به گزارش خبرداغ به نقل از زومجی: در این مقاله به بررسی بهترین فیلم های سینمای آلمان پرداختهایم. از آثار درخشان قدیمی تا فیلم های برتر چند سال اخیر.
شروع سینما در آلمان را میتوان به سالهای اندکی پس از اختراع این صنعت نسبت داد. آلمانها از همان ابتدا نقش مهمی را در روند و شکلگیری سینما ایفا کردند. زمانیکه اولین سینمای پولی برلین در سال ۱۹۸۵ افتتاح شد، آلمان نوید شکلگیری یک سینمای منسجم و شناسنامهدار را داد. بعد از پایان جنگ جهانی اول این کشور فضای اجتماعی نسبتا آرامی را به خود دید که این اتفاق زمینهساز دورانی عجیب در صنعت سینما شد. زمانهای که از آن بهعنوان عصر طلایی فیلمسازی در آلمان یاد میشود. دوران اکسپرسیونیستهای آلمان شروع شده بود و فیلم مطب دکتر کالیگاری این جنبش را بهعنوان یک مکتب و سبک پایهگذاری کرد.
با شروع جنگ جهانی دوم همه چیز به ناگاه متوقف شد و بیشتر فیلمسازانی که در آلمان فعالیت داشتند به هالیوود گریختند و میراث اکسپرسیونیستی خود را به آنجا بردند. اگرچه بعد از پایان جنگ تعدادی از این فیلمسازان دوباره به آلمان بازگشتند اما این کشور دیگر نتوانست به دوران شکوه خود بازگردد و فیلمهای تاریخساز گذشتهاش را تکرار کند. اواسط دههی ۶۰ بود که سینماگران آلمانی با تاثیر از موج نوی فرانسه بهدنبال احیای سینمای به احتضار رفتهی خود رفتند، چیزی که نتیجهاش شکلگیری سینمای نوین آلمان بود و تاثیری مهم روی فیلمهای امروزی آلمان داشت.
آثار امروزی سینمای این کشور که تحت نفوذ هالیوودیها، فرانسویها و ایتالیاییها قرار دارد، سینمایی را رقم زده که صرفا به دنبال ارائهی فرمی خالی به مخاطبابش نیست و در لایههای محتوایی خود حرفهای زیادی برای گفتن دارند. این آثار میراثدار تاریخ و جغرافیای زخم خوردهای هستند که با مسائل و رویدادهای امروز در آمیخته شده و نمایشهایی تکاندهنده و تاثیرگذار را بهوجود آوردهاند. ما در این مقاله به بررسی تعدای از بهترین فیلمهای سینمای آلمان پرداختهایم.
Tattoo یک اثر نئونوآر و روانشناختی از سینمای آلمان است که از همان ابتدا، رنگهای سرد و تکانهای ناشی از دوربین روی دست تماشاگر را به داخل فضای تاریک و شوم خود میکشاند. این فیلم با الهام از سینمای اکسپرسیونیستی یک دستاورد هیجانانگیز و تاریک ایجاد میکند، اثری که همه چیزش باورپذیر خواهد بود. Tattoo با الهام از داستان پوست رولد دال ساخته شده و عدهای نیز این اثر را یادآورد Seven دیوید فینچر میدانند که البته در فیلم آنقدری اصالت پیدا میشود که اثر مشتق شده بهنظر نرسد.
فیلم خالکوبی بهترین عناصر فیلمسازی آلمان و سینمای هالیوود را با یکدیگر ترکیب میکند و اثری جذاب را تحویلمان میدهد. Tattoo با اینکه شکافهایی را در خط داستانی خود تجربه میکند اما با ارائهی بازیهای قوی، شخصیتهایی عمیق و بکارگیری دیگر المانها و عناصر پرداختشده کاستیهایش را جبران کرده است. این فیلم جنایی در بکارگیری فضایی مناسب برای ارائهی داستانش هوشمندانه پیش رفته و فرم و محتوا را چنان درهم تنیده که احساس تماشاگر بهخوبی درگیر نمایش و رویدادها خواهد شد.
فیلم سقوط با نام اصلی سقوط، آخرین روزهای رایش سوم (Der Untergang)، فیلمی براساس رویدادهایی واقعی است که با الهام از کتابهای پناهگاه هیتلر نوشتهی تراودل یونگه، تا آخرین ساعت نوشتهی ملیسا مولر، هیتلر نوشتهی یوآخیم فست و خاطرات آلبرت اشپر و ارنست گونتر ساخته شده است. این اثر که جز پُرهزینهترین فیلمهای تاریخ سینمای آلمان بهشمار میآید در اسکار ۲۰۰۴ در لیست بهترین فیلمهای خارجی زبان جای گرفت. سقوط به روزهای پایانی و محاصرهی برلین توسط شوروی میپردازد و بدون بکارگیری هیچ فیلتر و یا جهتگیری خاصی به شخصیت هیتلر نزدیک میشود و از زوایای متفاوتی او را مورد بررسی قرار میدهد.
این فیلم از آنجائیکه ابعاد انسانی و معمولی هیتلر را نیز بهنمایش میگذارد، تماشاگران و منقدان را برآشفت تا جائیکه تیتر روزنامههای آلمانی برای این فیلم «انسان بهجای هیولا؟» بود. بسیاری دیگر نیز نگران بودند که ایدئولوژی نازیسم با این اثر برای نسل امروزی محبوب و قابل ستایش شود. فیلم سقوط اثریست تراژیک که قدرت عاطفی عظیمی دارد و به حقیقت تاریخی بسیار نزدیک است. Downfall این امکان را به تماشاگر میدهد تا تاریخ و آسیبهای جنگ را برای طرفهای درگیر تجربه کند.
Soul Kitchen فیلمی کمدی است که برای اولین بار در شصتوششمین دوره جشنواره جوایز فیلم ونیز بهنمایش درآمد و توانست جائزهی هئیت داوران را ببرد. فیلمنامهی این اثر براساس خاطرات بوسدوکوس صاحب میخانهای یونانی که تجربیاتش را در اختیار آکین گذاشته ساخته شده است. فیلم نگاهی به آلمان امروزی دارد و صاحب رستوران یک یونانی- آلمانی است که نمایندهی یکی از قومیتهای این روزهای آلمان به شمار میرود. آکین فیلم را به برادرش که در نقش میلی ظاهر شد تقدیم کرد.
ما فاتح آکین را معمولا با آثار جدی و اجتماعیاش میشناسیم فیلمسازی که به دلیل کاوشهای عمیق و سرسختانهاش در موضوعات هویتی و میهن شناسانه شناخته میشود اما این فیلم یک اثر متفاوت از او خواهد بود، فیلمی که به گفتهی این کارگردان اثری برای خودش بوده است. فیلم Soul Kitchen در شهر هامبورگ و با استفاده از عناصری یونانی گرفته شده و درگیر داستانی سرد و تاریک نخواهد بود. این فیلم که اثری شخصی در کارنامهی آکین است، درواقع نه تنها ناراحتکننده نیست بلکه تماشاگر را نیز میخنداند.
کوبیدن بر در بهشت یک فیلم تراژیک از سینمای آلمان است که توانست عنوان پنجمین فیلم پرفروش سال را بهدست آورد. فیلم در روسیه به محبوبیت فراوانی رسید و در سال ۲۰۰۸ نیز یک بازسازی ژاپنی از آن منتشر شد. این فیلم جنبههایی از گونهی گانگستری، جادهای، کمدی و درام را با هم در یک مجموعهی یکپارچه ترکیب میکند و اثری قابل توجه را تحویل تماشاگر میدهد. فیلم بهنوعی یادآور سینمای تارانتینو و پالپ فیکشن اوست و سبک سینمای اروپا و آلمان را نیز با خود بههمراه دارد.
این فیلم بیانیهای دربارهی هدف اصلی زندگی انسان است و این پرسش را مطرح میکند که مهمترین مسئله در زندگی ما چه چیزی میتواند باشد؟ اگر فقط چند روز زنده بمانید چه خواهید کرد؟ اینها سوالات جالبی هستند که فیلم مطرح میکند و قهرمانانش بهدنبال پاسخ به آنها میروند. این فیلم یک داستان عمیق و صمیمانه را با خود بههمراه دارد، تماشاگر درگیر مشکلات قهرمانان میشود و رویاهای آنها تبدیل به رویاهای تماشاگر میکند برای همین فیلم احساس مخاطب را تحت تاثیر قرار داده و او را وارد فضایی متفاوت از آثار کمدی میکند.
اوه پسر که با نام A Coffee In Berlin در آمریکا شهرت پیدا کرد، فیلمی خاص و بسیار آلمانی است که جنبههای مختلف زندگی در برلین را بهتصویر میکشد و گذشتهی تلخ آلمان را در خط داستاناش میبافد. یک قهوه در برلین فیلمی مدرن اما سیاه و سفید است که در عین سادگی، قصهای جذاب و گیرا را از پیچهای یک زندگی بهنمایش میگذارد و از یک اتفاق ساده داستانی سرگرمکننده میسازد. فیلم دربارهی نسل جوان و به تعویق انداختن کارهای مهمیست که میتوانند آیندهی ما را بسازند.
نیکو در اینجا نماد نسل جوان مدرن آلمانیست که پتانسیلهایش را نمیبیند. چیزی که در مورد این اثر واقعا لذتبخش خواهد بود، حس شوخطبعی آن است، طنزی که دقیقا میداند کجا به کار بیفتد و کجا از معرکه بیرون برود. این فیلم مثل یک یادگاری گمشده از دوران دور سینماست، اثری که تحت تاثیر وودی آلن است و با جاز، بلوز و تصاویر سیاه و سفید جامعهای را به یاد خواهد آورد که برای نجات فرزندانش قیام نمیکند. A Coffee In Berlin، اولین تجربهی کارگردانی یان اوله گرستر است که هم نظر منتقدان را جلب کرد و هم جوایز زیادی را بهدست آورد.
Good bye Lenin یک کمدی سیاه آلمانی است که بسیار آگاهانه وارد مسائل اجتماعی میشود و بهخوبی فضا و مشکلات آلمان شرقی پساکمونیستی را بهتصویر میکشد. این فیلم با طنزی کنترلشده شکافهای جوامع کمونیستی و سرمایهداری را در بستر فیلم به جریان میاندازد و فیلمساز از هرگونه جانبداری در اثرش نیز اجتناب میکند. این کمدی تکاندهنده در خودش همه چیز دارد، از تراژدی خانوادگی تا پرداختن به مسائل عاشقانه و اجتماعی و از همه مهمتر اینکه ولفگانگ بکر به درستی موفق شده تا تاثیرات یک تغییر سیاسی را در جامعهای آنهم در مقیاس خانواده دراماتیزه کند.
خداحافظ لنین با تحسین فراوان منتقدان روبهرو شد و آنها از این فیلم بهعنوان یک ایدهی کوچک مبتکرانه و خندهدار که موقعیتهایی تکاندهنده خلق میکند و تماشاگر را به فکر فرو میبرد، یاد کردند. Good bye Lenin در بیشتر جشنوارههای اروپایی نامزد جایزه شد و در دوره جوایز جشنواره سزار توانست جایزهی بهترین فیلم را از این فستیوال ببرد.
فیلم Victoria تریلری جنایی است که تنها در یک برداشت بلند گرفته شده است، فیلمی که هیچ تقلبی در فیلمبرداریاش وجود ندارد و شما حتی یک کات مخفی هم در آن نمیبینید. یک شهر، یک شب، یک برداشت، یک جاهطلبی نفسگیر که دستاورد خوبی بههمراه داشته است. فیلمبرداری این فیلم به طرز فوقالعادهای جذاب است و در همراهی شخصیتها بسیار فوقالعاده عمل میکند. رئالیسمی که با فیلم همراه شده حس عجیبی به شما خواهد داد بهطوریکه با خود فکر خواهید کرد که همراه شخصیتها در حال تجربهی یک شب پُرتنش هستید.
ویکتوریا فیلمی دربارهی تنهایی، دوستی، عشق، جوانی، معنای زندگی و شکست است، اثری پر از احساسات که تماشاگر را بدون شک شیفتهی حس واقعگرایانهی خود خواهد کرد. این فیلم ایدهی تازهای با خود بههمراه ندارد اما به گونهای ارائه و اجرا میشود که گویی تاکنون مخاطب شبیه آن را ندیده است. ویکتوریا با نقدهای عموما مثبتی همراه بود و در اولین اکران خود در شصتوپنجمین جشنواره بینالمللی فیلم برلین نامزد خرس طلایی شد و استورلا گروولن جایزهی خرس نقرهای بهترین فیلمبرداری را برد.
Das Boot، درامی جنگی و گیرا است که براساس کتابی بههمین نام و نوشتهی لوتر بوخهایم ساخته شده است. این فیلم یکی از آثار جنگی با رئالیسم بالاست که داستانش را در محیطی کلاستروفوبیک پیش برده و شخصیتهایش را بسیار جاندار و غنی پرداخت کرده است. بازیگران بهخوبی از پس هرآنچه بهشان محول شده برآمدهاند و مخاطب در جریان اثری قرار گرفته که اتمسفر جنگ را با دیدی واقعی پیش میبرد. فیلم در بستر نمایش بیهودگی جنگ حرکت میکند و جزئیاتی واقعگرایانه از زندگی در محیطی بسته و پرترهای از خدمهی در معرض تنشهای استرسزا و روانی را ارائه میدهد.
Das Boot، یک استعداد خاص همراه خود دارد و آن نوع فیلمبرداریاش است. این اثر در فضایی محدود بدون اینکه برای مخاطب ناراحتکننده بهنظر برسد گرفته شده و تعلیقی مناسب با این شرایط آفریده است. این فیلم با توجه به هزینهی بالای تولیداش در زمرهی پُرخرجترین آثار سینمای آلمان قرار گرفت و به موفقیت تجاری خوبی در دنیا رسید. Das Boot نامزد شش جایزهی اسکار از جمله بهترین کارگردانی و فیلمنامه بود و توانست نقدهای بسیار مثبتی را بهدست آورد. فیلم جز ۲۵۰ فیلم برتر ای ام دی بی قرار دارد.
Sophie Scholl، یک درام تاریخی است که براساس آخرین روزهای زندگی سوفی شول عضو مشهور مقاومت دانشجویی ضدنازی ساخته شده است. این فیلم با استفاده از سوابق تاریخی حبس او ، شش روز آخر زندگی این قهرمان مشهور را بازآفرینی میکند. این فیلم برای اولین بار در پنجاهوپنجمین دوره جوایزه فیلم برلین به نمایش درآمد و مارک روتموند و جولیا جنتش به ترتیب برندهی خرس نقرهای بهترین کارگردانی و بهترین بازیگری از این رویداد شدند. فیلم در هفتادوهشتمین دوره جوایز اسکار نیز نامزد بهترین فیلم خارجی زبان شد و توانست تحسین منتقدان را با خود بههمراه داشته باشد.
این فیلم با بودجهی کمی ساخته شده است اما همانند فهرست شیندلر میتوانند مضامینی قدرتمند را انتقال دهد. Sophie Scholl یک فیلم عمیقا تکان دهنده است، مشاهدهی بی حد و حصر شجاعت و ایستادگی برای اعتقادات، قطعا میتواند درامی حماسی را رقم بزند. این اثر از لحاظ بصری کاملا مخاطب را تحت تاثیر خود قرار میدهد و فضای کلاستروفوبیک رنج ناشی از حضور نازیها را به ما القا میکند. فیلم با هر پلانی که پیش میرود از ما میپرسد که تا چه حد و اندازهای میتوانیم شجاع باشیم و برای آرمانهایمان ایستادگی کنیم؟ سوفی شول یک نماد است و مضامینی مثل شجاعت، ارزشهای اخلاقی و آزادگی را بهتصویر میکشد.
این فیلم که با اقتباس از رمانی بههمین نام و نوشتهی آنا سگرز ساخته شده، به نوعی براساس تجربیات این نویسنده بهعنوان پناهندهی سیاسی کمونیست و یهودی آلمانی در مارسی و تلاشاش برای رسیدن به مکزیک است. Transit یک درام عالی و تا حدودی سنگین است که با پیشفرض دیستوپایی و بازیهای عالیاش وضعیت ناراحتکنندهی پناهندگان را بهنمایش میگذارد و مخاطب را از تاثیر نازیسم در قرن ۲۱ میترساند و همانند فیلم فونیکس از هویت صحبت میکند. کریستین پتزولد در این اقتباس ارجاعات خاص به نازیسم را حذف میکند و داستانش را در پاریس امروزی پیش میبرد. ماشینها، ساختمانها، لباسها و غیره همگی امروزی هستند و فیلمساز دنیایی خلق کرده که گذشته، حال و آینده در یکدیگر تنیده شده است. با اینحال نازیسم و پیامدهایش که زخمی عمیق در ذهن آلمان و جهان گذاشته، اثری غیرقابل انکار در آثار پتزولد خواهد بود. Transit، الهامی آشکار از فیلم کازابلانکا است و از مردی سخن میگوید که همانند دیگر شخصیتهای فیلمهای کارنامهی این کارگردان گمشده و در جستجوی خودش است.
In The Fade یک تریلر تلخ با مضمون انتقام است که حملهی تروریستی آن از وقایع بمبگذاری نئونازیها در سال ۲۰۰۴ کلن الهام گرفته شده است. این فیلم اثریست قابل توجه که به تراژدی انسانی در سطحی بسیار شخصی میپردازد. فیلم با سه بخش مجزای خانواده، عدالت و دریا روایت میشود و شخصیت کاتیا نقطه اتصال این درام انتقامی خواهد بود، شخصیتی که با خود خشم، صدمه و ناامیدی را حمل میکند و حضوری بسیار انسانی را در مرکز یک داستان تلخ دارد. این فیلم همانند دیگر آثار فاتح آکین در جامعهی آلمانهای ترکتبار میگذرد و خشونت علیه این مهاجران را بهتصویر میکشد.
دنیای نمایش داده شده در این فیلم جهانی است که در آن قربانیان متهم هستند و مظنونان باید آزادانه زندگی کنند. قانون مدنی در اینجا هیچ جایگاهی ندارد و تنها قوانین انسانی هستند که میتوانند عدالت را به جریان بیندازند. In The Fade برای اولین بار برای رقابت نخل طلا در جشنواره کن بهنمایش درآمد و کروگر توانست جایزه بهترین بازیگر زن را ببرد. فیلم در دوره جوایز گلدن گلوب نیز برندهی بهترین فیلم خارجی زبان شد.
این فیلم اولین نمایش خود را برای تصاحب جایزهی خرس طلایی در جشنوارهی فیلم برلین داشت و پائولا بیر توانست خرس نقرهای بهترین بازیگر زن را برای نقش اوندین ببرد. اوندین یک اثر متفاوت در کارنامهی کریستین پتزولد است. این کارگردان که مضامین سیاسی را در مرکزیت آثارش قرار میدهد، این بار بهسمت یک مضمون عاشقانه رفته و مثل همیشه نیز شخصیتهایش دوزی از گمگشتگی را با خود بههمراه دارند.
Undine یک فیلم عاشقانه و فانتزی از کریستین پتزولد است که برای روایت عشقی تراژیک و قابل ستایش به سراغ رمان قرن نوزدهمی فریدریش فوکو میرود و افسانهی پری دریایی اوندین را به روزگار ما میآورد و با زبان خودش به روایت قصهای جذاب میپردازد. زبانی که همیشه پُر از ابهام و اعجاب بوده و دنیایی متفاوت را خلق کرده است. ترکیب هوشمندانهی رئالیسم، ملودرام و فانتزی پتزولد، با مرز باریکی که بین درام و رویا بهوجود آورده، حسی لطیفی از یک رئالیسم جادویی را برای تماشاگر به حرکت درمیآورد و او را با دنیایی واقعی اما با اتفاقات غیرواقعی همراه میکند.
فیلم The Counterfeiters، براساس کتاب خاطرات کارگاه شیطانی نوشتهی آدولف برگر از بازماندگان هولوکاست نوشته شده است. این فیلم که محصول مشترک دو کشور آلمان و اتریش است توانست در هشتادودومین دوره جوایز اسکار جایزهی بهترین فیلم خارجی زبان را تصاحب کند. این فیلم براساس داستان واقعی گروهی از یهودیان است که برای بیثبات کردن اقتصاد بریتانیا و آمریکا در جنگ جهانی دوم مجبور به جعل ارز میشوند. The Counterfeiters نقدهای عموما مثبتی را بهدست آورد و در لیست ۱۰ فیلم برتر سال ۲۰۰۸ منتقدان ایالات متحده قرار گرفت.
The Counterfeiters یک اثر لایهمند از دوران زندان آشویتس است و رویکردی اخلاقانه را پیش میگیرد و سوالات متعددی میپرسد. آیا برای زنده ماندن ممکن است از باورهای خود بگذرید؟ تا کی یک انسان میتواند به عقیدهاش وفادار بمان؟ آیا نحوهی ثروتمند شدن مهم است؟ دو راهیهای اخلاقی اساس این فیلم را تشکیل میدهند و تماشاگر را به دل اثری نسبتا متفاوت از هلوکاست میکشانند.
Nirgendwo In Afrika، درامی آلمانی است که براساس رمان پرفروش زندگینامهای استفانی تسوایگ ساخته شده است. این درام در طول جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد، و در طول یک دهه به زندگی خانوادهای میپردازد که به ناکجاآبادی در آفریقا رسیدهاند و نمیتوانند به اروپا هم بازگردند. فیلم با لحنی فوقالعاده احساسی همراه است و به زیبایی تماشاگر را با فرهنگی خاص و متفاوت از کنیا همراه میکند. Nirgendwo In Afrika، شامل انسانهایی است که سختیها را پشت سر میگذارند و در طول مسیر فیلم به تکامل و رشد میرسند.
بازیها، نوع کارگردانی، فیلمبرداری، موسیقی شبهبومی همهوهمه برای مخاطب عجیب و جذاب خواهد بود و او را در مسیر روایت داستان قرار خواهد داد. Nirgendwo In Afrika به نوعی تجربهی متفاوتی از هولوکاست است که ظاهر و احساسی شبیهبه یک حماسهی گستردهی هالیوودی را دارد. بقا از هولوکاست بدون وحشت بصری با چاشنی فرهنگی آفریقایی، شاید اثری متفاوت از سینمای آلمان باشد. این فیلم در هفتادوپنجمین دوره جوایز اسکار توانست جایزهی اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را ببرد.
فیلم Toni Erdmann یک کمدی درام آلمانی_ اتریشی است که برای اولین بار در جشنواره فیلم کن بهنمایش درآمد و مارن آده نامزد نخل طلای این فستیوال شد. این فیلم در بیشتر جشنوارههای معتبر حضور داشت و در هشتاد و نهمین دوره جوایز اسکار در بخش بهترین فیلم خارجی زبان نامزد اسکار نیز بود که نهایتا در رقابت با فروشنده باز ماند. تونی اردمن تحسین جهانی منتقدان را با خود بههمراه داشت و در فرانسه و بریتانیا عنوان بهترین فیلم سال را بهدست آورد. Toni Erdmann یک فیلم فوقالعاده و کمدی از سینمای آلمان است که طنزاش بهخوبی در بستر درام کار میکند و فضایی خاص و متفاوت را بهوجود میآورد.
این فیلم داستان پیچدرپیچ و بیرحمانه از یک دیدار دوباره است که در عین شوخطبعی حقایق روانی را آشکار میکند و شخصیتهایی چند لایه تحویلمان میدهد. تونی اردمن یک پدیدهی اجتماعی جمعی خواهد بود که زیرمتنی از رویههای اقتصادی نئولیبرالیسم را با درامی خانوادگی ترکیب میکند و برای روح آشفتهی انسان امروزی بهنمایش میگذارد. آد کارکتر وینفرید را براساس شخصیت پدرش ساخته و از این فیلم بهعنوان یک یادگاری گمشده از دوران کودکی خود یاد میکند.
این فیلم برای اولین بار در جشنوارهی فیلم برلین بهنمایش درآمد و توانست جایزهی خرس نقرهای آلفرد باوئر را ببرد. System Crasher پرترهای واقعگرایانه و تکاندهنده از مشکلات روانی کودکی است که سیستم تربیتی و حفاظتی آلمان از ارائهی راه حلی کارا برای درمان آن عاجز مانده است. System Crasher تصویری دلسوزانه و هوشمندانه را از آسیبهای دوران کودکی به ما ارائه میدهد، زخمهایی که به ظاهر کهنه شدهاند اما با رفتارهایی ناهنجار که از ناخودآگاه سر بر میآورند خود را نشان میدهند. بازی درخشان هلنا زنگل در مرکز این درام قرار دارد و وزنهای سنگین و هیپنوتیزم کننده برای این قصهی غمانگیز بهحساب میآید.
این فیلم تصویری از جامعهای خواهد بود که به آدمهایش آسیب میرساند و پس از آن نمیتواند چارهای برایشان بیندیشد. اثر مجبورمان میکند که به موضوع تاریکی خیره شویم فیلم سیستم شکن توجه منتقدان را به خود جلب کرد و توانست جوایز زیادی را بهدست آورد. این فیلم روانشناختی با روایت آشنایش تماشاگر را وارد قصهای خواهد کرد که شاید دیدنش به آسانی میسر نباشد.
Phoenix، یک درام آلمانی است که براساس کتابی بهنام بازگشت از خاکستر و نوشتهی هوبرت مونتیله ساخته شده است. این فیلم مانند دیگر آثار مطرح کریستین پتزولد در اعماق رویدادهای خود بهدنبال هویت میگردد و کارکترهایش نیز در گمگشتگی و از خود بیگانگی به سر میبرند. فونیکس اثری دیگر دربارهی هولوکاست است که آسیبهای روانی آشویتس و اردوگاههای نازی را به شیوهای عمیق بهتصویر میکشد. فیلم حاوی ایدهها و احساساتی پیچیده با خط داستانی ساده است که با سه شخصیت اصلی حرکت میکند. فونیکس ترکیبی از اِلِمانهای فیلم نوآر و سینمای آلمان خواهد بود که عشق، خیانت و قصاص را بهزیبایی در مسائل و مضامین سیاسی در آمیخته و داستانی دلخراش از یک عاشقانه را تحویلمان میدهد.
کریستین پتزولد با خونسردی تمام اثری گیرا که پر از احساسات سرکوبشده و بازیهای جذاب است را با تعلیقی کنترلشده بهنمایش درمیآورد تا مخاطب بتواند به آرامی به عمق آنچه بر نلی میگذرد و گذشته است را درک کند. فونیکس شاید یکی از بهترین پایانبندیهای سینمای آلمان را داشته باشد، پایانی پر از درد و تولدی دوباره برای نلی. فیلم میگوید عشق در جهانی که نازیها شکل دادهاند جائی ندارد حتی اگر جان عاشق نلی بوده باشد.
Head On یک درام عاشقانه و تاثیرگذار است که در پنجاه و چهارمین دوره جوایز جشنوارهی برلین، برندهی جایزهی خرس طلا شد و نقدهای مثبت بسیاری را دریافت کرد. فیلم نگاهی دردناک به جامعهی تُرکهایی دارد که به آلمان مهاجرت کردهاند و بین سنت و مدرنیته در حال تقلا هستند. تنهایی، غربت، از خود بیگانگی، تعصب، ناامیدی و جهان بدون عشق مضامینیاند که فاتح آکین بهعنوان دغدغههای شخصیاش در این فیلم به آنها پرداخته است. Head On تصویری صمیمی از آدمهایی ارائه میدهد که به قعر جهنمی درونی و بیرونی سقوط کردهاند و حالا باید پا به سفر قهرمانانهای بگذارند و زندگیشان را پس بگیرند.
فاتح آکین کارگردان ترکتبار آلمانی در فیلمهای خود به دنبال ناخودآگاه، ریشهها و دغدغههایش است. این فیلم تصویری عریان و بیپرده از شخصیتهایی خواهد بود که در جایی دور از خانه و در میان کشمکشهایی ویرانگر به زندگی و نفس کشیدن باید ادامه دهند. فیلم به ما اجازه میدهد تا دنیای ترسناکی که مهاجران در جامعهای از هم گسیخته با آن روبهرو هستند را ببینیم. آدمهایی که نه متعلق به سرزمین خودشان هستند و نه سرزمین جدیدشان.
The Marriage Of Maria Braun یکی از موفقترین فیلمهای فاسبیندر و محصول دوران طلایی سینمای دراماتیک مدرن آلمان است که اولین قسمت از سهگانهی فیلمهای لولا و ورونیکا فوس محسوب میشود. این فیلم یک موفقیت تجاری و انتقادی برای او بود و بهواسطهی همین موفقیت، فاسبیندر توانست برای پروژههای دیگر خود اعتبار مالی خوبی را تامین کند. هانا شیگولا بازیگر مورد علاقهی این کارگردان توانست برای نقش ماریا جایزهی خرس برلین را ببرد. فیلم مبارزه و سختیهای زندگی یک زن در آلمان غربی بعد از جنگ را بهتصویر میکشد و قدرت او را بررسی میکند، کسی که زنده مانده و موفق شده اما روحش را از دست داده است.
The Marriage Of Maria Braun یک اثر تمثیلیست و فیلم، شخصیت ماریا را نمادی از ملتی میداند که در حال فراموش کردن خودش است و برای رسیدن به آیندهای تازه شروع به خودفروشی میکند. ماریا بروان ادای احترام به بازماندگانیست که توانستند در میان ویرانههای جنگ، آلمانی جدید را بسازند. دنیای شخصیتهای فاسبیندر، جهانی پر از قدرت، تلخی و خودویرانگری است که همین فیلم نیز یکی از تلخترینهای این کارگردان محسوب میشود. شخصیت ماریا از جذابترین کارکترهای زن سینماست زنی که از ناامیدی و فقر به ثروت و بیرحمی میرسد.
این فیلم در شصت و دومین دوره جوایز برلین برندهی جایزهی خرس نقرهای بهترین کارگردانی شد و تحسین جهانی منتقدان را با خود بههمراه داشت. Barbara یک رئالیسم فوقالعاده عجیبی با خود بههمراه دارد و نگاهی دقیق به دولتی تمامیتخواه میاندازد. این فیلم بهطور هوشمندانهای موسیقی متن را حذف میکند و جای هیچگونه اغراق و رویدادی اضافی را در خود نمیگذارد. Barbara داستانی گیرا دربارهی میل به آزادی است و اینکه اصلا ماهیت این کلمه از کجا میآید؟ فیلم در انتقال فضای تاریک و ترسناک و ظالمانهی زندگی در دوران جنگ سرد بسیار عالی عمل کرده و بیش از هر چیز اثری پرسشگر است تا اینکه پاسخی برای مسئلهای باشد.
این فیلم بهجای اینکه قصهای تنشزا از ترس و پارانویا تعریف کند با ریتمی کند و آرام پیش میرود و همین رویکرد برای مخاطبی که عجله دارد ممکن است قدری آزاردهنده تمام شود. با اینحال کارگردان با مهارتی فوقالعاده کنترل ریتم را در دست گرفته و تماشاگر را در وسط روایت قرار داده است. بارابارا از آن دسته فیلمهای اروپایی است که مخاطب را به سینمای این منطقه امیدوار میکند.
Never Look Away، سومین ساختهی فلوریان دونرسمارک است که در نود و یکمین دوره جوایز اسکار نامزد جایزهی بهترین فیلم خارجی زبان شد. دونرسمارک این فیلم را با الهام از زندگی گرهارد ریشتر نقاش آلمانی ساخت که ریشتر حتی تا بعدها نیز به دلیل تحریفی که از زندگیاش شده بود، حاضر به دیدن فیلم نشد. این اثر با نقدهای مثبتی روبهرو بود و تماشاگران نیز فیلم را تحسین کردند. هرگز روی برنگردان زمینههای زیادی را پوشش میدهد، با پرترهای دردناک از برنامه اصلاح نژادی اجباری نازیها شروع میشود و با مضامینی مثل هنر، جنگ، عشق، مرگ، بقا، مخاطب را به درون قصهای گیرا و تکاندهنده از میراث نازیها و ایدئولوژی میکشاند.
فیلم اما این ایدهها را هرگز به مانند شعاری در ذهن بینندهاش هُل نمیدهد. این فیلم بیانیهای فلسفی دربارهی هنر است، هنری که از پیچاپیچ روانیات انسان جوامع توتالیتر بیرون میآید و با دیگر بخشهای زندگی آدمی گره خورده و دنیاهای متفاوت را به یکدیگر وصل میکند. Never Look Away به جزئیات نگاه میکند و به نقد جامعهی درهم آلمان شرقی که از هایل هیتلر به اندیشههای سوسیالیتی رسیده میپردازد.
The Edge Of Heaven برای اولین بار در شصتمین دوره جوایز جشنوارهی کن بهنمایش درآمد و جایزهی بهترین فیلمنامه را برای فاتح آکین بههمراه داشت. این فیلم موفق شد که ۱۹ جایزهی دیگر را از جشنوارههای متعدد دیگری نیز ببرد. لبه بهشت نقدهای بسیار مثبتی را دریافت کرد و در سال 2008 نیز در لیست ده فیلم برتر منتقدان ایالات متحده قرار گرفت. The Edge Of Heavenدر سه بخش روایت میشود و همانند دیگر آثار فاتح آکین به جامعهی ترکتبارها در آلمان میپردازد. این اثر یک درام قدرتمند و تکاندهنده است که سرنوشت شش نفر در سه خانواده را درهم میآمیزد، سرنوشتی که هیچکدامشان قادر به کنترلش نیستند.
بخشش، رستگاری، توبه و پیوند، مضامین درهم تنیدهی فیلم هستند که در کنار لایههای سیاسی و اجتماعی نمایش، داستانی پیچیده را بهوجود میآورند. با اینحال مضامین سیاسی و اجتماعی همانند فیلم محوشدگی، تنها زمینهای برای داستانی شخصیتر هستند. لبه بهشت به شخصیتهایش متکی است و داستاناش در پس دنیای این کارکترها حرکت میکند، کارکترهایی که در کمال سادگی و به دور از غلوهای سینمایی دراماتیزه شده و با عمق زندگی پیچیدهی خود، تماشاگر را به فضایی رئال میبرند. فاتح آکین را شاید بتوان فاسبیندری دیگر برای آلمان دانست، کارگردانی که میداند چگونه مسائلی از غرب و شرق را به یکدیگر بتند و روایتی لایهمند را تحویل بدهد.
Veronika Voss یک فیلم غمانگیز، تلخ، افسرده و سیاه و سفید براساس آخرین سالهای زندگی بازیگر آلمانی سیبیله اشمیتز است که به دلیل مصرف بیش از حد قرصهای خوابآور درگذشت. این فیلم یکی از آخرین آثار راینر ورنر قبل از خودکشی ناگهانیاش است و بهعنوان آخرین سهگانه از فیلمهای ازدواج ماریا براون و لولا شناخته میشود. سهگانهای که به رونق اقتصادی آلمان در دههی ۵۰ میپردازد و برخی مضامین سینمای جدید آلمان را نیز در خود دارد. این فیلم نشان میدهد که چگونه سایهی جنگ تاثیر ماندگاری بر آلمان داشته و شخصیتی را دراماتیزه کرده که گویی روح خود را در جنگ فروخته و غرق در مالیخولیا و ناراحتی شده است.
Veronika Voss، ادای احترامی به دوران طلایی هالییوود است و گاها از لحن اکسپرسیونیستی دههی 20 نیز بهره میگیرد. فیلم زیباییشناسی دقیقی را در صحنهپردازیها و اجراها ارائه داده و یک ملودرام زیبا را گاها در ذهن تماشاگر تداعی میکند. فاسبیندر برای این فیلم در سی و دومین جشنواره فیلم برلین جایزهی خرس طلایی را دریافت کرد و چند روز پس از دریافت جایزه درگذشت. بعد از این اتفاقات خیلیها ازعان داشتند که این فیلم یک پیشگویی از مرگ خودش بوده و ورنر همه چیز را از قبل برنامهریزی کرده بوده است.
این فیلم با ۱۱ نامزدی در جشنوارههای مختلف توانست ۷ جایزهی مهم از جمله اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را در هفتاد و نهمین دوره جوایز اسکار ببرد. زندگی دیگران با استقبال بسیار خوبی از سمت منتقدان و تماشاگران روبهرو شد و فیلم با بودجهی ۲ میلیون دلاریاش توانست به فروشی بیش از ۸۰ میلیون دلار برسد. The Lives Of Others اولین فیلم درام قابل اعتنا پس از کمدی خداحافظ لنین دربارهی فروپاشی دیوار برلین است که ۱۷ سال پس از این واقعه اکران شد.
زندگی دیگران که یکی از آثار پُرقدرت سینمای آلمان است سیستم سرکوب آلمان شرقی در دوران جنگ سرد را بهخوبی نشان میدهد. ریتم، فیلمبرداری، بازیها، پیرنگ، پالت رنگی همهوهمه المانها و خصوصیات قدرتمندی هستند که ما را به دیدن این اثر ترغیب خواهند کرد. فیلم یک تریلر جاسوسی است که از قدرت دگرگونکنندهی ارتباطات انسانی حرف میزند، اینکه چگونه هنر و رابطهها میتوانند پیچیدهترین شرایط و خشکترین آدمها را رام کنند. The Lives Of Others ادای احترامی قدرتمند به انسانیت است، زمانی که باید راه رستگاری را پیش گرفت.
The Tin Drum، یک اقتباس سینمایی از رمانی تحسینشدهای بههمین نام و نوشتهی گونتر ویلهلم گراس است. این فیلم یک درام جنگی سیاه با عناصر رئالیسم جادو است و از این شیوه برای بهتصویر کشیدن جنون جنگ و حماقت افراد جنگطلب استفاده میکند. طبل حلبی یکی از موفقترین فیلمهای آلمانی دههی ۱۹۷۰ بود که در باکس آفیس آلمان غربی به موفقیت مالی خوبی رسید. این فیلم بهطور مشترک بههمراه فیلم اکنون آخرالزمان کاپولا برندهی نخل طلای جشنواره کن در سال ۱۹۷۹ شد و در ایالات متحده عنوان پُردرآمدترین فیلم آلمانی را بهدست آورد.
The Tin Drum، بعد از یکسری مناقشات در سال ۱۹۸۰ جایزهی بهترین فیلم خارجی زبان اسکار را بهدست آورد و نیویورک تایمز نیز این فیلم را در فهرست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما قرار داد. زندگی اسکار در این نمایش نمادی از مبارزهی آلمان برای رهایی از رویای برتری و یافتن آرامش در روح ملی است. این فیلم بهدلیل یکسری صحنههای اروتیک در بعضی از کشورها با سانسور و ممنوعیت مواجه شده است.
Wings Of Desire، مرثیهای دربارهی برلین است، اثری رمانتیک که یکی از تاثیرگذارترین آثار در میان سمفونیهای شهری است. این فیلم به موفقیتهای خوبی رسید و تحسین منتقدان را نیز بههمراه داشت. دانشگاهیان این اثر را بهعنوان بیانیهای دربارهی اهمیت سینما و اتحاد آلمان تفسیر کردهاند که حاوی مضامین عصر جدید و مذهب است. موسسه فیلم بریتانیا سبک سینمایی این اثر را در استفاده از رنگ، گامهایی بیپروا و جسورانه توصیف کرد و در مورد استفاده از نمادگرایی در موسیقی نیز اظهار خوشحالی کرد.
به گفتهی منتقدان Wings Of Desire، قلمروی عجیبی از اسطوره و فلسفه ساخته و تماشاگر را بهدنیایی واقعی اما سورئال و عرفانی برده است. زیر آسمان برلین جز ۱۰ فیلم برتر تاریخ برلین قرار گرفت و مجله امپایر آن را در لیست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما قرار داد. وندرس برای این اثر جایزهی نخل طلای بهترین کارگردانی را برد و در جشنوارهی سزار نیز نامزدی بهترین فیلم را بهدست آورد. در سال ۱۹۹۸ یک بازسازی آمریکایی از این فیلم به کارگردانی برد سیلبرلینگ ساخته شد که در آن مگ رایان و نیکلاس کیج به ایفای نقش پرداختند.
Run Lola Run یک تریلر تجربی تماشایی است که برای اولین بار در جشنوارهی ونیز به نمایش درآمد. این فیلم مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و جایزهی سندیکای منتقدان بلژیک، جایزهی بهترین فیلم از نگاه تماشاگران ساندنس، بهترین جایزهی فیلم سیاتل و ۷ جایزه معتبر دیگر را بهدست آورد. این اثر تجربی به مسائلی مثل شانس، اراده و جبر میپردازد و در روایت خود از قوانین اثر پروانهای و نظریه آشوب بهره میگیرد. کارگردان در اثرش نظریههای فلسفی در باب زمان را به جریان انداخته و پایانبندی را با ۳ اپیزود متفاوت دراماتیزه میکند.
فیلم نهایتا با نگاهی کلی به این ایده که هر تعداد از لحظاتی که بهطور متفاوتی بهوقوع میپیوندد، میتواند به نتیجهگیریهای متناوب، خوب و یا بد منتهی شود، پیش میرود و این سوال را میپرسد که آیا با وجود تصمیمات متفاوتی که میگیریم سرنوشت همیشه یکسان است؟ و چقدر میتوانیم در کنترل سرنوشت خود دست داشته باشیم. Run Lola Run، یک اثر مبتکرانه از سینمای آلمان است و نمونهی خوبی برای نمایش درهم تنیدگی فرم و محتوا در انتقال حس میتواند باشد. این اثر بهدلیل سبک جذابش فیلمی قابل توجه در سینمای آلمان است.
Fear Eats The Soul، یکی از آثار مهم و قابلاعتنای سینمای آلمان است. این فیلم توانست جایزهی فدراسیون بینالمللی منتقدان را بهدست آورد و برندهی بهترین فیلم فستیوال کن شود. در ابتدا این فیلم قرار بود تنها تمرینی برای فاسبیندر باشد و تنها دو هفته نیز فیلمبرداریاش به طول انجامید اما اثر بعد از اکران مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و لحن و کارگردانی فیلم توجه همه را بهدنبال داشت. فاسبیندر در زندگی شخصیاش یکسری گرایشات جنسی خاص را تجربه کرده بود، بههمین دلیل بعضیها معتقدند که آزار دو شخصیت اصلی فیلم توسط جامعه تمثیلی از زجرهایی است که این کارگردان کشیده است.
این اثر یک ملودرام ظریف و عمیق است که با صداقتی فراوان داستانی عاشقانه را با محوریت تعصب و نژادپرستی، مهاجرت، ظلم اجتماعی به افراد به حاشیه رانده شده را بهتصویر میکشد. Fear Eats The Soul، دیدی واقعگرایانه به جامعه دارد و تماشاگر را بهوسیلهی بازیهای قدرتمند بازیگران به درون مردمانی میبرد که نهایتا به دنبال استفاده و سود بردن از آدمها هستند.
Aguirre The Wrath Of God، فیلمی است که توانست ورنر هرتزوگ را به شهرت زیادی برساند و او را بهعنوان یکی از پیشروهای سینمای مدرن آلمان معرفی کند. این فیلم چند سال پس از اکران خود اقبال خوبی را بهدست آورد و جز ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ سینمای مجلهی تایم قرار گرفت. میراث این فیلم نفوذی بود که روی اینک آخرالزمان فورد کاپولا و دنیای جدید ترنس مالیک صورت گرفت و کاپولا به صراحت اعلام کرد که فیلم آگیره خشم پروردگار تاثیر زیادی روی وی داشته است. آگیره سفری سرگیجهآور و هذیانگو به قلب تاریکی است که بهطرز خیرهکنندهای در جنگلهای پرو فیلمبرداری شده است.
این اثر حماسی تمثیلی از نازیسم، امپریالیسم و تکبر جامعهی مدرن را بهنمایش میگذارد و سوالات متعددی از جمله حق مالکیت زمین را مطرح میکند. فیلم در دل خود داستانی دربارهی هبوط به جنون است و مسائل فلسفی متعددی را به زبان میآورد. Aguirre The Wrath Of God، مفهوم انسان بودن را در مضامین خود قرار داده و بهطرز بُهتآور و جذابی همهی آنچه که میگوید را دراماتیزه میکند. این فیلم اقتباسی از سفرنامهی کشیشی است که وفاداری چندانی به منبع خود نداشته است.
فاوست یک اثر صامت از دوران کلاسیک آثار اکسپرسیونیستهای سینمای آلمان است که براساس نمایشنامه فاوست گوته ساخته شده است. فاوست مورنائو تا قبل از فیلم متروپولیس گرانترین و پیچیدهترین اثر تولیدی کمپانیهای آلمانی در آن زمان بود که تنها نیمی از هزینهاش در گیشه بازیابی شد. فاوست به طوری جدی بر تکنیکهای فیلمبرداری استودیویی و جلوههای ویژه تاثیر گذاشت و در سالهای بعد بهعنوان یکی از هفت نمونهی متعارف و استاندارد سینمای اکسپرسیونیست آلمان شناخته شد.
تاکنون اقتباسهای زیادی از داستان فاست گوته بهتصویر کشیده شده و به مرحلهی اجرا درآمده است اما فاوست مورنائو همیشه یک اثر پیشگام خواهد بود، نمایشی سادیستی، ترسناک و گاهی خندهدار که نشان میدهد چگونه چنین داستانی شیطانی در هر سطح میتواند زیبا باشد. Faust داستانی ساده از گناه و رستگاری است که نهایتا عشق در آن پیروز میشود. این اثر فیلمی قابل توجه است که تفسیری شایسته از داستانی آشنا میسازد، یک شعر بصری تاریک که مبارزهی ابدی خیر در مقابل شر را با اصالت، شوخ طبعی و انسانیت به جریان انداخته است.
این فیلم برای اولین بار در شصتودومین جشنواره فیلم کن بهنمایش درآمد و جایزهی نخل طلا را برد. از طرفی دیگر نیز در دوره جوایز گلدن گلوب جایزهی بهترین فیلم خارجی را دریافت کرد و در هشتادودومین دوره جوایز اسکار نامزد جایزهی بهترین فیلم خارجی زبان هم بود. در ابتدا قرار بود که این فیلم بهعنوان یک مینیسریال اتریشی پخش شود اما بعد از اینکه هیچ سرمایهگذاری حاضر به همکاری نشد و نهایتا پروسهی تولید روبان سفید بهعنوان یک فیلم سینمایی بعد از ده سال شروع شد.
برای تولید این اثر ۶ هزار نفر تست بازیگری دادند و هانیکه برای تاثیرگذاری بیشتر تصمیم گرفت فیلم را سیاه و سفید بگیرد. او و فیلمبردارش برای این منظور همهی آثار سیاهوسفید برگمان را مطالعه کردند. روبان سفید هانیکه با واکنش بسیار مثبت منتقدان روبهرو شد و از آن بهعنوان یک درام ترسناک عاری از تصاویر ترسناک یاد کردند. The Withe Ribbon یک اثر نمادگرا و لایهمند است که به تاثیرات تربیت نسلهای گذشته و اخلاقیات مستبدگونهشان بر جوامع و انسانهای امروزی میپردازد.
مطب دکتر کالیگاری یکی از تاثیرگذارترین آثار اکسپرسیونیستی سینمای آلمان است که تاثیری بسیار بزرگ روی گونهی ترسناک و نوآر سینمای آمریکا گذاشت. این فیلم با سایههایی پرکنتراست، سبک بصری گوتیک مانند، خطوطهایی مورب، انحرافات رادیکال و عمدی در اندازه بهدرستی فرم را روی محتوا مینشاند و تماشاگرش را تحت تاثیر قرار میدهد. منتقدان این فیلم را یک اثر انقلابی میدانند و از آن بهعنوان اولین فیلم ترسناک واقعی یاد میکنند. فیلم The Cabinet Of Dr.Caligari نمادی از دولت آلمان و گرایشات آن به قدرت و اقتدارهای ظالمانه است.
زیگفرید کراکائر نظریهپرداز فیلم در کتاب خودش مینویسد که شخصیت کالیگاری نشانهی نیاز ناخوداگاه جامعهی آلمانها به یک ظالم است و آن را یک ناخودآگاه جمعی میداند، چیزیکه هیتلر را در دل این جامعه پرورش میدهد. دوگانگی، تضادهای بین عقل جنون، دیگر مضامین این فیلم هستند که در لایهلایههای فرم و محتوا به چشم میآیند.
نوسفراتو یکی از فیلمهای بسیار تاثیرگذار و مهم مورنائو است و نقطه عطف مهمی در تاریخ سینمای وحشت محسوب میشود، اثری که تاثیر بسزایی روی سینمای ترسناک پس از خود گذاشت. مورنائو این فیلم را با اقتباسی از داستان دراکولای برام استوکر ساخت و وقتیکه همسر استوکر ناراضایتی خود را از این موضوع اعلام کرد، دادگاه حکم نابودی تمام نوارهای اصلی فیلم را داد و تنها چند نسخهی کپی از اجرای این حکم در امان ماندند. خیلیها این اثر را بهعنوان یک زیرمتن و پیشگویی از قدرت گرفتن فاشیسم و نازیها در نظر گرفتند و لحنهای ضدیهودی احتمالی در فیلم نیز مورد توجه قرار گرفت.
فیلم Nosferatu یک اثر صد ساله از سینمای کلاسیک صامت دوران اکسپرسیونیسم آلمان است که هنوزم حس بدیعی دربارهی آن وجود دارد و بیزمان بهنظر میرسد. این فیلم بسیار مورد توجه منتقدان قرار گرفت و آن را یکی از تاثیرگذارترین شاهکارهای آثار دوران صامت که حس وهمآور گوتیکگونهای را با اجرای دلهرهآور مکس شرک ترکیب کرده، معرفی کردند. نوسفراتو الگوی آثار ترسناک بعد از خود شد و جز ۱۰۰ فیلم برتر مجله امپایر قرار گرفت.
M اولین فیلم ناطق فریتز لانگ است که با کمک همسرش فیلمنامهی آن را به نگارش درآورد. این فیلم، نمایشی نوآورانه از بکارگیری نماهای بلند و لایت موتیفی از موسیقی است که باعث پرداختی گیرا از درام شده است. ام یک اثر جاودانه و تاثیرگذار از سینمای کلاسیک خواهد بود که از آن بهعنوان یکی از بهترین فیلمهای تمام دوران یاد میشود، فیلمی که تاثیری دوریناپذیر بر سینمای جنایی و تریلرها گذاشت. M اکنون مورد تحسین زیادی از منقدان قرار گرفته و آنها این فیلم را یک تریلر روانشناختی برجسته با تصاویری گیرا از جامعهای مدرن میدانند. این فیلم یکی از بهترین فیلمهای اکسپرسیونیستی آلمان است که فریتز لانگ به دلیل نوع جهانبینی و تفکرات انتقادی جاری در نمایش، آن را بهترین اثر خودش میداند.
لانگ در جایی اعلام میکند که این فیلم یک هشدار خواهد بود، هشدار برای مادرانی که از کودکان خود غافلاند. این فیلم آنقدر جلوتر از زمان خودش است که در سال ۲۰۱۹ یک مینیسریال شش قسمتی براساس این فیلم ساخته شد. تعلیق، نوع فیلمبرداری، نورپردازی، لوکیشنها، تفکرات ضد نازیسم خصوصیاتی هستند که تماشاگر را به درون روایت هدایت میکند. بعد از اکران و توقیف این فیلم در آلمان، فریتز لانگ از کشور فرار میکند. ام هم از نظر فنی و هم روانی اثری قدرتمند خواهد بود اثری که آنچنان دقیق مسائل اجتماعی و روانشناختی را دراماتیزه کرده که همچنان بعد از ۹۰ سال محبوب منتقدان است.
Metropolis یک فیلم علمیتخیلی صامت است که براساس رمانی بههمین نام ساخته شده است. این اثر که از آن بهعنوان یک علمیتخیلی پیشرو یاد میشود جز اولین فیلمهای بلند این ژانر شناخته میشود. پس از انتشار متروپلیس، فیلم با واکنشهای متفاوتی روبهرو شد و تا مدتها مورد انتقاد قرار گرفت. از دههی ۱۹۷۰ تلاشهای زیادی برای بازسازی این اثر صورت گرفت و در سال ۲۰۰۱ یک بازسازی از آن در جشنواره برلین بهنمایش درآمد. متروپلیس در سال ۲۰۰۱ در فهرست حافظه جهانی یونسکو ثبت شد و منتقدان از این فیلم بهعنوان یکی از تاثیرگذارترین آثار ساخته شده یاد کردند.
بیشتر خط داستانی این فیلم از جنگ جهانی اول و فرهنگ جمهوری وایمار در آلمان نشات میگیرد و لانگ در این نمایش به بررسی مضامین صنعتی شدن و تولید انبوه میپردازد. مدرنیته، فاشیسم و اندیشههای کمونیستی نیز از دیگر ایدههای این فیلم هستند. متروپلیس اکنون و در روزگار ما تحسینهای بسیاری را با خود همراه کرده است و منتقدان از آن بهعنوان اثری جلوتر از زمان خود یاد میکنند.