ویلیام وشلر در نشنال اینترست نوشت: سال گذشته برای روابط بین ایالات متحده و شرکای امنیتی کلیدی اش در خلیج فارس، سالی پرآشوب بود. هر یک از طرفین از طرف دیگر ناامید شدند و اختلافات ناشی از آن به جای اینکه بی سر و صدا پشت درهای بسته حل و فصل شوند، به افکار عمومی سرایت کرد. اختلافات دیپلماتیک از نظر سیاسی در همه پایتختها فراگیر شده و توانایی هر یک از طرفین را برای امتیازدهی به طرف دیگر محدود میکند.
به گزارش خبرداغ به نقل از انتخاب ، در ادامه این مطلب آمده است: تصور اینکه این مشارکتهای قدیمی در سالهای آینده به دلیل غفلت، اگر نگوییم عمد، از بین بروند، بعید نیست. البته شرایط ممکن است در نهایت برای دستیابی به یک هدف دیرینه مناسب باشد - طراحی سیستم دفاعی یکپارچه خلیج فارس که از منافع امنیت ملی همه کشورها بر مبنایی پایدار محافظت کند. رهبران باید این شرایط را درک کرده و از این فرصت استفاده کنند.
در دورههایی مانند این، یادآوری منافع امنیت ملی ایالات متحده و خلیج فارس مهم است. این منافع تغییر اساسی نکرده و سوال اصلی پیش روی سیاستگذاران این است که آیا سیاستهای انتخاب شده در خدمت تامین این منافع هستند یا آنها را تضعیف میکنند.
نفع حیاتی ایالات متحده در تضمین این مهم است که هیچ دشمن منطقهای همزمان ظرفیت و اراده حمله به خاک ایالات متحده، آمریکاییهای خارج از کشور یا شرکای امنیتی کلیدی که واشنگتن برای اطلاعات محلی، استقرار، دسترسی و حمایت دیپلماتیک به آنها تکیه میکند را نداشته باشد. دلیل تلاشهای ایالات متحده برای مبارزه با تروریسم در منطقه و بازدارندگی در برابر دسترسی به سلاحهای کشتار جمعی وقابلیتهای نظامی بیثبات کننده نیز مبتنی بر همین مسئله است.
امروزه، ایران همه این شرایط را داراست: یک برنامه هستهای تهدیدآمیز را دنبال میکند، و به طور معمول تسلیحات دقیق پیشرفتهای را به بازیگران غیردولتی داده و آنها را هدایت میکند تا افراد را در آن سوی مرزها هدف قرار دهند.
ایالات متحده و شرکای آن در خلیج فارس در مبارزه با این رفتارهای بدخواهانه منافع حیاتی مشترکی در سطح امنیت ملی دارند و از زمان انقلاب ۱۹۷۹ در جهت این اهداف تلاش کردهاند.
ایالات متحده همچنین به دلایل متنوع به قیمت نفت علاقهمند است، دلایلی که عبارتند از ملاحظات امنیتی (محوریت نفت در عملکرد ارتش)، ملاحظات اقتصادی (تأثیر قیمت نفت بر رشد و تورم)، ملاحظات ژئوپلیتیکی (شرکای ما که به نفت خلیج فارس وابسته هستند) و ملاحظات سیاسی (تأثیر قیمت گاز در داخل و خارج از کشور). علیرغم لفاظیهای کمپین انتخاباتی درباره «استقلال انرژی» آمریکا، روسای جمهور ایالات متحده در هر دو حزب پس از روی کار آمدن، در کمال ناامیدی متوجه میشوند که باید عمیقاً به قیمت نفت اهمیت دهند، بهویژه زمانی که قیمتها خیلی بالا یا خیلی پایین میآیند.
همچنین واقعیت اینکه قیمت بازار این کالای جهانی به طور نامتناسبی ناشی از اقدامات انجام شده در خلیج فارس، به ویژه توسط عربستان سعودی است. بعید است که این واقعیت حتی در خوشبینانهترین سناریوهای انتقال انرژی در دهههای آینده، از نظر مادی تغییر کند. با توجه به این موضوع، ایالات متحده مدتها پیش تصمیم گرفت که حفاظت از جریان آزاد نفت از خلیج [فارس] را محافظت کند. امروز، دوباره، تهدید اولیه برای این منافع، تهران است که آشکارا نیروی نظامی را علیه تأسیسات تولید انرژی و کشتیهایی به کار گرفته که نفت را از خلیج فارس حمل میکنند و بار دیگر، این سیاست ایالات متحده با منافع حیاتی شرکایش در منطقه همسو شده است.
در حالی که این منافع ثابت میماند، هم تهدیدها و هم ابزار محافظت از آنها در طول زمان تغییر میکند. بنابراین، سیاستهای ایالات متحده و خلیج فارس نیز باید تغییر کنند، هم در پاسخ به این تهدیدات در حال تحول و هم در شرایط آمادگی برای آن.
مهمترین تغییر در ارزیابی تهدید منطقهای، توسعه تسلیحات دقیق در داخل ایران است که میتواند برای حمله به اهدافی در فاصله دور با دقت بالا مورد استفاده قرار گیرد. این همان چیزی است که به تهران اجازه داد تا در سال ۲۰۱۹ به زیرساختهای انرژی عربستان حمله کند و نیروهای نیابتیاش توانستند فرودگاه ابوظبی را در سال ۲۰۲۲ هدف بگیرند.
ارزش ذاتی این تسلیحات، زمانی مشخص شد که روسیه درخواست کمک از ایران در اوکراین را کرد که با سنت قدیمی این کشور مبنی بر خوداتکایی نظامی کاملا متفاوت بود حتی معکوس شدن کامل شرایط نسبت به جبهه سوریه در سال ۲۰۱۵ را نشان میداد، جایی که نیروی هوایی روسیه به کمک نیروهای زمینی ایران آمد. علاوه بر این، همانطور که قبلاً شاهد بودیم، دقت این تسلیحات آستانه تحمل برای استفاده از آنها در خلیج فارس را پایین آورده و در نتیجه خطر درگیری ناخواسته را افزایش میدهد.
شرکای ما در خلیج فارس نیز در حال توسعه قابلیتهای نظامی خود هستند. در گذشته، ایالات متحده موظف بود تقریباً کل نیروهای نظامی مورد نیاز برای محافظت از جریان آزاد انرژی از خلیج فارس را فراهم کند. امروز، و حتی بیشتر از آن در سالهای آینده، شرکای محلی ما به طور فزایندهای قادر خواهند بود این بار را به دوش بکشند. حتی مهمتر از آن، با توجه به ماهیت این سیستمهای تسلیحاتی جدید و واقعیتهای تحمیلشده توسط جغرافیای منطقه، شرکای ایالات متحده در خلیجفارس قدر ایجاد یک رویکرد همگرا برای اقدامات دفاعی را بیشتر درک میدانند. برای مدت بسیار طولانی، رقابتهای بین کشورهای خلیج فارس از چنین رویکردی جلوگیری میکرد، اما امروزه، این مسئله به رسمیت شناخته شده که هیچ کشوری نمیتواند به طور یکجانبه حریم هوایی و منافع دریایی خود را تامین کند. علاوه بر این، گسترش روابط پس از توافق ابراهیم و انتقال منطقه مسئولیت نظامی ایالات متحده در قبال اسرائیل از فرماندهی اروپا به فرماندهی مرکزی ایالات متحده، فرصتهای جدیدی را برای همکاری امنیتی در خلیج فارس و فراتر از آن ایجاد میکند.
با توجه به این پویایی، سرانجام امکان ایجاد یک سیستم دفاع هوایی و موشکی کاملاً یکپارچه و چندجانبه و توسعه همکاریهای چند جانبه در ساختارهای امنیت دریایی افزایش یافته است. برنامه ریزان نظامی ایالات متحده مدتهاست که تاثیر مثبت چنین اقداماتی را در حفاظت از منافع امنیت ملی تشخیص دادهاند، اما شرایط اجازه توسعه همکاری را به آنها نداده بود.
گامهای اولیه اکنون در بالاترین سطوح در حال انجام است، اما تا پایان کار، راه بسیار طولانی در پیش است. ناوگان پنجم ایالات متحده بیش از یک سال پیش، گروه ویژه ۵۹ را برای ادغام سیستمهای بدون سرنشین راه اندازی کرد و بنا بر گزارش ها، مذاکرات محرمانهای در مارس گذشته میان رهبران نظامی اسرائیل، ایالات متحده و کشورهای کلیدی عربی انجام شد. در مورد این موضوع اطلاعات عمومی چندانی وجود ندارد، اما ژنرال مایکل کوریلا، فرمانده سنتکام آن را در اولویت میداند و فرمانده ناوگان پنجم، دریادار برد کوپر، هدف این روند را استفاده از صد کشتی بدون سرنشین تا تابستان امسال در خلیج فارس تعیین کرده که تنها یک پنجم آن از طرف ایالات متحده تامین خواهد شد.
جو بایدن در جریان سفر خود به اسرائیل و عربستان سعودی در ژوئیه ۲۰۲۲ به طور خصوصی موضوع دفاع یکپارچه را مطرح کرد و از آن زمان گزارشهایی در مورد برنامههای مرکز آزمایش یکپارچه Red Sands در آینده و امیدواری به ایجاد ائتلاف دفاع هوایی خاورمیانه منتشر شده است. علاوه بر این، سال گذشته با قانون بازدارندگی نیروهای دشمن و توانمندسازی دفاع ملی به پایان رسید که بصورت دوحزبی بودجه لازم را برای چنین تلاشی فراهم میکند.
البته، هیچ یک از این پیشرفتها از چشم تهران مخفی نمانده است، زیرا تهران تهدیدهای عمومی مبنی بر «پاسخ قاطع به نزدیکترین و در دسترسترین اهداف» در صورت موافقت کشورهای خلیجفارس با «پیمان دفاعی مشترک با ایالات متحده و مشارکت و مدیریت مخفیانه صهیونیستها» را صادر کرده است. البته دقیقا به دلیل چنین تهدیدهایی است که ایالات متحده و شرکای آن باید یک سیستم دفاعی کاملاً یکپارچه در خلیج فارس ایجاد کنند. رسیدن به این هدف مستلزم چهار تصمیم اساسی در سیاست است.
اولین و حیاتیترین تصمیم این است که ایالات متحده به آیندهای متعهد شود که در آن کاملاً به امنیت خلیج فارس پایبند بماند. در دهههای گذشته، چنین تعهداتی میتوانست به صورت خصوصی انجام شود یا در حیطه اختیارات متخصصان نظامی و امنیتی باقی بماند. با این حال، امروز مهمترین عامل در تصمیمات شرکا و دشمنان ما در منطقه، تصور خروج آمریکا از خلیج فارس است. بنابراین، دیپلماسی آرام فوق در مورد امنیت یکپارچه هوایی، موشکی و دریایی اکنون ناکافی است. باید بصورت علنی برای یک رابطه امنیتی جدید بین ایالات متحده و شرکای خلیج فارس تلاش و این ساختار به گونهای طراحی شود که از حمایت دو حزبی برخوردار باشد.
البته در پی جنگ ناموفق در عراق، جنگ شکست خورده در افغانستان، قتل جمال خاشقجی، دخالت رهبران خاورمیانه در سیاست داخلی ایالات متحده، و اختلافات سیاسی بین ایالات متحده و رهبران خلیج فارس، شرایط سیاست داخلی آمریکا انجام این کار را بسیار دشوار میکند. در صورت عدم تغییر این شرایط، احتمال دارد که تصور خروج ایالات متحده از منطقه به واقعیت تبدیل شود. اما تغییر این برداشت برای حفاظت از منافع ایالات متحده ضروری است. اگر رؤسای جمهور آمریکا تهدید کنند که شرکای ما را "مطرود" کرده یا آشکارا این سوال را مطرح کنند که آیا ایالات متحده باید از جریان آزاد انرژی محافظت کند یا خیر، این امر محقق نمیشود.
رهبران خلیج فارس نیز باید تصمیمات سیاسی اساسی بگیرند. بنابراین، دومین تصمیم مهم سیاستی که باید گرفته شود، آینه اولی است: رهبران خلیج فارس باید آشکارا به آیندهای متعهد شوند که در آن ایالات متحده شریک امنیتی اصلی آنها - و در برخی جنبه ها، تنها متحد آنها باشد. این امر مستلزم آن است که آنها تهدیدهای مکرر خود درباره گرایش به چین یا روسیه را متوقف کنند تا خلأهای امنیتی پر شود. در برخی موارد، این تصمیم باید نسبتاً ساده باشد - به وضوح برای بحرین، میزبان دیرینه مقر ناوگان پنجم ایالات متحده. برای دیگران - به ویژه برای عربستان سعودی تحت رهبری نسبتاً جدید آن - این یک سوال مطرح است که آیا چنین تصمیمی صحیح است. رهبران منطقه همچنین باید بدانند که چنین تعهدی، حمایت دو حزب آمریکا برای دهههای آینده را به همراه دارد. این امر با تصمیم به نفع یک حزب سیاسی آمریکایی و به ضرر به دیگری، کمرنگتر میشود.
سوم، رهبران خلیج فارس باید تصمیم به همکاری کامل بگیرند. مسلما اگر این کار آسان بود، مدتها پیش انجام شده بود. واضح است که رهبران هر کشوری به دنبال اجتناب از شرایطی هستند که برای تضمین امنیت خود متکی به دیگران باشند. حفظ آزادی عمل کامل مسلما ارجح به شرایطی است که در آن امنیت کشور وابسته به حسن نیت همسایگان باشد. دولتها تنها پس از ناکافی بودن تلاشهای یکجانبه برای تضمین امنیت، مکانیسمهای همکاری را در نظر میگیرند. کشورهایی که در بحبوحه روند سرسام آور ساختن ارتش خود هستند یا توسط افراد بی تجربه در جنگ رهبری میشوند، بیشتر مستعد این هستند که تواناییهای خود را برای انجام ماموریتهای یکجانبه، مانند یمن، دست بالا بگیرند.
ترکیب این کلیات، بیاعتمادی و رقابتهای خاصی است که مدت طولانی کشورهای خلیج فارس را از هم جدا نگه داشته است. دلایل زیادی وجود دارد که چرا خاورمیانه چیزی نزدیک به ماتریس به هم پیوسته سازوکارهای همکاری چندجانبه اروپا را ندارد و این واقعیت به راحتی نادیده گرفته میشود. تنها چند سال پیش، زیرمجموعه کوچکی از کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس از جمله امارات متحده عربی و عربستان سعودی روابط خود را با قطر قطع کنند. با توجه به این تاریخ، رویکردهای حداکثری به همکاری امنیتی محکوم به شکست هستند. در عوض، تلاشهای یکپارچه باید در ابتدا فقط بر زیرمجموعه کوچکی از کشورها - بحرین، عربستان سعودی و امارات متحده عربی - و فقط بر مجموعهای از مأموریتهای تعریف شده، دفاع هوایی و دریایی، متمرکز شوند.
در نهایت، چهارمین تصمیم سیاسی اساسی باید به طور مشترک توسط ایالات متحده و شرکای خلیج فارس اتخاذ شود. کار برای رسیدن به قابلیتهای دفاعی یکپارچه میتواند کاری آهسته، خشک و تکنوکراتیک باشد که معمولاً فقط به صورت تدریجی و در چند نسل پیشرفت میکند. حتی اگر این کار فقط به متخصصان امنیتی دارای حسن نیت سپرده شود، این خطر همچنان وجود دارد که تصورات از پیشرفت عقب بماند و دلایلی برای به تاخیر انداختن برنامه پیدا شود. هنگامی که نظامیان به دنبال همکاری با یکدیگر هستند، الگوی معمول این است که ابتدا روی مسائل مربوط به عدم تعارض کار کنند. پس از موفقیت آمیز بودن این مرحله، کار برای ایجاد همکاری را آغاز میکنند و سپس، هنگامی که مکانیسمهای همکاری ایجاد شد، دولتها میتوانند مسائل مربوط به ادغام نظامی را بررسی کنند. در نهایت، تنها پس از ادغام قابلیتهای نظامی، دولتها به سراغ حساسترین موضوعات یعنی ساختن سیستمهای مشترک ذاتاً بههم وابسته میروند.
اما این پروژه باید با چشمانداز روشن وابستگی متقابل آغاز شود، نه اینکه پایان یابد. بحرین، عربستان سعودی، امارات و ایالات متحده باید پیشاپیش اعلام کنند که هدف رسیدن به آن نقطه است. این کشورها آیندهای را با هم طراحی خواهند کرد که در آن هر کدام به تنها قادر به دستیابی به امنیت هوایی و دریایی فراگیر در خلیج بدون دیگران نیستند. سیستمهای نظامی در حال ایجاد، اگر برای همه کار نکنند، برای هیچکدام کار نمیکنند. با انجام این کار، کشورهای خلیج، ایالات متحده را به عنوان شریک امنیتی خود «قطعی» خواهند کرد، که باید هرگونه نگرانی باقی مانده در مورد پایداری طولانی مدت حضور منطقهای آمریکا را از بین ببرد.
همه دولتهای خلیج فارس انتشار اسناد چشم انداز که به وضوح اهداف مورد نظر سیاستهای آنها را مشخص میکند مفید دانسته اند. در سال ۲۰۰۸، منامه و ابوظبی هر دو برنامه چشم انداز اقتصادی ۲۰۳۰ را منتشر کردند و ریاض چشم انداز ۲۰۳۰ سعودی را در سال ۲۰۱۶ منتشر کرد. این سه کشور به همراه ایالات متحده باید با هم "چشم انداز ۲۰۴۰ برای امنیت یکپارچه خلیج فارس" را منتشر کنند. مسیر بلندپروازانه پیش رو برای رسیدن به یک سیستم کاملاً وابسته از پدافند هوایی و موشکی و همکاری چند جانبه بسیار بیشتر در ساختارهای امنیتی دریایی است. با چنین چشم انداز مشترکی، دیگر هیچ سوالی در مورد خروج آمریکا و امنیت خلیج فارس وجود نخواهد داشت و منافع حیاتی ایالات متحده و شرکای آمریکا به طور فزایندهای امن خواهند بود.