی از دست بازیکنان استقلال در رفت. شاید باورتان نمی شود اما مادر من سرپرست جایگاه بود و ما از بچگی در استادیوم بودیم و من تا ساعتها از نتیجه این بازی بهت زده بودم. مادرم به من می گفت چراغ ها را خاموش کردند اما من نشسته بودم گریه می کردم. سنم کم بود اما هیچوقت فراموش نمیکنم.
غیر از این بازی خاطره بد دیگری هم از فوتبال دارید؟
بله بازی ملوان و استقلال که قهرمانی از دست استقلال خارج شد.
چرا فیلمی از آن دربی ۶ تاییها نیست؟
نمی دانم اما وقتی پرسپولیسیها منکر ستاره اول استقلال می شوند، ما هم میگیم ششتاییهایی نبوده.(باخنده) اما این یکسری واقعیت ها است که باید پذیرفت و من آن روز در استادیوم حضور داشتم و تمام لحظات آن بازی در ذهن من ثبت شده است و آن شب تا صبح نخوابیدم. خیلی نتیجه عجیب و سختی بود. ما در آن بازی ناصر حجازی و منصور رشیدی دو دروازه بان تیم ملی را داشتیم اما آن نتیجه سنگین رخ داد.
آن زمان با منصورخان ازدواج کرده بودید؟
نه ما سال ۵۴ ازدواج کردیم. با اینکه سنم کم بود اما همیشه در استادیوم بودم و بازی ها را پیگیری می کردم.
آن زمان تاج هم تیم حکومتی بود!
بالاخره هر زمان یک تیمی حکومتی بوده. مثلا الآن هم می گویند پرسپولیس حکومتی است.(خنده)
هیچوقت طوری نبوده که داورها به نفع تاج سوت بزنند؟ مثلا بگویند تاج در حال باخت است پس به نفعش بگیریم؟
من هیچوقت چنین چیزی را ندیدم و حس نکردم.
چرا تیمهایی مثل پرسپولیس و استقلال که این همه پتانسیل دارند در رشته های دیگر و بخش زنان فعالیت نمی کنند؟
من در ۷ سالی که نایب رئیس فدراسیون فوتبال بودم یکی از دغدغه های اصلی ام همین موضوع بود و همیشه در جلسات هیئت رئیسه یا مجمعها و ... مرتب این را عنوان و درخواست کردم که قانونی لحاظ شود که هر تیمی که قرار است در لیگ برتر حضور داشته باشد باید دارای تیم زنان هم باشد ولی هیچکس جدی نگرفت. یعنی از وزیر ورزش و تربیت بدنی گرفته تا رئیس فدراسیون فوتبال کسی این ماجرا را جدی نگرفت. دلیل شان هم این بود چون این بازی ها پخش تلویزیونی ندارد پس اسپانسرها سراغ این بخش نمی روند. من حتی با مدیرعامل های پرسپولیس و استقلال بارها جلسه گذاشتم و هر مدیرعاملی که آمد گفتم تیم دخترها را به من بدهید و حتی قول هایی هم داده شد اما عملی نشد. بعد رفتم بسکتبال و نایب رییس فدراسیون بسکتبال شدم درخواست کردم که علاوه بر تیم فوتبال، بسکتبال دختران را هم به من بدهید اما هیچ کسی به حرفهایم گوش نکرد.
چرا به رشته های زنان انقدر کم بها داده می شود؟
به نظرم دلیلش این می تواند باشد که در رشته های زنان تبلیغات کم است و به دلیل عدم پخش تلویزیونی اسپانسرها جذب این رشته های نمی شوند. اما تیمی مثل سپاهان در رشته های مختلفی در همه رده ها برای زنان سرمایه گذاری کردند. گرچه آنها پولدار هستند و دغدغه اسپانسر را ندارند.
ورزش زنان ما در این سالها پیشرفت های زیادی داشته اما به نظر می رسد با نقطه مطلوب فاصله زیادی داریم.
من تا چندسال پیش همیشه فکر می کردیم ورزش زنان ایران مظلوم واقع شده است گرچه نسبت به آقایان خیلی کمتر توجه می شود اما همه جای دنیا همین است. من با رئیس ورزش بانوان ژاپن که صحبت می کردیم می گفت: ما آمریکا را شکست دادیم و قهرمان جهان شدیم اما وقتی به کشورمان برگشتیم استقبال خوبی نشد. از تیم آقایان ما که سوم آسیا شد بهتر استقبال کردند تا تیم زنان که قهرمان جهان شده بود. حتی در همه جای دنیا آقایان در ورزش مورد توجه بیشتر واقع می شوند و حتی پول بیشتری نسبت به زنان دریافت می کنند.
جدیدا تعداد زیادی از دختران ورزشکار ما در حال مهاجرت هستند.
من مصاحبه کردم و بسیاری از این دختران ورزشکار ما هم ناراحت شدند اما یک واقعیتی است که شما زیر پرچم ایران در مسابقات شرکت کردید و مقام آوردید و حالا جای دیگر شما را خواستند رفتید. گرچه دیدیم که آنهایی هم که رفتند در جای دیگر مقامی کسب نکردند و موفق نشدند.
به نظر شما کیمیا علیزاده اشتباه نکرد؟
من یک مصاحبه ای کردم که بسیار هم زیرسوال رفتم اما من از ایشان بسیار دلخور بودم. شما در المپیک شرکت کردی و سوم شدی. شاید دوره بعد می توانستی طلا بگیری. من آن موقع در راس کار بودم و می دیدم که چقدر به او توجه می شد و دوستش داشتند و از نظر مالی هم تامین می شد. به هر حال جوانان فکر می کنند در کشورهای دیگر به آنها بیشتر توجه می شود اما دیدید که این اتفاق رخ نداد و توجهی هم به آنها نشد. به نظرم اگر در کشور خودمان می بودند بهتر نتیجه می گرفتند.
آخرین بار بازی استقلال را چه زمانی تماشا کردید؟
مدت زیادی است که دیگر فوتبال نگاه نمی کنم.
بخاطر استرس نگاه نمی کنید؟
الان دیگر استرس ندارم اما زمانی که منصور حضور داشت به شدت دچار استرس می شدم اما خب استقلالی ام و نتیجه بازی ها را دنبال می کنم.
منصورخان هیچوقت از پرسپولیس پیشنهاد داشت؟
نه خاطرم نمیاد و اصلا اجازه نمی داد کسی چنین پیشنهادی به او بدهد اما برخلاف سایر استقلالی ها و پرسپولیسی ها که دوست دارند تیم خودشان قهرمان شود و تیم رقیب آخر، اما منصور همیشه دوست داشت استقلال قهرمان شود و پرسپولیس دوم. می گفت این رقابت ها باید بین این دو تیم باشد و تا زمانی که این دو تیم اول و دوم باشند تیم ملی قوی خواهیم داشت. منصور عاشق استقلال بود اما هیچوقت به پرسپولیس بی احترامی نکرد. حتی یادم است که در یک بازی می توانست ۶ تا به پرسپولیس بزند اما این کار را نکرد و حتی ما حرص خوردیم که کاش این کار را می کردی و آن نتیجه کذایی برای همیشه پاک می شد. همیشه در زندگیش مرام ورزشی داشت.