به گزارش خبرداغ به نقل از خراسان: نامت چیست؟م.الف هستم
چند سال داری؟ ۱۸ سال
جرمت چیست؟ موبایل قاپی
اهل کجایی؟ تبعه یکی از کشورهای همسایه هستم و در حاشیه شهر مشهد (خیابان پنج تن) سکونت دارم.
چقدر درس خواندی؟ تا کلاس هفتم درس خواندم و پس از آن ترک تحصیل کردم.
چرا؟ به خاطر بی پولی پدرم! او توانایی پرداخت هزینه های تحصیل من را نداشت. من از شش سالگی سر کار می رفتم تا هزینه های تحصیلم را تامین کنم به طوری که یک شیفت درس می خواندم و یک شیفت کار می کردم اما به ۱۳ سالگی که رسیدم دیگر خسته شدم، گفتم یا کار می کنم یا درس می خوانم و دیگر به مدرسه نرفتم.
شغل پدرت چه بود؟ او به خیاطی اشتغال داشت اما درآمدش بسیار کم بود و تنها می توانست هزینه اجاره بهای منزل و خورد و خوراک مان را تامین کند.
اعتیاد داری؟ بله پدرم معتاد بود و در شش سالگی مجبورم کرد که سیگاری(حشیش) استعمال کنم و از ۱۱ سالگی هم مصرف مواد مخدر صنعتی را آغاز کردم.
در دوران کودکی با چه کسانی زندگی می کردی؟ تا شش سالگی با پدر و مادرم زندگی می کردم. بعد از آن مادرم به دلیل اختلافاتی که با پدرم داشت خانه را ترک کرد و من را به پدربزرگم سپرد. به 9 سالگی که رسیدم مادرم دوباره به خانه بازگشت و زندگی با پدرم را از سر گرفت و پس از مدتی من صاحب دو برادر دیگر شدم.
بزرگ ترین آرزوی دوران کودکی ات چه بود؟ من به فوتبال خیلی علاقه داشتم و دوست داشتم روزی یک فوتبالیست مشهور همچون رونالدو شوم اما متاسفانه اکنون به جای این که گل بزنم، گل می کشم!
چرا برای رسیدن به آرزویت تلاش نکردی؟ پولی نداشتم که در مدرسه فوتبال ثبت نام کنم. از طرفی پدرم اجازه نمی داد. او علاوه بر اعتیاد به مواد مخدر دچار اختلالات شدید روانی بود و چندین بار در بیمارستان روانی بستری شد اما هر بار که مرخص می شد من، مادر و برادرانم را کتک می زد و مورد ضرب و جرح قرار می داد. من یک توپ پلاستیکی داشتم که در کوچه پس کوچه های حاشیه شهر با آن فوتبال بازی می کردم اما پدرم به آن نیز رحم نمی کرد و از هر چیزی ناراحت نمی شد توپم را با چاقو تکه تکه می کرد.
پس در کودکی دوران سختی را پشت سر گذاشتی ؟ بله ، به خاطر می آورم تنها شش سال داشتم و در خانه خواب بودم که ناگهان سر و صدای عجیبی را شنیدم. وقتی چشم باز کردم پدرم را در حالی که چاقویی در دست داشت بالای سرم دیدم. او قصد داشت من را بکشد ،من با وحشت از دست او گریختم، مادرم فریاد می کشید و عمویم که در همسایگی ما زندگی می کرد سراسیمه خودش را به خانه مان رساند. او من را از خانه بیرون کرد و در را بست تا پدرم دستش به من نرسد. هنوز هم وقتی این اتفاق را به خاطر می آورم تمام وجودم از ترس به لرزه در می آید.
اولین بار کی مرتکب سرقت شدی؟ فکر می کنم ۹ ساله بودم. پدرم من را به مغازه میوه فروشی برد. او به من گفت همان طور که من در حال خرید میوه هستم و سر میوه فروش را گرم می کنم تو یواشکی چند عدد میوه داخل جیبت بگذار، وقتی پدرم مشغول صحبت با مرد میوه فروش شد، من یک عدد پرتقال داخل جیبم گذاشتم اما مرد میوه فروش متوجه شد و دعوایم کرد. در این هنگام پدرم با عصبانیت سیلی محکمی به گوشم نواخت و از صاحب میوه فروشی عذر خواهی کرد.وقتی هم به خانه آمدیم کتک مفصلی از پدرم خوردم که چرا نتوانستم سرقت را به درستی انجام بدهم!
خالکوبی های روی بدنت نشانه چیست؟ خالکوبی روی گردنم چشم جهان بینی و یکی از علایم شیطان پرستی است و روی دستم نیز علامت تاج و اسم دختر مورد علاقه ام را حک کردم !
به فرقه شیطان پرستی اعتقاد داری؟ خیر ! به خدا اعتقاد دارم.
پس چرا نماد شیطان پرستی را روی گردنت حک کردی؟ به خاطر مد و زیبایی اش و از سوی دیگر به خالکوبی علاقه زیادی دارم چون با هر ضربه ای که با سوزن به بدنم وارد می شود و احساس درد می کنم، به خودم آسیب می زنم و خشمم کم می شود!
چرا به خودت خشمگینی؟ نمی دانم احساس می کنم برای سرنوشتی که دارم گناهکارم.
تصور نمی کنی بخشی از احساس ات مربوط به توهم ناشی از استعمال مواد مخدر صنعتی باشد؟ بله کاملا درست است. از وقتی به گل و ماری جوانا وابستگی پیدا کردم زندگی ام نابود شد به طوری که پس از مصرف و نشئگی از خودم متنفر می شوم. ساعت ها در خانه راه می روم و به خودم فحش می دهم. تمام خاطرات بد زندگی ام مانند یک فیلم سینمایی مقابل چشمانم می آید. خیلی وقت ها موقع حرف زدن زبانم می گیرد و کلمات را فراموش می کنم و وقتی حرف می زنم انگار سنگی در گلویم گیر کرده است و نمی توانم صدای خودم را بشنوم اما وقتی خمار می شوم دوباره هوس مصرف مواد به جانم می افتد و..
ماجرای دختر مورد علاقه ات که اسمش را روی دستت حک کردی چیست؟ وقتی ۱۴ سال داشتم در مسیر مدرسه با یک دختر هم سن و سال خودم آشنا شدم. ما که به طور پنهانی با یکدیگر رابطه برقرار کرده بودیم عاشق هم شدیم و تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم اما پدر و مادرم مخالفت کردند و گفتند تو دهانت بوی شیر می دهد و وقت ازدواجت نیست.آن دختر هم به دنبال سرنوشت خودش رفت و چند ماه بعد از آن ازدواج کرد.
مگر شرایط ازدواج را داشتی؟ خیر ولی می توانستند به من فرصت بدهند که شرایط را فراهم کنم.
با توجه به اعتیادت به مواد مخدر صنعتی به نظر خودت می توانستی آن دختر را خوشبخت کنی؟ شما درست می گویید اما تصمیم داشتم اعتیادم را ترک کنم.
اکنون چرا اعتیادت را ترک نمی کنی؟ با ازدواج دختر مورد علاقه ام دیگر انگیزه ای برای زندگی کردن ندارم!
گفتی علامت تاج را هم روی دستت خالکوبی کردی، هدف خاصی داشتی؟ علامت تاج نشانه عشق و وفاداری من به آن دختر است.
روزی چقدر مواد مخدر استعمال می کنی؟ این ماده مخدر خیلی گران است و من و دوستانم مجبوریم به صورت دسته جمعی مواد استعمال کنیم تا هزینه کمتری صرف شود. با این حال روزی تقریبا ۵۰ هزار تومان هزینه می کنیم.
هزینه مواد مخدر را چگونه تامین می کنی؟ قبلا کار خیاطی می کردم اما از وقتی معتاد شدم دستانم می لرزد و توانایی کار کردن ندارم بنابراین مجبورم خلاف کنم
طبق گزارش ماموران انتظامی به اتهام موبایل قاپی دستگیر شده ای چه توضیحی داری؟ بله سرقت را قبول دارم. اشتباه کردم و پشیمانم. چند روز گذشته به همراه دو نفر از دوستانم به نام های رضا و سجاد با موتورسیکلت سجاد از خانه خارج شدیم. ابتدا کیف خانمی را سرقت کردیم که صد هزارتومان داخل کیف بود و با آن سیگاری(حشیش) تهیه و استعمال کردیم سپس موبایل خانم دیگری را سرقت کردیم که توسط ماموران دستگیر شدیم.
چه مدتی است که سجاد و رضا را می شناسی؟ سجاد را سه سال است که می شناسم اما با رضا شش ماه است که آشنا شدم.
معمولا در سرقت ها چه نقشی داشتی؟ در بیشتر سرقت ها ترک نشین موتورسیکلت بودم.
معمولا از چه کسانی سرقت می کردی؟ از زنان و کسانی که توانایی دفاع از خود را ندارند.
در زمان ارتکاب جرم به این فکر نکردی که فردی که از او سرقت کردی ممکن است خود نیازمند باشد ؟خیر هنگام سرقت به دلیل مصرف مواد مخدر اصلا حالت طبیعی نداشتم.
سابقه کیفری داری؟ خیر
تا ساعتی دیگر برای اولین بار راهی زندان می شوی چه احساسی داری؟ خیلی پشیمانم و تقاضای عفو و بخشش دارم.
چه کسی را در سرنوشت پیش آمده مقصر می دانی؟خودم مقصر هستم.
آینده ات را چگونه ترسیم می کنی؟ آینده روشنی ندارم. آینده ام را مهاجرت و اعتیاد نابود کرد.
در ابتدای گفت و گو بیان کردی که در کودکی آرزو داشتی فوتبالیست شوی اکنون چه آرزویی داری؟ اکنون هیچ آرزویی ندارم.
شایان ذکر است با حضور 10 نفر از شکات در کلانتری شفای مشهد در حالی متهم مذکور راهی زندان شد که تلاش تیم تجسس کلانتری با صدور دستورات ویژه ای از سوی سرگرد علی امارلو ( رئیس کلانتری شفا ) برای دستگیری دیگر همدستان وی ادامه یافت.