به گزارش خبرداغ به نقل از روزنامه رسالت ، هر دوره از تاریخ، دوران اوج و شکوفایی انسان خاصی است. انسانهای شاخصی که در دورهای خاص بروز مییابند و بزرگانی که همگی معاصرند. بااینحال، این دورههای شکوفایی، نشانههایی دو دورههای قبلتر از خوددارند. درست مانند یک آتش فروزان، که از جرقههای پراکنده آغازشده و سپس شعلهای کمجان گشته و دمبهدم، افروختهتر گردیده است. مثلا ما اگر تاریخ نقاشی غرب را ببینیم، درمییابیم نقاشان بزرگ همگی در یک بازه زمانی بودهاند. اما چند دهه قبلتر، میتوان نام فردی را یافت که او این جاده جدید را باز کرد. در تاریخ موسیقی نیز این سیر دیده میشود. روزگاری نجف، دوران فوران عرفا و سالکان بزرگ بود. تنها چند تن از آنها آیتالله قاضی و مرحوم نخودکی و علامه طباطبایی و سید مرتضی کشمیری بودهاند. ما نیز در دوران انقلاب اسلامی و سالهای دفاع مقدس، شاهد وفور انسانی هستیم که میتوان او را انسان خمینی یا انسان انقلابی نامید. انسانهایی پرشور و خروش، ازجانگذشته و توانمند. انسانهایی مثل شهید چمران، همچون مطهری و بهشتی و دیگر چهرههای شاخص انقلاب و دفاع مقدس. وجود انسانی مثل چمران در کنار انسانی مثل خرازی و همچنین وجود شخصیتی چون مطهری در کنار بهشتی، از این حیث که هرکدام برای یک نسل کافیاند عجیب است اما از این حیث که روح زمانه، روح پرورش چنین چهرههایی است، طبیعی است. اما اینکه چهرهای درست مانند چهره شاخص این زمان باشد و همین مختصات را داشته باشد اما حدود سه دهه پیش از اینان ظهور کرده باشد، غریب مینماید. نام شهید نواب صفوی، بهراحتی میتوانست در کنار نام بزرگان انقلاب و دفاع مقدس بیاید. تنها ازلحاظ عدد سالیان چهرهای تاریخی است، اما گویی به زمان نهضت امام خمینی تعلق دارد. شهید نواب، همان جرقه نخستینی است که پیش از گر گرفتن آتش به چشم میخورد. جرقهای کوتاه اما قدرتمند که اگر نمیتواند در همان لحظه محیط اطرافش را گرم کند، دستکم میتواند امید به گرما و روشنایی را در دلها بیدار کند. جرقهای که میگوید پس میشود آتشی روشن کرد. اینکه شور و معرفت انقلابیات در تراز افرادی باشد که در اوج خروش موجهای انقلاباند، عجیب است.
اینکه در میان جامعه افسرده و یخزده «یکتکه آتش» باشی. این تعبیر رهبر انقلاب است از سید مجتبی نواب صفوی. با خودم میگویم کسی چون من با دیدن تغییر پوشش برخی در کوچه و خیابان، با خود میگوید دیگر روزگار عوض شد و شانه خود را از مسئولیت خالی میکند. آنوقت نواب را ببین که در دهه سی شمسی در خیابان راه میرود و با صدای بلند از حکومت کردن اسلام میگوید و به کسانی که کراوات بستهاند یا کلاه پهلوی بر سر گذاشتهاند، باز زبانی پاکیزه و محکم و گیرا تذکر میدهد که اینها را اجانب بر سر ما گذاشتهاند. شخصیتی مثل نواب به من میگوید، بیش از آنکه روزگار تغییر کرده باشد، این منم که تغییر کردهام و همت پرداختن به جامعه و اصلاح خودم و دیگران را ندارم. و الا وسط قطب هم که باشی، دستکم میتوانی یک جرقه روشن کنی. نواب، مجسمه آن مفهومی بود که رهبر انقلاب اخیرا آن را «غیرت دینی» خواندند.
جواد شاملو