به گزارش خبرداغ به نقل از ایلنا ، یک فعال سیاسی گفت: بسیاری از مردم از هر دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب دلخور شدهاند و دلخوری را هم نشان دادهاند، اما بحث این است که آیا آلترناتیو دیگری هست که بخواهند به آن رجوع کنند؟ واقعیت این است که آلترناتیوی وجود ندارد.
فعال حوزه سیاسی و رسانه، معتقد است ایران برای اینکه حتی مناسبات منطقهای خود را به سرانجام برساند، باید ارتباط خود را با جوامع بینالمللی سامان بخشد چراکه همسایههای ما هم تابع نظم جهانی هستند و خودشان را در این چارچوب تعریف میکنند و حاضر نیستند به خاطر ارتباط با ما هزینه بدهند، بنابراین ما باید روابط بینالمللی خودمان سر و سامان دهیم .
خلاصه مصاحبه با این روزنامهنگار و فعال سیاسی را در زیر میخوانید:
- ما ابتدا باید تحلیل کنیم که چرا آقای رئیسی کاندیدا شد و چرا اتفاقات به شکلی حرکت کرد که ایشان به عنوان پیروز انتخابات معرفی شود. تا جایی که من میتوانم داستان را بفهمم، بخشی از سیستم از دوگانگی حاکمیت و شقاقی که بین دولت در دوره آقای روحانی با بقیه نهادها ایجاد شد نگران بود و فکر میکرد با این وضعیت مسائلی مانند حوادثِ آبانماه ۹۸ در انتظار است. بنابراین به نظرم تصمیمی برای یک دست کردن یا اینکه نیرویی خودی بر سر کار بیاید، تصمیمی جدی بود. اما اینکه این نیرو چه کسی باشد فکر میکنم در بین خودشان هم محل اختلاف بود.
- در این فضای بیانضباطِ داخلی به لحاظ سیاسی که نه حزبی هست و نه سیاستها آنچنان مشخص هستند و نه برنامهها تفکیک شدهاند، شما تعدادی نماینده مجلس دارید که رأیهایی را در شهرستان میگیرند و بعد هم میخواهند رضایت مردم آنجا را هم جلب کنند و در نظر آنها خودشان را آدمهایی معرفی کنند که دارند برای مشکلات آنها تلاش میکنند. اینها که درک خیلی روشنی از مجموعه مسائل ندارند، اگر هم داشته باشند اعتنا ندارند و میخواهند در حوزه محلی خودشان حرفی برای زدن داشته باشند. لذا شروع میکنند به صحبتها، اعتراض و انتقادات بیرویه و به همهچیز انتقاد میکنند بدون اینکه راهحلی داشته باشند و راهحلشان ممکن است بدتر از چیزی که بقیه فکر میکنند باشد، چهبسا راهحلی که عملی میشود بهتر از پیشنهاد آنها باشد و پیشنهادهایشان هم چهبسا مخرب باشد.
- آقای رئیسی تفاوتی با احمدینژاد دارد و آن اینکه احمدینژاد از یک دورهای خودش را به عنوان فردی مستقل از جناحها، حتی مستقل از حاکمیت تعریف کرد و شروع کرد راه خودش را رفتن و این بقیه نهادها را روبهروی او قرار داد که با او مقابله کنند. آقای رئیسی چنین داعیهای را ندارد و نخواهد هم داشت، ایشان نماینده نظام معرفی میشود و کسی نمیتواند از موضع دفاع از نظام ایشان را نقد کند یا بگوید انحرافی هست و... البته بخشی از نیروهای سیاسیِ داخل علاقهمند هستند بگویند این هم رئیسجمهوری مانند دیگر رئیسجمهورهاست که مسئولیتش با خودش است و اگر شکست خورد ربطی به کسی ندارد، اما این موضوع در این دوره اولاً پذیرفتنی نیست و بعد هم جناح اصولگرا به قدری دچار تجزیه شده و نیروهایش به قدری پراکنده شدهاند که اگر بخواهد تجزیه جدیدی هم در درونش اتفاق بیفتد اصلاً چیزی برایش باقی نمیماند. پس این داستان به سر رسیده است.
- جنس، ماهیت و سرشت اقتصاد به مسائل سیاسی، بینالمللی، ژئوپلتیک، افکار عمومی گره خورده است و هر حادثهای که در این جهان اتفاق میافتد بر اقتصاد اثر دارد. من نمیدانم این حرف را چطور و از کجا و بر چه مبنایی میگویند که میخواهیم اقتصاد را از روابط بینالملل، برجام، تنش سیاسی و بحران خاورمیانه جدا کنیم در صورتی که چنین چیزی امکانپذیر نیست؛ اقتصاد به سرمایه مربوط میشود و در مورد سرمایه هم میگویند که پای تیزرویی چون آهو دارد و دل ترسویی مانند خرگوش، این را که با حرف و ادعا نمیشود تأمین کنید و بخواهید که در جایی سرمایه انباشت و سرمایهگذاری شود، باید ضرورتها و اسباب آرامش روانی را تأمین کرد. ثبات موردنیاز را هم باید تأمین کرد، زیرا بدون این امکان ندارد که بتوانید اقتصادی را مجزای از این حرفها رونق دهید و پیش ببرید.
- مذاکره با آمریکا از ابتدای انقلاب تاکنون دوره به دوره به تابو تبدیل شده و مدام شکسته است، اگر تابو یک بار بشکند دیگر تابو نیست، بشخصه متوجه نمیشوم این چه تابویی است که مدام دوره به دوره زنده میشود؟ از مذاکرات مکفارلین بگیرید تا مذاکراتی که بر سر افغانستان و عراق رخ داد و مذاکراتی که بر سر احیای برجام اتفاق افتاد، این مذاکرات صورت گرفته است.
- سوال اصلی این است ایران به چه دلیلی به وین رفته و قرار است با چه کسی توافق شود؟ خب چین، روسیه و سه کشور اروپایی که عضو برجام هستند، این مذاکرات برای برگشت آمریکا به برجام و همینطور از سرگیری تعهدات ایران نسبت به آن است، لذا دو طرف آنجا وجود دارد؛ ایران و آمریکا که باید بنشینند و با هم مسئله را حل کنند. اگر آقایان از آمریکا بینیاز هستند پس برای چه به وین رفتهاند؟ حال که رفتهاند و به توافق نیاز دارند لاجرم باید بنشینند و با هم صحبت کنند، اینکه پیغام برود و بیاید و شفاهی یا کتبی باشد چه مسخرهبازی است که مردم را گرفتار خودشان کردهاند؟! از طرفی افرادی که میروند مذاکره کنند متوجه میشوند که با این وضع یک جای کار مشکل دارد، بعد از مدتی با خود فکر میکنند که این چه کاری است ما باید لقمه را هفت دور، دور سرمان بچرخانیم؟ بهتر است رو در رو صحبت کنیم. بالاخره همدیگر را که نمیخوریم. بنابراین بعد از مدتی شروع میکنند به گفتن اینکه مذاکره لازم است. چراکه ما نمیدانیم کسانی که خبر میبرند و میآورند چقدر نظرات را درست منتقل میکنند. این استدلال طبعاً به مقامات منتقل میشود و آنها هم موافقت میکنند
- رأی رئیسی سنتی نبود، بالاخره بخشی از اقشار عادی هم که علاقه سیاسی چندانی ندارند به او رأی دادند، وگرنه آنها در بهترین حالت هم همین نیروی وفادار سرسختِ پشتشان چیزی بیش از اصلاحطلبان نیست. به هر حال بسیاری از مردم از هر دو جناح دلخور شدهاند و دلخوری را هم نشان دادهاند، اما بحث این است که آیا آلترناتیو دیگری هست که بخواهند به آن رجوع کنند؟ واقعیت این است که آلترناتیوی وجود ندارد؛ اولاً در داخل که نیروی سیاسی مستقلی از دو جناح شکل نگرفته و در بیرون هم کسانی که مدعی هستند، از نظر خیلی از اقشار موجهتر از اینها نیستند زیرا برخی از آنها هم حرفهای عجیبی میزنند و کارهای عجیب و غریبی میکنند.
- یک تعداد درصدد نوعی بازاندیشی درآمدند، اما به نظر من بعضی از این بازاندیشیها هم اشتباه است؛ بعضی فکر میکنند اگر زبانشان را تندو تیزتر کنند میتواند جایگزین عدم استراتژیای که داشتند بشود، در حالی که تند کردن زبان به خودی خود هیچ مشکلی را حل نمیکند، چه بسا وضع را خرابتر کند. یعنی حتی به قدری تنششان با سیستم زیاد شود که با آنها برخورد کند و اذیتشان کند و نیروی اجتماعیای هم نیست که پشت اینها در بیاید. بنابراین این هم راهحل نیست. به نظرم باید مسئله را مقداری عمقیتر نگاه کنند.
- نادیده نگیریم که وضعیت اصلاحطلبان هم مانند وضعیت همه به کاری گره خورده که دولت قصد انجام آن را دارد، اگر این دولت به سمت نوعی توافق و حل مسئله با محیط پیرامون در منطقه و جهان برود، اتفاقاً به نفع اصلاحطلبان است. ولی برخی فکر میکنند این به زیانشان است زیرا فکر میکنند پوئنی برای این دولت خواهد بود و اینها در انتخابات بعدی برنده میشوند، ولی به نظر من توافق اگر پوئن هم برای دولت بشود از نوع پوئنهای قدیم نیست. اصولگرایان قبل از این با شعارهای تند، خشونتآمیز، دعواگرایانه و ستیزهجویانه در بین نیروهایشان موقعیت پیدا میکردند، ولی اگر قرار باشد با شعارهای نرم و ملایم نیرو جمع کنند که به اصلاحطلبان شباهت پیدا خواهند کرد. پس اگر این اتفاق بیفتد، پایگاه اصلی نیروی اصولگرا و چهرههایش اساساً به طور عادی به سمت فکر اصلاحطلبی سُر میخورند و چهبسا نیروهای تندرویشان با این وضع به مقابله برخیزند و برای خنثیسازی آن میانهروترهاشان سعی کنند که برای خودشان از بین نیروهای اصلاحطلب پایگاه اجتماعی دست و پا کنند که اگر بخواهند این کار را بکنند مرزهایشان با اصلاحطلبان کمرنگ می شود و جابهجایی بزرگ در آرایش سیاسی صورت میگیرد.