کد خبر: ۹۳۳۷۶۵
تاریخ انتشار: ۲۵ مهر ۱۴۰۱ - ۱۳:۳۸
تعداد بازدید: ۲۵۳
میترا رفیع بازیگر سریال «بی‌همگان» به کارگردانی بهرنگ توفیقی و اصغر هاشمی که این روزها از شبکه سوم سیما روی آنتن می‌رود در گفت‌وگویی اختصاصی به سوالات خبرنگار خبرگزاری برنا پاسخ داد.

میترا رفیع: هربار که گریست با او گریستم و قلبم شکستبه گزارش خبرداغ به نقل از برنا : میترا رفیع بازیگر سریال «بی‌همگان» به کارگردانی بهرنگ توفیقی و اصغر هاشمی که این روزها از شبکه سوم سیما روی آنتن می‌رود در گفت‌وگویی اختصاصی به سوالات خبرنگار خبرگزاری برنا پاسخ داد.

سریال «بی‌همگان» به کارگردانی بهرنگ توفیقی و اصغر هاشمی یکی از جدیدترین ساخته‌های تلویزیون محسوب می‌شود که این روزها از شبکه‌ی سوم سیما در حال پخش است. در این اثر که مهران مهام تهیه‌کنندگی آن را بر عهده دارد بازیگران مطرحی چون مهدی سلطانی، کاظم هژیرآزاد، نسرین بابایی، میترا رفیع و... نقش‌آفرینی می‌کنند. میترا رفیع بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون در خصوص این مجموعه با خبرنگار گروه فرهنگ و هنر برنا گپ‌وگفتی داشته است که در ادامه می‌خوانید.

این روزها سریال «بی‌همگان» با بازی شما از شبکه‌ی سوم سیما پخش می‌شود. در ابتدا کمی از فیلمنامه و ایده‌ی این کار بگویید. فیلمنامه‌ی این مجموعه چه ویژگی‌هایی داشت که آن را پذیرفتید؟ از آنجا که این سریال درامی اجتماعی و خانوادگی‌ست جهانش به جهان اکثر ما نزدیک است؛ پس درباره‌ی پیرنگ این اثر باید بگویم که در لحظه‌ی اول شنیدنش برایم جذاب بود و به عنوان دختری جوان که در جامعه‌ای مشابه به جامعه‌ی (الناز یوسفیان) زندگی می‌کنم مشتاق بودم که سرنوشت (الناز) را بشنوم و چگونگی مقابله او با سرنوشتش برایم پرسش بزرگی بود که در روند مطالعه و بررسی فیلمنامه به پاسخش رسیدم. در این بحث کوتاه، ویژگی‌های دراماتیک این فیلمنامه را کنار می‌گذارم و صرفاً درباره‌ی وجود انسان‌هایی که ما به اِزای ِ واقعیِ (الناز) هستند و در جامعه‌ی ما و در کنار ما در حال زندگی هستند صحبت می‌کنم. دختران یا پسرانی که همواره برای رسیدن به خواسته‌هایشان صادقانه تلاش کرده‌اند و از جان و آسایش و زمانشان چشم پوشیده‌اند، اما به دلیل مشکلاتی که مثل گیاهان خودرو سر راه آن‌ها سبز می‌شوند، ناکام و ناآرام باقی می‌مانند. به هر حال منظور من این است که النازها فراوانند؛ جوانان جسور و پرشوری که همه را مثل خودشان صاف و صادق می‌بینند، ولی مختصاتی که در حوزه‌ی اختیار و اراده‌ی آن‌ها نیست، زندگی را برایشان به گونه‌ای ترتیب می‌دهد که از وضعیت مطلوب فرسنگ‌ها دور بمانند. شاید من و هر کدام از ما به نوعی یک (الناز) باشیم. برای من واکاوی این کاراکتر و بررسی خاستگاه اجتماعی و خاستگاه عاطفی‌اش جذاب بود.

بازیگران معمولا در خلق کاراکترهای ملودرام لازم نیست که به دنبال مابه ازای خارجی بروند. از نقش‌آفرینی در این کار (خانوادگی_ملودرام) و چگونگی رسیدن به نقشتان برایمان بگویید.

این پرسش در ذهن شما درباره‌ی نحوه‌ی مواجهه‌ی من با یک نقش مشخص؛ یعنی (الناز یوسفیان) بوجود آمده. اما در حقیقت پرسشی کلّی‌ است و اگر بخواهم به آن پاسخ بدهم بهتر است درباره‌ی شیوه‌ی بازیگری‌ام بگویم. یافتن و تحلیل ما به ازای یک شخصیت نمایشی در جهان واقعی گاهی کمک کردن به هنرپیشه‌ است و گاهی آسیب زدن به کار اوست. چرا که در بعضی از کارها صرفا باید جهان عاطفی و خاستگاه فرهنگی و طبقه‌ی اجتماعی آن نقش مورد مطالعه قرار بگیرد و هنرپیشه با اندوخته‌ی اطلاعاتی‌اش درباره نقش و بهره‌گیری از تجربه‌ی زیستی خودش به شخصیت جان بدهد. البته بعضاً تصور می‌شود که هرچه شخصیت به جهان هنرپیشه نزدیک‌تر باشد؛ آفرینش آن نقش سهل‌تر خواهد بود، شاید در نگاه اول به دلیل نزدیک بودن سن و ظاهر الناز به خودم یا شباهت‌های دیگر، اینگونه به نظر برسد که بازی در نقش این دختر کار آسانی بوده اما در واقع کشف پیچیدگی‌های عاطفی این نقش و همزمان به کارگیری تجربه‌ی زیستی خودم به ظرافت بسیاری احتیاج داشت و از طرفی خیلی از خُلقیات، امکانات و شرایط خانوادگی (الناز) از من دور بود پس تلاش کردم با شبیه‌سازی عاطفی و گاهی بهره‌گیری از «تخیلِ فعّال» و تخیل کردن فضایی که باید در آن قرار می‌گرفتم سراغ این نقش بروم. از سویی دیگر هم کمک‌ها و راهنمایی‌های کارگردان و گروه برایم مایه‌ی دلگرمی بود.

ایفای این نقش چه تاثیری در خودتان داشته است؟

هر نقشی که با آن مواجه می‌شوم، در زمان تولید اثر، تکّه‌ای از جانم می‌شود. چه بگویم از لحظاتی که با (الناز یوسفیان) گذراندم؟ هربار که گریست با او گریستم و قلبم شکست. هربار که امیدوار شد، قلبم روشن شد از نور امید. بله، حقیقت این است که من با نقشم می‌خندم، می‌گریم، اعتماد می‌کنم، گریزان می‌شوم، می‌مانم و ادامه می‌دهم تا لحظه‌ی پایان. تا روزی که ناگزیر به ترک کردن آن نقش شوم. این آرزو که «ای کاش عمر نقش تمام نشود» همواره در دل من بیدار است. البته چیزهای بسیاری هست که می‌توانم درباره‌ی تأثیر نقش بر بازیگر بگویم. در واقع موضوع پایان‌نامه‌ی فوق‌لیسانسم هم با این ماجرا بی‌ارتباط نبود. چگونگی خلق نقش و چگونگی ترک نقش با نگاهی به تعالیم «یرژی گروتوفسکی» مسئله‌ای بود که مطرح کردم. هم آنگونه که از کلان‌ترین و تأثیرگذارترین اعضای گروه گرفته تا خردترین افراد گروه برای رساندن بازیگر به شرایطی مطلوب در جهت خلق نقش تلاش می‌کنند و همه‌ی تمهیدات اجرائی برای قرار گرفتن بازیگر در جایگاه شخصیت دراماتیک در نظر گرفته می‌شود، همانگونه هم باید برای ترک کردن نقش تلاش کرد و تمهیداتی اندیشید، که این دفعه بار تمام این مسئولیت بر دوش خود بازیگر است و این عملی برای مراقبه و نگهداری از سلامت خود اوست. بنا به دریافت شخصی من اگر یک بازیگر مدت طولانی دست به آفریدن کاراکترهای گوناگونی بزند، که هر کدام از جهت عاطفی و اجتماعی با هم متفاوت باشند و هرگز هم برای ترک کردن آن نقش‌ها تمرینی نکند و هیچ فرآیندی را برای فاصله گرفتن از آن نقش‌ها طی نکند همواره بخشی از روحش، ذهنش و عواطفش درگیر آن کاراکترها باقی خواهد ماند. پس فکر می‌کنم همان‌طور که برای رسیدن به نقش تلاش می‌کنیم برای فاصله‌گرفتن از نقش هم باید تلاش کرد. این قطعاً همان کاری‌ست که به سلامت روان و قلب بازیگر می‌انجامد و در نهایت ضمیر، غریزه و احساسات او را آماده‌ی کِشتِ بذر نقشی تازه می‌کند.

از همکاری با «بهرنگ توفیقی» و «اصغر هاشمی» بگویید؟

زمانی که قرار شد من در این پروژه همکاری کنم؛ آقای بهرنگ توفیقی بودند که در پروسه‌ی پیش‌تولید حاضر بودند و زحمت ساخت نیمه‌ی نخست تولید سریال را ایشان به عهده داشتند و از نیمه‌ی کار آقای اصغر هاشمی در سمت کارگردان به پروژه پیوستند و کار را پیش بردند. هر دو زحمت بسیار کشیدند و به ایشان خسته نباشید می‌گویم و از همراهی و هدایتشان ممنونم. به هرحال طبیعی است که تفاوت‌های در جهان‌بینی و زیبایی‌شناسی ایشان وجود داشته باشد، اما نکته‌ای که باعث انسجام اثر می‌شد، فیلمنامه بود و این که هر دو هنرمند با وفاداری به خط داستانی و فیلمنامه، گروه را هدایت می‌کردند و این امر باعث شد کار یکپارچگی خود را تا حدودی حفظ کند. حضور آقای رضایی، مدیر فیلمبرداری نیز به تداوم‌ زیبایی‌شناسی و یک‌دستی قاب‌بندی‌ها که از ابتدای فیلمبرداری شکل گرفته بود بسیار کمک کرد. اما خب، تجربه با دو کارگردان در یک اثر واحد رخدادی است که در سینمای جهان به کَرّات دیده می‌شود و گاهاً سریال‌ها و فیلم‌ها حتی با دو یا چند کارگردان تولید می‌شوند. دلیل انسجام و نقطه اشتراک تمام کارگردان‌های یک اثر همان فیلمنامه‌است. و البته آقای هاشمی هم با توجه به نیمه‌ی نخست سریال که ساخته‌ی آقای توفیقی بود تا حدودی همان جهان‌بینی را دنبال می‌کردند تا از دو دست شدن کار جلوگیری شود. من همینجا دست تمام کسانی که در این راه یاری‌ام کردند به مهر می‌فشارم و از آقای مهام، آقای توفیقی و آقای هاشمی سپاسگزارم.

کمی از فعالیت‌ این روزهایتان بگویید. مشغول بازی در کاری هستید؟

چند روزی بعد از اتمام فیلمبرداری سریال «بی‌همگان» به استراحت و گذراندن وقت با خانواده و دوستان پرداختم و حالا هم در خلال مطالعه کتاب‌های تازه‌ای که برای تعطیلاتم خریده‌ام و آثار نویسندگان معاصر هستند، هم شروع به نقّاشی کرده‌ام و مثل قبل نقاشی می‌کشم و تمرکزم را افزایش می‌دهم، هم دوباره تمرینات ورزشی‌ام که در اواخر تولید به دلیل فشردگی کار از آن‌ها دور مانده بودم را آغاز کرده‌ام. همچنین این روزها در حال فکر کردن به سه فیلمنامه و سه نقش پیشنهاد شده برای آغاز کاری جدید هستم که دو نقش را بیشتر و جدی‌تر از آن دیگری بررسی می‌کنم. همزمان اخبار روز را نیز دنبال می‌کنم و امیدوارم مردم کشورم همواره آرام و شاد باشند که لایقِ شادی و آرامشند.

حرف آخر و اگر صحبتی درباره سریال دارید بفرمایید.

ابتدا از توجه و محبت شما ممنونم. در آخر هم امیدوارم مخاطبان سریال «بی‌همگان» از دیدن این مجموعه لذّت ببرند.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نظر شما
در زمینه ی انشار نظرات مخاطبان رعایت چند نکته ضروری است
لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید خبر داغ مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است خبر داغ از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب, توهین یا بی احترامی به اشخاص ,قومیت ها, عقاید دیگران, موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه های دین مبین اسلام باشد معذور است. نظرات پس از تایید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
نام:
ایمیل:
* نظر: