به گزارش خبرداغ ، نیلوفر مولایی: حجت الاسلام محسن رهامی از جمله کاندیداهای روحانی این دور از انتخابات ریاست جمهوری است، او که می گوید می تواند یک حسن روحانی با حرف های جدیدتر یا یک سید محمد خاتمی با نگاهی نوتر باشد، در روزی که میهمان کافه خبر خبرگزاری خبرآنلاین بود برایمان از برنامه هایش در حوزه اقتصاد و سیاست خارجی روایت کرد.
«محسن رهامی»، فعال سیاسی اصلاح طلب که از مخالفان رئیس جمهور نظامی است معتقد است دولت نظامی را در دوره احمدی نژاد تجرب کردیم و مملکت بهم ریخت. رهامی معتقد است نباید در دوران صلح کشور را با قواعد جنگ اداره کرد و این وعده را می دهد که اگر رئیس جمهور شود «مردم را از وضعیت فلاکت بار فعلی نجات می دهد»
«مدل ریاست جمهوری ام مدل ماهاتیر محمد است»، رهامی با این جمله از مدل ریاست جمهوری خود رونمایی می کند و تاکید دارد که اگر رئیس جمهور شوم از در چالش و جنگ سیاسی با مجلس وارد نمی شوم.
بیشتر بخوانید:
بخش اول این گفتگو در ایام عید منتشر شد. آنچه می خوانید مشروح بخش دوم گفتگوی خبرگزاری خبرآنلاین با محسن رهامی، کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ است.
******
* آقای رهامی! در این دوره از انتخابات، بحث ورود و کاندیداتوری نظامیان در انتخابات مطرح است. نظر شما درباره ورود نظامی ها به انتخابات چیست؟ اوایل انقلاب، برای ورود نظامی ها و روحانی ها منعی وجود داشت. اگر الان نظامی ها بگویند روحانیون نباید وارد انتخابات شوند، شما چه جوابی دارید؟
یک زمانی فعالیت سیاسی انجام می دهیم و یک کسی فعال سیاسی است. به طور مثال، فردی نظامی که از شغل خود بیرون آمده و در حال حاضر یک فعال سیاسی است. در این بحثی نیست؛ اما، دولت نظامی با پیشانی رئیس جمهور که پیشانی جمهوریت است؛ در هیچ یک از کشورهای منطقه موفق نبوده است.
سیاست حوزه چانه زنی، حوزه لابی کردن و حوزه روش های متعادل است. در دولت آقای احمدی نژاد، تا حدی دولت نظامی را امتحان کرده و متوجه شدیم که آنان خیلی به قوانین پایند نبوده و ممکلت را بهم می زنند. اگر به کشورهای دیگری مانند ترکیه و پاکستان، چه در دوره نظامی ها و چه در دوره غیرنظامی ها نگاه کنید؛ زمانی که ژنرال ها برای اداره کشور روی کار آمدند؛ در گفتگو با دنیا موفق عمل نکردند.
ممکن است نظامیان بگویند پس روحانیت چه؟، روحانیون همانند نظامیان نیز تشکیلات منسجم اداری سازمانی ندارند در حالی که نیروهای مسلح یک سازمان است. من استاد دانشگاه بوده و به دلیل تحصیل در حوزه، مرسوم به پوشیدن لباس روحانیت هستم. این موضوع به صنف من مربوط نبوده و تعهدات صنفی خاصی ندارم. این لباس تحصیل من است نه لباس شغلیام و از قِبَل آن هم پول در نمی آورم.
مانند پزشکان که لباس پزشکی می پوشند؛ لباس روحانیت نیز علیالقاعده باید برای مسجد و منبر استفاده شود؛ زیرا برای آن فعالیت تعریف شده است. اما گاهی آن را بیرون پوشیده و این در مقایسه با زمان های نظامی، قیاس مع الفارق است.
*با این تفاسیر، موافق ورود نظامی ها هستید یا نه؟
ورود نظامیان به انتخابات، هم به حیطه کاری آنان و هم به فضای رقابت آسیب می زند. نهادهایی مانند شورای نگهبان، قوه قضاییه و نیروهای مسلح یک نهاد اجماعی و برای همه ملت هستند. اگر این نهادها وارد رقابت های سیاسی شوند، بیشتر به خودشان آسیب می زنند. سپاه، بسیج و نیروهای مسلح زمانی که وارد درگیری های سیاسی شوند، مردم را به اساس انتخابات بدبین می کنند.
در کشورهای که دولت آنان نظامی بوده است، از پشتیبانی مردم بی بهره بوده و ضعیف بودن دولت باعث آسیب های جدی اقتصادی و ... شده است. در ترکیه، حاکمیت مداوم ژنرالها، این کشور را به ورشکستگی رسانده و پولشان به بی ارزشترین پول دنیا تبدیل کردند؛ زیرا نه زبان تعامل با دنیا را بلند بودند و نه زبان گفتمان با مردم را. ژنرال های ترکیه در فکر حل کردن مشکلات با حالت پادگانی بودند اما جامعه پادگان نیست.
در حال حاضر، جامعه، از محدودیت هایی که دولت ها و حکومت ها ایجاد می کنند؛ به حد کافی رنج می برند. اگر قرار بر این باشد که یک فرد با ژست نظامی بنشیند و روش های پادگانی را در بحثهای اقناعی و تعامل با جامعه داشته باشد؛ همین میزان آزادی مردم محدودتر شده و در تنگنای بیشتری قرار می گیرند.
* شما اشاره کردید که اگر کاندیداها برنامه داشته و به مردم امید دهند، آن ها پای صندوق های رای می آیند. با توجه به اینکه مردم خیلی به لحاظ اقتصادی در فشار هستند و تمام دغدغه شان مشکلات معیشتی است، برنامه شما برای حل مشکلات اقتصادی مردم چیست؟
از نظر من بخشی از مشکلات اقتصادی ناشی ضعف تعلیم، تربیت و ضعف مدیریت است نه ضعف منابع. اولویت مهم من تعلیم، تربیت و اداره کردن کشور به صورت قانونی است و سپس اصلاح روابط خارجی و دیپلماسی است.
نمی توان دور کشور حصار و دیوار کشید و بدون تعامل جهانی مشکلات را به تنهایی حل کرد. برای بهبود اوضاع اقتصادی، تلاش خود را می کنم تا یک گشایش سیاسی داشته و مانند چین، هندوستان، ژاپن، ویتنام و مالزی با دنیا ارتباط صحیح برقرار کنیم. ژاپن با توجه به بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی، بدترین نوع جنگ را با آمریکا داشت؛ ولی جنگ قواعد خود را و صلح هم قواعد خودش را دارد.
نمی توان کشور را در دوران صلح با قواعد جنگ اداره کرد و این بزرگترین ایراد کشور ما است که دوران صلح را با قواعد جنگ اداره می کنیم. اینکه ما بزرگترین دشمن آمریکا هستیم و بخواهیم رابطه مان را با همه دنیا قطع کنیم چه مزیتی محسوب می شود.
متاسفانه ما دور کشور یک حصار کشیده ایم، به نحوی که به کره جنوبی یا هندوستان و چین نفت می فروشیم، ولی نمی توانیم پول خود را بگیریم. عراقی که همسایه و دوست ما است اما بدهی ها خود را از خرید گاز و برق ایران پرداخت نمی کند. به جای آن که کشورهای منطقه را علیه اسرائیل بسیج کنیم، با عربستان و مصری که باید از نزدیکترین دوستان ما باشند، قطع ارتباط کرده و علیه یکدیگر اقدامات منفی انجام می دهیم. این مسائل باید حل شود.
از سوی دیگر، در داخل کشور نیز بخش زیادی از منابع، به دلیل عدم کنترل و حسابرسی که در منابع درآمد و هزینه کشور وجود دارد، به هرز می رود. مولانا مثال معروفی دارد که می گوید: اگر می خواهی گندم انبار کنی اول سوراخ موش را بگیر؛ چون موش ها دارند گندم ها را از انبار خارج می کنند.
رقم های میلیاردی از بدنه دولت و نظام به صورت اختلاس، عناوین مختلف و هزاران فرمول تحت عنوان دور زدن تحریم خارج می شود و کشور را روز به روز فقیرتر می کند. یکی دیگر از مشکلات عظیم کشور این است که برخی از استان ها، از امکانات محروم هستند و به همین دلیل برای یک لقمه نان به شهرهای کرج، تهران و قم مهاجرت می کنند. جمعیت قم ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر بود اما الآن یک میلیون و چهارصد هزار نفر جمعیت دارد. ما به جای آنکه امکانات مثلا آذربایجان، کردستان و سیستان و بلوچستان را بیشتر کنیم؛ آن ها را رها کرده ایم. درحالی که اگر توسعه متوازن باشد، عدالت برقرار می شود. باید مدرسه ی فول امکاناتی را که در تهران ساختهایم؛ در سیستان نیز بسازیم. متاسفانه مدارسی که در شهرستان وجود دارد از لحاظ محتوا و کیفیت آموزشی به نسبت تهران ضعیف تر بوده و این نشان می دهد که عدالت کیفی برقرار نشده است.
همچنین باید راهی برای ورود سرمایه گذاران خارجی به کشور پیدا کرد. ما باید با کشورهای صنعتی دسته اول جهان ارتباط داشته باشیم و صنعت کشور را پا به پای آنان رو به جلو ببریم. ما در حال حاضر آهن و معدن داریم اما پا به پای دنیا حرکت نکرده و به دلیل ضعف علم و نیروی انسانی، خروجی تولیدمان پراید می شود. در خارج با همین منابع بنز و پورشه تولید می کنند. هر سال نزدیک به ۳۰ درصد از فروش اتومبیل بنز به پژوهش و بهتر شدن کیفیت آن اختصاص پیدا می کند و نتیجه اش را هرسال می توان در خودروی جدیدی که تولید می شود دید.
هیچ کدام از تولیدات ما در دنیا قابل رقابت با کالای صنعتی مدرن نیستند. مثلا کره جنوبی یک سال پس از ایران شروع به ساخت اتومبیل کرد اما در حال حاظر در بسیاری از خیابان های آمریکایی و سایر کشورهای صنعتی غرب ماشین های کره ای را می توان دید. ما باید جنسی را ارائه کنیم که قابلیت رقابت در بازارهای جهانی را داشته باشد و این به سیاست های حاکم و مدیریت علمی در کشور باز می گردد. اگر این فرصت در اختیار من قرار گیرد اقتصاد را درست کرده و قطعا مردم را از وضعیت فلاکت بار فعلی نجات می دهم.
* آقای رهامی! به نظر شما چه کسانی مخالف مشارکت حداکثری هستند؟
کسانی که به موفقیت و ادامه کار جمهوری اسلامی راضی نیستند؛ همواره سعی کردند تا مردم را به عدم حضور در پای صندوق های رای تشویق کنند. این نداها بیشتر از سوی منافقان، سلطنت طلبان و از رسانه های منتسب به آنان و نیز دیگرانی که با بقا و دوام جمهوری اسلامی موافق نیستند، شنیده می شود. در داخل نیز مخالفان دولت، منتقدان رفتار و سیاست های کلان حکومت، مردم را به تحریم انتخابات تحریک می کنند.
وقتی آزادی های مردم محدود می شود یا برخورد هایی که با زنان، دانشجویان یا مطبوعات می شود؛ یا اختلاس ها و حیف و میل هایی که صورت می گیرد؛ مخالفان داخلی وقتی این امور را می بینند؛ فرصت بیشتری پیدا می کنند و به نارضایتیها دامن زده و مخالفت خود را بیشتر و علنی تر می کنند.
منتقدان حکومت می گویند شرکت در انتخابات به نوعی تایید اعمال نظام است. خارجی ها با سوء نیت مردم را تشویق به تحریم انتخابات و لااقل گوشه نشینی و انفعال می کنند و در داخل هم گاهی با حسن نیت ظاهری، بر این باورند که با شرکت نکردن در انتخابات و با مبارزه منفی، حکومت مجبور به اصلاح، تغییر سیاست و روش های خود شده و به فکر حل مشکلات مرم میافتد.
پس از رد صلاحیت گستردهای که شورای نگهبان در انتخابات مجلس یازدهم انجام داد؛ برخی از ردصلاحیت شدگان به احزاب خود می گفتند برای حفظ حرمت کسانی که رد صلاحیت شده اند، دیگر نباید لیست انتخاباتی ارائه کرد و مردم را به رای دادن تشویق نکنند؛ زیرا حضور در پای صندوق های رای همراهی با افراد و نهادهایی است که به ما ظلم کردند. در گذشته این نوع تفکر محدود تر بود اما الآن در سطح وسیعی از جامعه چنین نگاهی جا افتاده است.
* فکر می کنید رفتار شورای نگهبان در این دوره چگونه است و چقدر می تواند در مشارکت نقش داشته باشد؟
شورای نگهبان در تایید و رد صلاحیت های انتخابات ریاست جمهوری، اختیار تام ندارد و تابع سیاست کلی نظام است.
* یعنی رد صلاحیت های مجلس هم تابع سیاست های کلی بود؟
خیر، به نظر می رسد در انتخابات مجلس دست شورای نگهبان بازتر بوده باشد و سیاست های کلی کمتر دخالتی داشته باشد. اگر مثلا ۲ تا ۳ نفر از افراد موسوم به جناح اصولگرا و محافظه کاران و ۲ تا ۳ از اصلاح طلبانی که زمینه رای دارند تایید نهایی شوند؛ احتمال این که جامعه برای مشارکت تحرکی نشان دهد و حداقلی از رقابت حفظ شود، وجود دارد. شورای نگهبان تا یک جایی خوب عمل می کند ولی گاهی یک طرف را به کلی قلع و قمع می کند. ما در سال های ۷۶، ۸۰ و ۸۴ به همین صورت آمدیم و نظام همواره سعی کرده تا ظاهر یک رقابت سیاسی در کشور حفظ شود.
*یعنی حکم حکومتی ممکن است این دوره هم باشد؟
حکم حکومتی نیست، یعنی اگر صحیح عمل شود، لازم نیست حکم حکومتی باشد.
* یعنی اصلاح طلبان مثل سال ۹۲ با رهبر انقلاب رایزنی می کنید؟
ما قبلا رایزنی هایی با رهبری داشتهایم و الان هم این رایزنی ها تا حدی ادامه دارد. ممکن است خود ایشان فضا را ایجاد کنند، چون فعلا فضای سیاسی خیلی سرد است. من فکر می کنم خودشان به نحوی مناسب باید ورود کنند .
* شما قبلا با شورای نگهبان رایزنی داشتید، آیا برای این انتخابات هم آن رایزنی ها را دارید؟
در گذشته یک کمیته تحت عنوان کمیته تعامل و رایزنی با شورای نگهبان، سایر نهادها و اشخاص مؤثر در انتخابات داشتیم که مسئولیت کمیته مزبور بنده بود. در واقع بعد از ماجرای سال ۸۸، برای صحبت و تعامل با ارکان حکومت از جمله شورای نگهبان اقداماتی را شروع کردهام. به طور مثال، ۳ تا ۴ ساعت وقت گذاشته و با بعضی از فقهای شورای نگهبان در منزلشان در قم دیدار می کردم که این ارتباط بیشتر به آشنایی قبلیمان باز میگشت. با آیت الله یزدی و آیت الله مؤمن یا بعضی از مشاوران رهبری مثل آقای ناطق نوری، آقای قمی و ... این ارتباطات را داشته و خیلی به انتخابات شورای چهارم، مجلس و ریاست جمهوری کمک کرده و برای ترمیم آن شکافی که ایجاد شده بود، موثر واقع شد. سپس یک جلسه طولانی با رهبر انقلاب برگزار شد.
هنوز هم این رایزنی ها ادامه دارد ولی به صورت رسمی و رسانه ای نیست. من هیچ وقت رابطهام را قطع نکرده و مشی خودم را داشتم. مثلا همان قدر که با دوستان اصلاح طلب به بحث می نشینیم، اگر فرصتی باشد با دوستان اصولگرا، که مردم بر این باورند باید شکاف و دیواری بین ما باشد، هم ارتباط دارم.
من به دیوارهای مصنوعی که به لحاظ سیاسی بین ما کشیده می شود اعتقادی ندارم. معتقدم که هرکسی دیدگاه خودش را دارد و زمانی که با این دوستان صحبت می کنم، نقاط مشترک زیادی بینمان پیدا می شود. همچنان که نقاط مشترک فراوانی با برادران اهل سنت یا مسیحیان داریم. همچنین نقاط مشترک فراوان فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بین مردم ایران و مردم کشورهای مصر، عربستان و امثال آنها داریم.
این فضا را خودمان ساخته ایم. ما یک دیواری دور خود کشیده و تصور می کنیم که اصلاح طلبان باید با خودشان بنشینند و رقیب درصدد حذف مطلق ماست. البته رقیب هم همچین فکری می کند. حفظ اساس نظام، حفظ مملکت و مسائل مملکت، از نقاط مشترک بین اصلاح طلبان و اصولگرایان است و اختلاف نظر هم که طبیعی است داشته باشند.
* الان شما می گویید ما مرتب این ارتباطات را داشتم. ارتباطات و رایزنی هایی که با شورای نگهبان بوده که آخرش به انتخابات ۹۸ رسید و بیش از ۷۰ نماینده ای که رد صلاحیت شدند...
تایید صلاحیت ها معادله یک مجهولی نیست که یک عامل داشته باشد. یک بخش از علت رد صلاحیت ها در سال ۹۸ پاسخ به لیست قبلی بود، گفتند زدی ضربه ای، ضربه ای نوش کن. در سال ۹۴ لیست ما در تهران هم برای مجلس دهم و هم مجلس خبرگان، یکدست برنده شد و باقی لیست ها به کلی حذف شد. در شورای پنجم نیز همین طور شد؛ طرف مقابل هم در انتخابات ۹۸ به نحوی جبران کرد؛ منتهی نه از طریق صندوق های رای، بلکه با محروم ساختن بخشی از جریان اصلاحات از امکان رقابت انتخاباتی.
من در ذهنم این بود که برای لیست مجلس دهم، چند نفر از افرادی مانند آقایان ابوترابی فرد و توکلی را در لیست خود داشته باشیم که احساس شکست مطلق و حذف کلی برای جریان رقیب ایجاد نشود و با آن ها جلساتی هم داشتیم که چند نفر معرفی کنند، ولی دوستان گفتند ما اکثریت هستیم و دموکراسی یعنی حاکمیت اکثریت!
قاعده تعامل این است که زمانی که مردم از شما استقبال می کنند، به حذف مطلق رقیب فکر نکرده و قدری هم به آنان میدان بدهید تا دفعه ی بعد هم رقیب از ابزارهای مختلف برای حذف کامل شما استفاده نکند. به عبارت دیگر این که ما در اکثریت هستیم تمامی امور را باید مطابق میل خود اداره کنیم ، دیدگاه سیاسی کاملی نیست، در یک جامعه توسعه یافته سیاسی، مسئله حفظ جایگاه و موقعیت جریان اقلیت هم بسیار مهم است. این دیدگاه من مبتنی بر تجربه بیش از ۴۰ سال سیاست ورزی است؛ اما متاسفانه هرکسی که از ما انتقاد می کند را کنار می گذاریم و این هم در اصلاح طلبان و هم در اصولگرایان وجود دارد.
مثلا روش خانم مرکل در آلمان مبنی بر تعامل با جریانی اقلیت و استفاده از همکاری رقبای خود، روش خوبی است. این حرفا ها را برای لیست تهران گفتیم اما انتقادات زیادی از این روش شد. به فرض در شورای چهارم، بعد از این که آقای محسن هاشمی برای شهردار شدن رأی نیاورد، می توانستیم روی افراد معتدل تری رای گیری کنیم؛ چند نفر از اصولگرایان هم با این نظر موافق بودند و می گفتند که به آقای قالیباف رای نخواهیم داد اما برخی از دوستان ما هر دو پای خود را در یک کفش کرده و می گفتند که یا آقای هاشمی یا هیچکس.
تعامل و همکاری با رقیب برای اهداف مشترک قاعده کار سیاسی است ،این امور مثل نماز نیست که وحی منزل باشد و اگر اینطوری نباشد باطل می شود. مسائل سیاسی همه جای دنیا به همین شیوه ادراه می شود. در واقع دموکراسی به این معنی نیست که وقتی اکثریت میدان پیدا کرد؛ هرکاری را که خواست انجام دهد. آن جناحی که در میدان بازی اقلیت شده، حقش چقدر تضمین می شود و در اداره امور کشور، چقدر مشارکت می کند؟ در آمریکا که به صورت فدرالی اداره می شود، یک ایالتی ۱۰ میلیون جمعیت دارد و ایالتی دیگر پانصد هزار جمعیت دارد اما هر دو ایالت ۲ نماینده در سنا دارند. یعنی می گویند ما باید حقوق اقلیت را هم تضمین کنیم. من بارها به دولت آقای روحانی گفتم که اگر شما می خواهید دولتتان نماد دموکراسی باشید؛ حتما جایگاهی برای برادارن اهل سنت و زنان در کابینه تعریف کنید، چون ما اکثریت و شیعه هستیم؛ چرا آنها در حد وزارت و استانداری نباید جایگاهی داشته باشند، این روش نه دموکراسی است و نه تعامل.
* شما می گویید که نقطه مشترکمان زیاد است و این کارها را با هم بکنیم، خب این همان تعبیر مردم می شود که سر و ته یک کرباس هستند.
سر و ته نیست، یک کرباس هم نیست. دیدگاه های مختلف در اداره کشور باید دخالت داده شوند. جریان چپ، که عنوان اصلاح طلب را یدک می کشند قائل به نوعی سوسیالیسم اقتصادی هستند، قائل به تعامل با دنیا، برقرای روابط سیاسی صحیح و توأم با عزت و استقلال با تمامی کشورها هستند. در مقابل محافظه کاران به نوعی لیبرالیسم اقتصادی و حاکمیت بازار اعتقاد دارند. یعنی دو دیدگاه در بسیاری از سیاست های کلان وجود دارد.
فرض کنید، برای تقسیم زمین ها لایحه را بردیم و زمین های بزرگ را تقسیم کردیم، مثلا مسؤلیت استان زنجان با من بود، آن ها این تفکر را قبول ندارند، ما چگونه می توانیم در این دیدگاه های سیاسی و اقتصادی به هم نزدیک شویم که به یک حد تعادلی برسیم؟
جریان راست، قائل به اقتصاد بازار هستند و اقتصاد بازار هم مبتنی بر واردات است. خیلی به تولید توجه ندارند چون سود در واردات است، دیدگاه های ما بیشتر به تولید داخل و حذف واسطه ها است، حذف واسطه ها یعنی حذف بازار، مگر کار بازار غیر از این است که جنس بخرد و روی آن بکشد و آن را بفروشد؟
بنابراین اینطور نیست که سر و ته یک کرباس باشیم، اگر میدان باز شود، زمانی در مورد مانیفست اصلاحات بحث کرده و گفتیم مانیفست اصلاحات تدوین و اعلام شود. به طور مثال، ما قبلا مخالف مدرسه های غیرانتفاعی بودیم و جریان راست دفاع از آن کرد، الان جریان چپ دفاع می کند که مدارس غیرانتفاعی باشد و آنها مخالف هستند. ما فکر می کنیم بخشی از آموزش و پرورش را باید به مردم واگذار کرده و بقیه بودجه را به مناطقی که توان سرمایه گذاری ندارند؛ ببریم.
این دیدگاه های اقتصادی مبتنی بر یک ایده آل هایی است. توزیع عادلانه امکانات می گوید که نباید مدارس غیر انتفاعی باشد زیرا معلم های خوب به آنجا می روند. ما می گوییم اگر شما نمی توانید برای همه مردم مدرسه بسازید ۲۰ درصد مدیریت را به مردم سپرده و ۸۰ درصد باقی را در شهرها و مناطق دیگر سرمایه گذاری کنید. باید بیشتر از قبل مشارکت عمومی و مشارکت همگانی مردم را در اداره کشور به عنوان یک اصل اجتماعی در همه حوزه ها داشته باشیم. دولت باید حداقل دخالت ها را در زندگی مردم داشته باشد، دولت باید کوچک باشد و مردم بیشتر مدیریت کشور را به عهده گیرد.
در حوزه اقتصاد کارخانجات را به رقابت آزاد واگذار کند و به جای تولید ماشین های بی کیفیت پراید و تحمیل ضرر و خسارت به مردم، اجازه تولید را به مردم بدهیم. حتی در اداره زندان ها قوه قضاییه می تواند به شرکت ها و بخش های خصوص کمک بگیرد تا با پرداخت سرانه، افراد را تربیت و اصلاح شده به ما تحویل دهند و در این صورت ما هم به آنان امتیازاتی می دهیم.
در کمیسیون بودجه در مجلس اول و دوم مخالف این دیدگاه بودم اما در حال حاضر فکر می کنم باید مردم را در امور کشور بیشتر مشارکت داده و دولت را کوچک کنیم. ۸۰ الی ۹۰ درصد بودجه مملکت بودجه جاری دولت است، یعنی هر روز دولت بزرگ تر شده و دستگاه های موازی بیشتری درست شده است؛ لزومی ندارد حکومت مثلا در امور حوزه و تربیت طلاب در دخالت کندیا مثلا پلیس به امور حجاب و پوشش زنان ورود کند.
باید بعضی از حوزه ها را به مردم واگذار کنیم. یعنی دولت باید حداقل دخالت را در زندگی مردم داشته باشد و بقیه اداره امور را به عهده مردم بگذاریم. ما به عنوان حکومت باید متولی اداره امنیت کشور، مردم ، حفظ حدود و ثغور کشور و تعیین سیاست های کلان اداره کشور باشیم، چون امنیت را نمی شود واگذار کرد. امنیت، قضاوت، ارتش و نیروهای مسلح باید وابسته به حکومت باشد.
* این مقداری تفکر آنارشیسمی نیست؟ اگر مردم بخواهند خودشان، خودشان را اداره کنند یک هرج و مرجی پیش می آید؟
این همان نگرانی است که گفته می شود. ما به مردم اعتماد نکردهایم و نتیجه این بی اعتمادی باعث دخالت ما در اساماس های مردم می شود یا می گوییم چرا در صفحه ی اینستاگرام خود فلان مطلب را نوشتهاید. برخی خود را قیم و ولی مردم می دانند و بر این باورند که مردم هنوز رشید نیستند، پس حکومت باید در همه مسائل آن ها دخالت کند. کسی که در اوضاع سیاسی و اجتماعی دنیا مطالعه نکرده باشد، خود چنین فکری دارد.
در ترکیه، دولت برای پول برق و آب به درب خانه ها نمی آید. دولت برق را به شهرداری که غیردولتی بوده و با رای مردم روی کار آمده؛ می فروشد و مردم نیز برق را بنابر آنچه شهرداری نرخ گذاری کرده می گیرند. ادراه پلیس و امنیت شهر هم با شهرداری است. به طور مثال در انتخابات اخیر لندن، یک آقای پاکستانی مسلمان خوب کار کرده بود و شهردار لندن شد. درآنجا شهردار اختیاراتش کمتر از نخست وزیر در اداره شهر نیست. باید به مردم اعتماد کنیم و در صورت لازم، با روش های ارشادی به آن ها کمک کنیم. اگر خانمی در ماشین روسریاش افتاد، نباید پلیس ورود کند و با ارسال پیامک به او استرس وارد کند.
دخالت حکومت در زوایای زندگی مردم هیچ موقع جواب صحیح نداده است. بنابراین من در این حوزه ها بیشتر به دخالت حداقلی و میدان دادن به حضور و مشارکت مردم معتقد هستم. ما باید به رشد یافتگی و تشخیص مردم باید احترام بگذاریم، مسائل اعتقادی و فکری با توسعه مطالعه، چاپ کتاب روش های تضارب آراء و عقاید حاصل می شود و دخالت حکومت نه تنها در این امور نتیجه مطلوب نمی دهد، بلکه گاهی نتیجه عکس می دهد.
* مقداری خوش بینانه فکر نمی کنید؟ اگر مردم بخواهند پای رای بیایند این تفکر را تفکری شعار گونه نمی بینند؟ یعنی به توجه به اینکه الان تمام توجه مردم، به مشکلات معیشتی است فکر می کنید این مشکلات معیشتی اجازه می دهد به چنین برنامه هایی توجه کنند؟
ما مردم را در گوشه رینگ گیر انداخته ایم و زندگیشان را به روزی انداخته ایم که بیشتر به فکر نان شبشان هستند تا حوزه های اجتماعی. اگر مردم ایران به عنوان مردمی با سابقه فرهنگ بالا قبول داشته باشیم، آن ها به مسائل اجتماعی خود، آزادی ها و رفاهشان به همان اندازه توجه می کنند که سفره نانشان فکر می کنند. دیگر زمانی که دختر یا همسرشان بیرون می روند، شب با چشمانی گریان باز نمی گردند.
شعار آقای خاتمی، توسعه سیاسی و جامعه مدنی بود و با تلاش برای آن، اوضاع اقتصادی هم درست شد. مشکل قفل شدن اقتصاد لزوما در خود حوزه اقتصاد نیست و بخشی هم به مشکلات سایر حوزه ها بر می گردد و باید آن حوزه ها را هم درست کرد. اقتصاد تابع و معلول این روابط سیاسی و اجتماعی جامعه است. ما با ترساندن مردم از آمریکا و غرب، آن ها و زندگی شان را در شعارهایمان محصور و قفل کرده ایم.
مردم نمی توانند پول نفتی که روی آن نشسته اند را به دست آورند. این شعار نیست که من بگویم اگر رئیس جمهور شوم، این مشکلات را حل کرده و پول شما را به کشور بر می گردانم تا خودتان خرج کنید. چرا باید پول ما در چین ، هندوستان و کره و عراق بلوکه شود؟ به جای اینکه ما به اقتصاد بازار توجه کرده و ازشرکت های بزرگ واردات داشته باشیم، جنس های بنجل چینی وارد کشور شده و سودش هم به جیب واردکنندگان می رود. باید به مردم اجازه داد تا خودشان تولید کنند و از تولید ملی حمایت کرد. ما باید برای سرمایه گذار خارجی امنیت ایجاد کنیم و به آنان تضمین دهیم که در ایران سرمایه گذاری کند مانند همان کاری که چینی ها کردند.
مدل پیشنهادی بنده در ایران مدل کار چینی ها و کرهای ها است، روش ماهاتیر محمد در مالزی است. چینی ها از سرمایه گذاران خارجی دعوت کردند و بازگشت سرمایه و سود آن را تضمین کردند تا با سرمایه گذاری آنان اقتصادشان جان بگیرد و در حال حاضر خودشان در حال تبدیل شدن به اقتصاد اول دنیا هستند. کشور ما کشوری ۴ فصل بوده و در تمام فصول قابلیت تولید و کار دارد. نفت، گاز، منابع و معادن بسیاری داریم.
به عنوان مثال ترکیه سالانه میلیاردها دلار فقط از طریق توریسم زیارتی آرامگاه مولانا در قونیه و مساجد قدیمی استانبول درآمد دارد. ما باید اعتماد به نفس داشته و با ایجاد یک فضای اجتماعی مناسب میلیون ها نفر از اروپا ،آسیا و آمریکا توریست داشته باشیم ، به نظر من قویا باید از صعنت توریسم حمایت کرد. آثار باستانی ایران ۱۰ ها برابر امثال کشور ترکیه است. زمانی که صنعت توریست فعال شود؛ قطعا هزاران صنعت در کنار آن فعال می شود بدون آن که احتیاجی به دلار نفتی داشته باشیم. این سیاست های بسته حاکم بر کشور است که صنعت توریست، روابط خارجی، سرمایه گذاری در ایران را فلج کرده و در نتیجه مردم احساس می کنند پول و حقوقشان کفاف زندگیشان را نمی دهد و هر روز با افت بیشتر ارزش پول ملی و بیکاری بیشتر مواجه می شوند.
* آقای رهامی! شما یکی از منتقدین شورای عالی سیاست گذاری اصلاح طلبان بودید. چه قدر با نهاد اجماع ساز موافق هستید و آیا حضور بهزاد نبوی می تواند مؤثر باشد؟
با این هدف که روش مناسبی برای به اجماع رسیدن و کاهش اختلافات داشته باشیم، موافق بوده و از آن حمایت می کنم. در شورای سیاستگذاری انتخاباتی اصلاح طلبان عضو بودم و عضو هیأت رئیسه و رئیس کمیته تعامل و رایزنی شورای مذکور را بر عهده داشتهام. نقد من یک نقد درون سازمانی بوده و به معنی عدم همکاری من نیست.
به نظر من هر روشی که منجر به کاهش نقش احزاب و به حاشیه رفتن آنها منجر شود؛ در بلند مدت به ضرر دموکراسی و مردم سالاری تمام می شود و این یک تجربه جهانی است. ما باید به سمتی رویم که در انتخابات؛ احزاب حرف ۰ تا ۱۰۰ را بزنند، لیست تهیه کنند، با شورای نگهبان چانه زنی کنند، تایید صلاحیت کاندیداهای حزبی با خود احزاب باشد و اگر عضوی خلاف کرد، حزب ضامن است و آبرویش می رود، برنامه ها را حزب تهیه کند.
در همه دنیا که دموکراسی و حاکمیت مردم ، به معنی واقعی وجود دارد، احزاب کشور را اداره می کند. زمانی هم که برنامه یک حزبی که اداره کشور را بدست دارد، نتیجه نداد و مردم از آن انتقاد کردند، حزب بعدی سر کار می آید و کشور را اداره می کند. کسی آن حزب را به تبلیغ علیه نظام متهم نمی کند، بلکه آن ها به وسیله مردم کنار گذاشته می شود. نظام هم سر جای خودش است و آسیب نمی بیند.
ایرانی ها فکر می کردند اگر مشروطه را برداشته و جمهوری را جایگزین آن کنند؛ همه مشکلات درست می شود. مردم در اوایل سده گذشته می گفتند که جمهوری رضاخانی را نمی خواهند و مشروطه می خواهند، بعد از انقلاب گفتند مشروطه نمی خواهیم و نظام جمهوری باید درست شود تا مشکلات کشور حل شود. این ها همه قالب هستند و مهم آن است که مردم از طریق احزاب بیایند و مقدرات خود را بدست گرفته و کشور را اداره کنند. پادشاه هم فقط نماد وحدت می باشد و در مقدرات کشور نقش چندانی ندارد.
به طور مثال، در انگلستان و سوئد نظام پادشاهی است ولی کسی نمی گوید آنجا به صورت استبدادی اداره می شود. در منطقه سوریه را با اردن مقایسه کنید. سوریه نظام جمهوری است و علی القاعده باید دموکراسیاش بیشتر از اردن که نظام پادشاهی است؛ باشد ولی مردم اردن خیلی وضعشان از مردم سوریه بهتر است. این ها همه اسم هستند. حرف ما این است که باید روشی در پیش گرفته شود که تقویت احزاب را تقویت کرده و اداره انتخابات و امثال آن را به احزاب واگذار کرد.
اشخاص حقیقی اگر آدم های خیلی مهم بوده و به کار سیاسی علاقه دارند، باید در حزب ها کار کنند تا به مدلی از اداره کردن کشور، مانند ترکیه، کره جنوبی و هندوستان و یا کشورهای اروپایی برسیم.
بنابراین، نقد من درون سازمانی و نقد مبنایی بود. هنوز اشکالات مبنایی ما برطرف نشده است. مثلا گفته می شود حزبی که سال ها کار کرده، در اکثر استان ها دفتر فعال دارد و ده ها سال هزینه کار حزبی را داده است، دبیر کل این حزب با کسی دیگری که هیچ مسؤلیت حزبی ندارد و هزینه ای نداده، در شورای مذکور باید رأی مساوی داشته باشد، این کار با اساس کار حزبی و قانون احزاب منافات دارد. متاسفانه بعضی دوستان به جای برطرف کردن انتقادات اساسی، می گویند منتقدان مخالف اجماع هستند.
نکته مهم دیگر است که آیا مشکل جامعهای که با صندوق های رای قهر کرده، با این ساز و کارها حل می شود، خیر؟ اضافه کردن چند نفر به عنوان شخص حقیقی در شورای سیاست گذاری یا نهاد مشابه، در دیدگاه های انتقادی مردم نسبت به اصلاح طلبان، تاثیر چندانی ندارد و این ها ساز و کارهای درون حزبی است. جامعه باید به این نتیجه برسد که رای مردم حرف اول و آخر را در اصلاح امور و در اداره کشور می زند. اصلاح طلبان در این چند دوره انتخابات اخیر مانند انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ و ۹۶، مجلس دهم و شورای شهر پنجم از حمایت قاطع مردم برخوردار بودند؛ اکنون پس از پایان دوره مجلس و ریاست جمهوری و شورای شهر، کدام مشکل از مشکلات مردم را حل کرده و کدام بار از دوش آن ها برداشته شده است؟ پاسخ به این سؤالات و نقد عملکرد نهادهای مذکور که با رأی قاطع مردم انتخاب شدند، خیلی مهم تر از اضافه کردن چند شخص حقیقی به نهاد اجماع ساز می باشد.
هنگامی که به استان ها و شهرستان ها می رویم، مردم می پرسند ما برای چی باید در انتخابات شرکت کنیم؟؛ آرای ما چه تأثیری در اصلاح اوضاع و تغییر وضعیت زندگی ما داشته است؟ مردم سوال نمی پرسند که چه تعداد نفر به نهاد اجماع ساز اضافه شده است یا آقای بهزاد نبوی رئیس این نهاد است یا شخص دیگری. البته حضور آقایانی چون بهزاد نبوی در این ساز و کار ها قطعا مغتنم است اما مشکل جامعه ایرانی این است که ۴۰ سال پای صندوق های رای رفته اند و الان می بینند که اوضاعشان به نسبت کشورهای دیگر، نه تنها بهبودی پیدا نکرده، بلکه روز به روز نیز بدتر شده است. فساد کماکان وجود دارد و پول ملی بی ارزش تر می شود. مردم احساس می کنند حضورشان در انتخابات تشریفاتی بوده و باید این مسئله حل شود، لذا با کم کردن چند نفر در آن شورا یا جا به جایی افراد چندان مشکل اساسی جامعه حل نمی شود.
*یعنی فکر می کنید سرنوشت نهاد اجماع ساز هم به سرنوشت شورای عالی دچار می شود؟
طبق قانون، جبهه باید موقتی بوده و نمی تواند دائمی باشد . ظاهرا آن را برای ۶ ماه تمدید کرده اند. این ها نهادهای فصلی هستند ولی نسبت به جریان اصولگرا که تشتت بیشتری دارند؛ به نظرم کار خوبی است و نباید آن را تضعیف و خراب کرد. نقدهای من در جهت بهتر شدن روش اجماع سازی و فانونمند شدن کار است.
در اصولگرایان نیز مثلا جمعی از احزاب و اشخاص روی آقای رئیسی توافق دارند و جمعی هم نظرشان روی دیگران است و تلاش می کنند با ریش سفیدی جامعه روحانیت مبارز تهران و امثال آن، به اجماع برسند و یا حداقل اختلافات را کاهش دهند. در مجموع وضعیت اصلاح طلبان با همه اختلاف نظر ها، خیلی بدتر از اصولگرایان نیست.
* فرض کنید شما یا یکی از همفکران شما رئیس جمهور شد، با مجلس یازدهم چگونه رفتار می کنید؟
قانون اساسی و چهارچوب های ما مشخص است و من می خواهم در همین چهارچوب کار کنم. روش های تعاملی که در گذشته داشتهام، نشان می دهد که با زبان و روش تعامل آشنا هستم و قطعا با مجلس از در چالش و جنگ سیاسی وارد نمی شوم. به طور مثال، من در شرایطی مقدمات انتخابات شورای چهارم و تمهیدات لازم برای شرکت اصلاح را در آن را آغاز کردم که آقای احمدی نژاد رئیس جمهور بود و وزارت کشور وی انتخابات مذکور را برگزار می کرد. تأیید صلاحیت ها در دست مجلس نهم بود و در آن زمان نیز برای تایید صلاحیت ها و انجام انتخابات تعامل کردیم، اکنون اگر من توفیق به عهده گرفتن مسولیت ریاست جمهوری را داشته باشم، قطعا با مجلس و قوهٔ قضائیه و سایر ارگان ها تعامل و همکاری خواهم داشت.
شما تعامل می کنید اما مجلسی ها اهل این کارها نیستند.
من زمانی در سخت ترین شرایط بعد از قضایای سال ۸۸ موفق به راه اندازی ده ها شورا در تهران و شهرستان ها با همان مجلس و وزارت کشور آقای محصولی شدم. با توجه به زبان تعامل و ارتباط خود با رهبر انقلاب، همچنین شناختی که از برخی از نمایندگان مجلس به دلیل رفاقت، همکاری قبلی، همشهری بودن و امثال آنها دارم؛ می توانم با آنان تعامل کنم و عناصری که گفتم ارتباط ما را به هم پیوند می زند.
* آقای رهامی اگر تایید صلاحیت شوید شما یک میرسلیم، غرضی یا هاشمی طبا هستید یا شبیه آقای روحانی و جهانگیری؟
قطعا مثل آنها نمی شوم. اگر تایید صلاحیت شوم، یک روحانی با حرف های جدیدتر یا یک خاتمی با یک نگاه نوتر در مسائل حقوقی و اجتماعی هستم. یک خاتمی که در عین حال تکنوکرات است، در دانشگاه های داخل و خارج کشور سالها کار کرده، یک وکیل مدافع حرفه ای حقوق شهروندی و مدافع آزادی های اساسی مردم با سابقه بیش از ۳۰ سال در داخل و خارج از کشور هستم. شاید خیلی از افراد این سوابق را نداشته باشند.
* نظر شما درباره رفتارهای انتخاباتی اخیر آقای احمدی نژاد چیست؟
دوستان اصولگرا، دولت آقای احمدی نژاد را دولتی پاکدست، عدالت خواه، مردمی و به عنوان پدیده قرن مطرح می کردند ولی عملکرد دولت ایشان با این ویژگی ها، در تناقض آشکار در آمد. در حال حاضر هم تعدادی از معاونان و مشاوران ایشان به دلیل تخلفات مالی، محکومیت پیدا کرده و بعضا در زندان هستند. آقای احمدی نژاد و بعضی همکارانشان هم به جریان های سیاسی که در قدرت گرفتن او نقش داشتند پشت پا زدند و هم با رهبری زاویه پیدا کردند. اکنون ایشان می خواهد خود را مطرح کرده و به راحتی مواضع آشکار قبلی را انکار می کند و همچنین به شعور سیاسی جامعه اهانت می کند.
البته یک فرد سیاسی اگر بخواهد به حیات سیاسی خود ادامه دهد، گاهی مجبور می شود که حرف بزند؛ داد بکشد و نگاه جامعه را به خود جلب کند...
* بالاخره ایشان می داند که تایید صلاحیت نمی شود.
آقای احمدی نژاد می خواهد مجموعه طرفدارانش را در صحنه نگه دارد و به همین دلیل حرف هایی را می زند که دیگران نمی گویند. او قصد دارد تا دیدگاه جوانان را به خود جلب کند و برای این هدف سعی می کند از بقیه جلوتر صحبت کند. زمانی که آقای قالیباف برای پوتین نامه می برد، احمدی نژاد نیز به پوتین نامه می نویسد. او می خواهد در بورس باشد. مشاورانش به او می گویند با این روش ها در بورس اخبار می ماند.