وی اضافه کرد که اکنون ایجاد اجماع در تصمیمگیریهای لازم در این حوزه آغاز شده است. به باور قالیباف در این نوسازی اولویت با مسائل اقتصادی است. این مقام در میانه اعتراضات نیز مشابه این اظهارات را بر زبان رانده بود.
اکنون سؤال این است که چرا نه آن حرفها و نه این اظهارات جدید از سوی عامه مردم مورد اقبال و استقبال قرار نگرفته و نخواهد گرفت؟
«ارنستو لاکلائو» اندیشمند برجسته آرژانتینیالاصل و از چهرههای شناختهشده جهانی در عرصه چپ نو محسوب میشود. این دانشمند را در ایران به واسطه نظریه گفتمان میشناسند، اما او در حوزههای متعدد دیگری مانند نظریه پوپولیسم، بازسازی سوژه سیاسی، جهانشمولیت، خوانشهای نوین از مفاهیم در پرتو تفکر پسامارکسیست و فلسفه سیاسی نیز صاحب اثر است.
«لاکلائو» در توصیف بحران اقتصادی دهه 1920 آلمان به تأثیرات مخربی اشاره میکند که این بحران بر طبقه متوسط داشت. همه انتظارات روتین و پرکتیسهای متعارف از بین رفته بود. گفتمان (سوسیالیست ملی) در قالب یک آلترناتیو برای راهحل برای برونرفت از وضعیت مطرح شد. گفتمان مزبور تنها گفتمانی بود که در آن شرایط بحرانی قادر به ارائه آدرسهای دقیق به طبقه متوسط بود و توانست اصولی را برای هرگونه تفسیر شهروندان طبقه متوسط از شرایط موجود مطرح کند.
این وضعیت علیالظاهر در شرایطی رخ داد که هیچ گفتمانی قادر نبود خودش را به عنوان یک آلترناتیو هژمونیک ارائه دهد. اکنون نیز دولت هیچ گفتمان دیگری را به رسمیت نمیشناسد و صرفا هر آلترناتیو باید از همان مسیر حرکت کند.
درعینحال او در مقدمه کتاب «ساختهشدن هویتهای سیاسی» ذکر میکند که قانون، قانون است. افراد از آنرو اقدام به پذیرش قانون میکنند که صرفا «قانون» است و نه به خاطر اینکه الزاما «عقلانی» است.
باور لاکلائو این است که در وضعیتی که ناهماهنگی و عدم سازماندهی رادیکال وجود داشته باشد، آنگاه لازم است که نظم پدید آید. اما محتوای این نظم در مرحله دوم اهمیت قرار دارد و خود این نظم است که در مرحله اول اهمیت است. این یعنی بین «توانایی یک نظم خاص در نیل به یک اصول هویتی» و «محتوای واقعی آن نظم» الزاما هیچ پیوندی برقرار نیست.
قالیباف نیز هیچ توضیح خاصی در باب محتوای این نوسازی ارائه نکرده و صرفا اولویت را به اقتصاد داده است.
اکنون آیا باور لاکلائو و باور قالیباف در یک راستا قرار میگیرند؟ به نظر میرسد پاسخ منفی است.
«لاکلائو» در همین کتاب مقالهای دارد که در آن به اهمیت توانایی گفتمان در سازماندهی و مدیریت جامعه اشاره دارد و میگوید: «هر پروژه سیاسی باید استمرار جامعهپذیری را تضمین کند. درواقع امکان هویتیابی یک نظم سیاسی نهتنها بستگی به فضیلتهای سیاسی یا توانایی جذب آن بلکه به توانایی آن در تضمین استمرار جامعهپذیری دارد».
اکنون جنبه جداییبخش اظهارات قالیباف مشخص میشود. اینکه فقط جنبه اقتصادی این نوسازی حکمرانی برجسته میشود، آیا نشانی از آن دارد که سایر جنبههای ناظر بر جامعهپذیری در درجات بعدی اهمیت هستند؟ اگر چنین است آنگاه آن نوسازی چاره کار نخواهد بود.