به گزارش خبرداغ به نقل از روزنامه رسالت ،جوبایدن، رئیسجمهور آمریکا در تازهترین اظهارات خود هشدار بیسابقهای را در خصوص وضعیت داخلی کشورش مخابره کرده است:
«منکران انتخابات دموکراسی و امنیت ما را به خطر انداختهاند. این ارعاب، این خشونت علیه دموکراتها، جمهوریخواهان و مقامات غیر حزبی پیامد دروغهایی است که برای قدرت و منفعت گفته میشود تا چرخهای از خشم و نفرت ایجاد کنند.»
به نظر میرسد بایدن کمی دیر از خواب زمستانی بیدار شده است! چرخه خشم و نفرت سالهاست در زیرپوست جامعه آمریکا به گردش درآمده و خلق دوگانههای «نژادپرست -مهاجر» یا« ملی گرا-تکثرگرا» این حقیقت را تعبیر کرده است.
فراتر از آن، تئوریسینهایی مانند فرانسیس فوکویاما معتقدند که دال مرکزی قدرت در آمریکا در حال تغییر است و باید قبل از آنکه بسیار دیر شود، «اعتمادسازی»جایگزین «آزادی عمل سیاستمداران»شود. در این میان، برخی دیگر از نظریهپردازان مانند چامسکی معتقدند که حتی با تغییر دال مرکزی ساختار قدرت در آمریکا نیز نمیتوان نئولیبرالیسم را حفظ کرد و باید به فکر «گذار ساختاری» و انهدام بنیانهای قدرت در این کشور بود.
مدل منازعات تئوریک و سیاسی در آمریکا نشان میدهد که بحران در این کشور تا چه اندازهای جدی است. تقلیل این منازعات به جنگ «ترامپ-بایدن» بر سرتسخیر کاخ سفید نوعی کژفهمی و قرائت بسیار محدود و جزئی از ماجراست! حتی رسانهها و منابع آمریکایی در تشریح دوگانه «ترامپ-بایدن» نیز به مخاطبان و افکار عمومی دنیا دروغ میگویند. اساسا ترامپ معتقد است شکست وی در انتخابات، معلول همافزایی اجزای «ساختار قدرت»در آمریکاست. ساختاری که در آن لابیها پشت پرده و آشکار، رسانهها و حتی برخی فرمانداران جمهوریخواه نقش داشتهاند.
اکنون ترامپ در آستانه برگزاری انتخابات میاندورهای کنگره قصد دارد از «ساختار قدرت در آمریکا» ( که اتفاقا همین ساختار وی را در سال 2016 بر مسند قدرت نشانده بود) انتقام بگیرد! در طرف دیگر منازعه،«ساختار» قرار دارد! ساختاری که امروز در آمریکا، نسبت به هر زمان دیگری فشل تر به نظر میرسد: وقوع بحرانهای ناشی از سوء مدیریت واشنگتن در جنگ اوکراین ، خروج از افغانستان، تحولات منطقه غرب آسیا، تحولات آمریکای لاتین و ظهور چپگرایان مخالف آمریکا ، تشدید بحرانهای نژادپرستانه داخلی و درنهایت، شکلگیری دوقطبی ویرانگر سیاسی-اجتماعی که در انتخابات میاندورهای امسال نیز شاهد آن خواهیم بود ، زیرساختها و بنیانهای قدرت و ساختار در ایالاتمتحده را هدف قرار داده است. بااینحال «ساختار حاکم بر آمریکا» سعی دارد «بازیگر طغیانگری به نام ترامپ»که اتفاقا دستپرورده همین ساختار بوده را مهار کنند. باید تأکید کنیم که دوگانه «بازیگر- ساختار» هیچگاه در آمریکا تا این حد پررنگ نبوده است! در این منازعه تمامعیار، مرز میان«جمهوریخواهان سنتی»،«جمهوریخواهان طرفدار ترامپ»،« نومحافظه کاران»،« دموکراتها» و «افراد مستقل» کاملا بر هم ریخته است.
آنچه مسلم است اینکه محصول منازعه«بازیگر-ساختار» در آمریکا، قطعا پیروزی یکی از این دو طرف نخواهد بود! بدون شک در پایان این منازعه، هر دو طرف شدیدا ضعیف یا حتی نابود خواهند شد. از ابتدا مشخص بود که حضور بایدن در کاخ سفید نهتنها نقطه پایان این مجادله ویرانگر در آمریکا نمیباشد اما توهمات رئیسجمهور جدید آمریکا بیشتر از حد تصور بوده است.
حنیف غفاری