به گزارش خبرداغ به نقل از آرمان امروز ،یک جامعه شناس سیاسی می گوید : در گفتوگوهایی که با برخی از مسئولانی که فرزندانشان را به خارج از کشور فرستادهاند شنیدم که آنها مهاجرت فرزندانشان را بهنوعی مبارزه با استکبار مینامند و میگویند اگر در کشورهایی مانند آمریکا، کانادا، انگلستان، فرانسه و ... حضور داشته باشیم در مبارزه فرهنگی میتوانیم نقش مهمی ایفا کنیم. باتوجه به نتایج به دست آمده باید بگوییم که حتی به این خواسته نزدیک هم نشدهاند.
دوتابعیتی فرزندان مسئولان دولتی در روزهای اخیر باز هم واکنش برانگیز شد تا حدی که رئیس جمهور هم به مسئولان اخطار داد که اگر فرزندشان مهاجرت کردند خودشان هم باید ایران را ترک کنند. اما این موضوع را نباید تنها در قالب دولت سیزدهم بررسی کنیم بلکه در دولت قبل و همچنین دولتهای قبل هم موضوع دوتابعیتیها به چالشی برای حاکمت تبدیل شد بود تا اینکه در سالهای اخیر قانونی در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید که بر اساس آن مدیران دوتابعیتی دیگر نمیتوانند در ایران پست مدیریتی بگیرند.
در حالی که مسئولان ایران همواره بر وطنپرستی و مباره با استکبار صحبت میکنند ولی در مقابل وقتی آمار مهاجرت فرزندانشان منتشر میشود میبینیم که دوگانه محسوسی به چسم میخورد.
یک جامعه شناس سیاسی معتقد است که نگاه مدیران و مسئولان ایران به غرب تغییر کرده است و آنها حالا به مهاجرت فرزندانشان به چشم یک فرصت نگاه میکنند و باتوجه به فضای زندگی آنها که عمدتا در بین اقشار مرفه جامعه است مهاجرت و آنچه تحصیل فرزندان در خارج از کشور نام گرفته است را امری طبیعی و عادی عنوان میکنند موضوعی که همچنان مسئولان رده بالای سیاسی و اقتصادی کشور به آن پی نبردهاند.
سیدجواد میری می افزاید: «اشتیاق به زندگی در جوامع اروپایی و آمریکایی اما به سالها و دهههای اخیر و پس از پیروزی جمهوری اسلامی ایران بازنمی گردد و اگر بخواهیم به تاریخ نگاهی بیندازیم میبینیم، از دوران حاکمیت قاجارها این رویه شروع شده است و در حکومت پهلوی هم رواج
داشت. حالا به عصر کنونی رسیده است که باید آن را در قالب زندگی مدرنیته و پست مدرن قرار دهیم و بگوییم که اشتیاق مهاجرت در بین ایرانیان از هر طیف و طبقهای وجود دارد ولی این تنها مسئولان هستند که به دلیل توان مالی خانواده خود را برای یک زندگی با کیفیت به خارج اعزام میکنند.»
مبارزه با استکبار
وی در واکنش مهاجرت فرزندان مسئولان که همواره واکنش برانگیز بوده است، می افزاید: «در گفتوگوهایی که با برخی از مسئولانی که فرزندانشان را به خارج از کشور فرستادهاند شنیدم که آنها مهاجرت فرزندانشان را بهنوعی مبارزه با استکبار مینامند و میگویند اگر در کشورهایی مانند آمریکا، کانادا، انگلستان، فرانسه و ... حضور داشته باشیم در مبارزه فرهنگی میتوانیم نقش مهمی ایفا کنیم. باتوجه به نتایج به دست آمده باید بگوییم که حتی به این خواسته نزدیک هم نشدهاند. البته این موضوع که ایرانیها تحت تاثیر مدرنیته قصد مهاجرت به کشورهای شاخص غربی را دارند به حکومت کنونی باز نمیگردند بلکه دافعه زندگی در ایران را باید در ۲۰۰ سال اخیر مورد مطالعه قرار داد که چرا هیچ حکومتی نمیتواند در مقابل نخبگانی که مهاجرت میکنند و آنهایی که میمانند تعادلی ایجاد کند.»
این استاد جامعهشناسی با اشاره به قانون عدم بهکارگیری مدیران دوتابعیتی در پستهای مدیرتی ادامه میدهد: «موضوع دوتابعیتیها برای مسئولان آنقدر مهم بود که مجلس در این مورد قانونی به تصویب رساند ولی واقعیت این است که موضوع اصلی مدیران بالایی ایران نیستند. اگر نگاهی به آمار مهاجرت فرزندان مدیران میانی و پایینی دسترسی داشته باشیم تعجبآور خواهد بود. این خانوادهها چون عمدتا در مناطق شمال شهر زندگی میکنند رفته رفته از قالب حاکمتی خارج میشوند و تحصیل یا زندگی در خارج از کشور را حق خود میدانند البته این خودشان هستند که برای آینده خود تصمیم میگیرند، ولی به دلیل تاثیراتی که بر جامعه ایران میگذارند نیاز است بهصورت ریشهای در موردش تحقیق کرد زیرا سیل مهاجرت نخبگان ایرانی همه جامعه را با خود خواهد برد.»
میری با اشاره به کم رنگ شدن شعار مبارزه با استکبار در بین مسئولان اضافه میکند: «این مورد را باید اضافه کنیم که نگاه مبارزه با استکبار که در سالهای اول انقلاب جزو شاخصها محسوب میشد حالا به نظر دیگر نقشی در سیاست برخی مسئولان ندارد چون اشتیاق زندگی در جوامع غربی در بین آنها رو به افزایش است. حس مهاجرت در همه طبقات جامعه وجود دارد ولی چون مدیران دولتی از توان اقتصادی برخوردار هستند میتوانند با سرمایهگذاری و خرید ملک در کشورهایی مانند امریکا، کانادا و انگلستان اقامت خود و فرزندانشان را به دست بیاورند ولی طبقات متوسط و پایین ایران توانایی چنین هجرتی را ندارند. جامعه کنونی ایرانی به دلیل اینکه سرمایههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و ... را همواره دچار نوسان میبیند عمیقا دل به تمدن غربی بسته است که این موضوع میتواند صدمات جبران ناپذیری را ایران بزند.
باید به این موضوع اشاره کنیم که از حدود ۲۰۰ سال پیش که مزه مدرنیته زیر زبان ایرانیان شیرین شد تنها چند کشور که از آنها نام بردیم برای مهاجرت انتخاب میکنند که همین موضع میرساند جذابیت این کشورها با توجه به تبلیعاتی که میکنند بیشتر است. ما از آنها بهعنوان تمدن برتر نام میبریم. این یک بحث سیاسی نیست که بخواهیم تنها به مسئولان متصلش کنیم بلکه این موضوع در حال رسیدن به اپیدمی است و هرکسی که توان مالی دارد به مهاجرت فکر میکند.»
میری با تاکید بر اینکه دافعه زندگی در ایران را باید در قالب بحثهای جامعهشناسی بررسی کرد ادامه میدهد: «همانطوری که مطرح کردیم این یک بحث سیاسی نیست و نیاز است که در میزگردها و نشستهای تخصصی این موضوع را بررسی کنیم که چرا آرایش و چینش قدرت در ۱۵۰ سال گذشته نتوانسته در مقابل جذابیت زندگی در فضای مدرنیته غرب، شهروندان و نخبگانشان را حفظ کنند. جامعه ایران همواره نمیتواند در خصوص این نوع مسایل دیالوگی داشته باشد و بتوانند نظرات خودشان را به صورت آزاد مطرح کنند تا از میان این بحثها بتوانیم مهاجرت نخبگان که بهنوعی چشم اسفندیار جامعه محسوب میشود را آسیبشناسی کنیم. نباید از حاکمیت انتظار داشته باشیم که از خروج شهروندان به قصد مهاجرت جلوگیری کند ولی میتوانیم از آنها بخواهیم با تغییرات ساختاری جامعه، تعادلی بین طبقات جامعه به وجود بیاورند تا شاهد ناعدالتی طبقاتی نباشیم.
مسئولان کنونی کشور که از نظر اقتصادی با دیگر طبقات جامعه متفاوت هستند سعی میکنند با فراهم کردن شرایط تحصیل فرزندانشان در کشورهای غربی شبکه حاکمیت خود را بهنوعی تثبیت کنند تا در آینده فرزندانشان بتوانند با مدارک تحصیلی که از دانشگاههای معتبر گرفتهاند در پستهای مدیریتی و همچنین شرکتهایی که تاسیس میکنند از حقوق خاصی برخوردار باشند و در واقع نمیخواهند شهروندان طبقات دیگر را در جریان این موضوعات قرار دهند. همین موضوع به عدالت طبقاتی ضربه زده است. همانطور که هم اکنون شاهد چنین چیزی در حاکمیت ایران هستیم که عدهای تلاش میکنند با رسانهای کردن این موضوعات جلوی آنها را بگیرند ولی موفق نخواهند بود زیرا این آسیب سالها است در جامعه ایران ریشه کرده است و نیاز به کار و مطالعات ساختاری دارد.»