با شدت گرفتن فشار اقتصادی به زندگی مردم و افزایش قیمتهای سرسامآور، به ظاهر پر هزینهترین موضع، دفاع از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن است. این حالت روانی ترس از هزینه دادن و احیانا فحش و ناسزا شنیدن، سبب شده تا تقریبا هیچ کسی جرئت نکند سرش را از پشت خاکریز بالا بیاورد و از انقلاب خمینی دفاع بکند.
این عدم جرئت هرچه طولانیتر میشود و از فردی به فرد دیگر منتقل میشود، ایجاد یک سکوت وهمناک میکند.
همه با خودشان میگویند: ما در اقلیتیم و اگر حرفی بزنیم، افکار عمومی با ما برخورد سختی خواهد کرد.
در نتیجه این دسته افرادی که مدافع یک نگرش هستند، همه دست به دست هم میدهند و سکوت را عمیقتر میکنند و به آتش توهّم اقلیت میدمند. هرچه زنجیره سکوت ادامه دارتر، سکوت وهمناکتر ...
حال در این فضای ساکت وهمانگیز، فقط یکصدا به گوش میرسد، صدای ضد انقلاب با تمام توان، با تمام ابزارهای رسانهای و تبلیغی!
او شروع میکند حقائق را وارونه جلوه دادن. حقائق را پوشاندن. باطل را به جای حق نشاندن و کافیست یک نادانی آتو به دستشان بدهد تا آنها با تمام توان وارد میدان شوند و سایتها و شبکههای اجتماعی و روزنامههایشان پُر بشود.
نمونه میخواهید؟ مثل همین ماجرای اخیر اهواز و آن فاجعه ...
خانم الیزابت نوپل نیومن به این حالت میگوید: « مارپیچ سکوت» یعنی چی؟
یعنی در خصوص یک موضوع مناقشهانگیز، مردم درباره افکار عمومی حدسهایی میزنند. آنها سعی میکنند دریابند که در اکثریت قرار دارند یا در اقلیت و سپس میکوشند که تعیین کنند که آیا تغییر افکار عمومی در جهت موافقت با آنهاست یا خیر.
حالا اگر آنها احساس کنند که در اقلیت هستند یا افکار عمومی در جهت مخالفت با آنهاست، ترجیح میدهند که سکوت اختیار کنند. هر چقدر این دسته بیشتر سکوت کنند، جریان افکار عمومی نیز گمان میکند که حرف جدید دیگری وجود ندارد، لذا مارپیچ سکوت تشدید میشود.
نظریه مارپیچ سکوت این را میگوید که: مردم به شدت از انزوا میترسند. بیشتر مردم از ترس انزوا، بر ضد قضاوتها و ارزیابیهای خودعمل میکنند.
اما چند نکته ی مهم در خصوص مارپیچ سکوت و رسانههای جمعی:
1. اگر مردم احساس کنند دارای عقاید مشترک با دیگران هستند، دربارهی آن با یکدیگر صحبت میکنند؛ اما اگر احساس کنند فقط خودشان صاحب عقیدهی خاصی هستند، آن عقیده را آشکارا ابراز نمیکنند.
2. افراد ممکن است، از رسانههای جمعی به عنوان منبع انتقال عقائد استفاده کنند، اگر اعتقاد خاص آنها در رسانه مطرح نشده باشد، آنها نتیجه میگیرند که آن عقیده مورد پذیرش عمومی نیست.
3. بسیاری از افراد که عقیدهی خاصی دارند به سبب ترس از انزوا آنرا بیان نمیکنند، لذا هرچه بیشتر افراد ساکت بمانند، دیگران احساس میکنند که عقیده مخالف وجود ندارد، بنابراین مارپیچ سکوت در جامعه شکل میگیرد.
4. اما نکتهی مهم این است که در این فرآیند مردم بیشتر به آنچه دیگران به صورت عمومی بیان میکنند، اتّکا و اعتماد میکنند تا به آنچه واقعا فکر میکنند.
در این بین ماها شعار میدهیم که شیعیان تنوری هستیم! دروغ میگوئیم؛ ما شیعیانِ فقط احساسی هستیم!
شیعیانی که ضرری برای استکبار ندارند! ما خیلی گوگولی هستیم! مرد جنگ نیستیم.
هر شب، استوری احساسیمان ترک نمیشود. اما دریغ از یک کلمه حرف حق! یک کلمه دفاع از عقبهی پرافتخار انقلاب خمینی.
هیچ کس جرئت نمیکند از جایش تکان بخورد و این سکوت تو در تو را بشکند!
در جهاد تبیین اولین قدم، شکستن این سکوت است. دست به دست هم بدهیم و مثل یک شبکه منظم، با صراحت، شجاعت و منطقی از آرزوی_انبیا دفاع کنیم.
آیا یک مَرد نیست که سر از پشت خاکریز بیرون آورد و با یک الله اکبر خط را بشکند؟!
جنگ را نمیبینید؟! خمینی در جماران تنهاست! همت کجاست؟!
هل من ناصر خامنهای بلند است. کجاست سلیمانی که در این جنگ ترکیبی، فرماندهی کند و لشکر حزب الله را امامت؟!
فرمان جهاد رسیده. جهاد تبیین! سرت را از پشت آن ترس لعنتی، بیرون بیاور و از شرفت بگو. از معجزه امام خمینی دفاع کن!
ولایت مداری به حرف نیست! مرد عمل کجاست؟!
حرف بزن!
چهره به چهره! استوری به استوری!
فرد به فرد ! گروه به گروه!
لات کوچه خلوت نباش ! در این جنگ ترکیبی، شمشیر بکش! اقدام کن!
نویسنده: سید رضوی