به گزارش خبرداغ به نقل از خبرورزشی: پیشکسوت پرسپولیس گفت: فکر میکنم دکتر دادکان کشتی من را دیده باشد. شاید اگر به کشتی ادامه میدادم قهرمان جهان میشدم، اما ول کردم و شدم گلکوچکباز!
شاید بزرگترین حسرت پرسپولیسیها در فصل نقل و انتقالات از دست دادن مهدی ترابی باشد. ستاره فصل گذشته پرسپولیس که به عنوان یک هافبک بیشترین گل را زد و حالا راهی قطر شده، چون به قول رسولپناه پای پول ۲۵ تا ۳۰ میلیاردی وسط است. پولی که گذشتن از آن بسیار سخت است یا اینکه حداقل دوران گذشتن از چنین پولهایی به نشانه وفاداری گذشته است!
به گواه بسیاری از هواداران پرسپولیس، مجتبی محرمی الگوی وفاداری و تعصب به این تیم محسوب میشود که شجاع خلیل زاده در موردش میگوید: «از مجتبی محرمی که گُندهتر نداریم. داریم؟! آیا کسی الان سراغ او را میگیرد؟ کسی که از پول و پیشنهادات آنچنانی گذشت و در پرسپولیس ماند، اما چه شد؟ عاقبت این اسطوره چه شد و...» امروز فرصتی دست داد با خود مجتبی محرمی گفتگو کنیم.
موافقید گفتگو را از مهدی ترابی شروع کنیم؟
مهدی ترابی؟ چطور؟
همین فسخ قرارداد و رفتن او به قطر به واسطه بندی که در قراردادش داشت.
چه بگویم؟!
به نظر شما کار درستی کرد یا نه؟
شاید کار مهدی ترابی درست باشد. امروز که قیمت ارز و دلار بالا رفته بالاخره باید به فکر تأمین آینده خودشان باشند دیگر...
اتفاقاً شجاع خلیل زاده به ما گفت «مجتبی محرمی که اسوه تعصب و غیرت بود عاقبتش چه شد؟ الان کسی سراغی از او میگیرد یا حالش را میپرسد؟» نظری ندارید؟
شاید هم یک جورهایی حق با شجاع خلیل زاده باشد، اما به هر حال تصمیمی بود که آن زمان گرفتم و (با خنده ادامه میدهد) عاقبت من شد عاقبت یزید!
عاقبت یزید؟!
این جوانهای امروزی شاید عقل و شعورشان از ما و همنسلان من بیشتر باشد. ما پای یک صحبت، قول یا نان و نمک میایستادیم. همین که علیآقا پروین از ما چیزی میخواست بدون حرف پس و پیش قبول میکردیم.
همان زمان هم چند بازیکن پرسپولیس از جمله محمد پنجعلی، حمید درخشان، ناصر محمدخانی، مرتضی کرمانیمقدم، فرشاد پیوس و... هم برای بازی به قطر رفتند. شما خودتان از قطر پیشنهاد نداشتید؟
چرا ولی داخل ایران بیشتر به من پول میدادند!
جداً؟!
باور کنید دوست ندارم به گذشته برگردم... اصلاً ولش کنید! هزار بار هم صحبت کنیم چه فایدهای دارد؟
نه، اتفاقاً این صحبتها همیشه شنیدنی و خواندنی است.
چه فرقی میکند؟
به هرحال شاید نسل جدید نداند امثال مجتبی محرمی با چه شرایطی در پرسپولیس توپ زدند و به چه پیشنهاداتی پاسخ منفی دادند.
هواداران پرسپولیس خیلی با معرفت هستند. باورتان نمیشود، اما بارها در صفحه شخصیام به من پیام میدهند که حاضریم کلیه خودمان را بفروشیم و به شما بدهیم یا اینکه موتور، ماشین و خانه ما در اختیار شماست و از این حرفها که نشان از قدرشناسی و معرفت طرفداران پرسپولیس دارد.
اما این صحبتها برای شما پول نمیشود. یک بار قبلاً به خودم گفته بودید بانک تجارت ۱۲ میلیون تومان آن زمان به شما میداد. به پول الان ما چقدر میشود؟
همین قدر بدانید آن زمان قیمت آپارتمان ۱۰۰ متری در اقدسیه و شمال تهران ۳ میلیون تومان بود!
یعنی بانک تجارت پول ۴ آپارتمان در اقدسیه میداد اما...
بگذریم!
شنیدیم پدر شما مرحوم هوشنگ محرمی مانع جدایی شما از پرسپولیس شد.
پدرم خیلی پرسپولیسی و آدم اصولاً معرفتی بود. به واسطه بازی کردن من در پرسپولیس با علیآقا پروین هم خیلی رفیق شده بود. سالی دو یا سه بار علیآقا به منزل ما میآمد و پدرم هم کله پاچه به قول آقای پروین مشت میخرید و... به خاطر همین پدرم میگفت حرف علیآقا را زمین نینداز!
قید ۱۲ میلیون را زدید و با چه رقمی در پرسپولیس ماندید؟
۱۵۰ هزارتومان که از این مبلغ هم شاید حدود ۳۰ هزار تومان نصیب ما شد.
خیلی حرف است که قید ۴ آپارتمان شمال شهر را بزنی و... به پدرتان نگفتید با پول بانک تجارت میتوانید ۴ آپارتمان در شمال شهر بخرید؟
ما بچه پایین شهر هستیم. پدر خدابیامرزم هم بچه جنوب شهر بود و چیزهای دیگری برای او اهمیت داشت. ما درمحلی زندگی کردیم که یک «تو بمیری» زدن به اندازه ۱۰ تا قولنامه و قرارداد ارزش و اعتبار داشت. من و پدرم هر دو در چنین محیطی بزرگ شدیم. محلهای که شاید پولی در کار نباشد و مردم با سختی زندگی کنند، اما اعتبار آدمها به معرفت و قول و قرارشان است.
بودند بازیکنانی که جدا از قطر به کشاورز یا پاس و تیمهای دیگر رفتند و دوباره به پرسپولیس برگشتند. شما هم میتوانستید یک فصل به بانک تجارت بروید و بعد سال دیگر با سلام و صلوات به پرسپولیس برگردید. آن ۱۲ میلیون تومان را هم میگرفتید و...
آن زمان نگاه من این بود که رها کردن پرسپولیس حتی یک فصل گناهی نابخشودنی است. این طرز تفکر ما بود و با این تفکرات رشد کردیم.
محرمی: عاقبت من شد عاقبت یزید!
شاید خیلیها ندانند، اما من میدانم شما برادر شهید هستید. چرا کمتر پیش آمده یا حداقل بسیاری این موضوع را نمیدانند؟ یک بار کریم باوی این حرف را زد!
برادر من آقامصطفی به خاطر ایده و اعتقاد خودش شهید شد. عاشق برادرم بودم و هنوز هم آن اتفاق را فراموش نکردهام، اما چرا باید این حرف را میزدم؟ چرا باید روح آن خدابیامرز را با حرفهایم آزار بدهم؟ افتخار میکنم مصطفی برادرم به خاطر دفاع از کشورش شهید شد؛ همین!
گفتید بچه جنوب شهر هستید و میخواهم برای آشنایی بیشتر از دوران کودکی خود بگویید.
ما در محله استخر زندگی میکردیم. روبهروی پارک رازی که البته چند سالی است که پارک شده! قبلاً آنجا پارک نبود و شما میدانید چه جایی و برای چه کاری بود؟ (با خنده ادامه میدهد) باور نمیکنید با چه وضعیتی بزرگ شدیم و چه چیزهایی که از بچگی ندیدیم!
بدترین صحنهای که در کودکی یا نوجوانی در آن محل دیدید؟
خودکشی یک زن بود. خانمی که جلوی چشمان من خودش را آتش زد! خیلی بچه بودم و شوکه شدم. تا مدتها درگیر آن ماجرا بودم و روح و روانم بههم ریخت و... هنوز هم وقتی یاد آن روز میافتم تن و بدنم میلرزد. متأسفانه بچههای جنوب شهر باید خیلی سختی بکشند تا رشد کنند. البته گفتم افتخار میکنم بچه پایین شهر هستم ولی به هر حال سختیهای خودش را هم دارد.
یک بار خود شما به من گفتید اول کشتیگیر بودید و بعد فوتبالیست شدید. توضیحی میدهید؟
فکر میکنم دکتر دادکان کشتی من را دیده باشد. شاید اگر به کشتی ادامه میدادم قهرمان جهان میشدم، اما ول کردم و شدم گلکوچکباز!
در سبک وزن کشتی میگرفتید؟ سبک کشتی شما شبیه چه کسی بود؟
بله، در سبک وزن کشتی میگرفتم و شبیه علیرضا دبیر بودم. اتفاقاً پدر علیرضا هم مربی فوتبال بود در شاه عبدالعظیم و...
گفتید گل کوچک! توضیح بیشتری میدهید؟
در زمان ما در هر کوچه و محلهای در تهران یک جفت تیر دروازه بود که میبستیم به تیر برق! هر روز با توپ پلاستیکی بازی میکردیم و شاید یکی از دلایل تکنیکیتر بودن آن نسل فوتبال هم گل کوچک بود. از آنجا هم میرفتیم زمین خاکی و... همینطور ادامه دادیم تا اینکه یک روز به اتفاق دوستانم در تست گیری باشگاه راهآهن شرکت کردم و خدابیامرز امیر ابوطالب من را انتخاب کرد.
شنیدیم اول مهاجم بودید و بعد مدافع شدید؟
بله، حتی از راهآهن هم وقتی به شاهین رفتم باز مهاجم بودم، اما یک اتفاق باعث شد مدافع شوم. من در یک صحنه برخوردی با محمدرضا شکورزاده مدافع راست شاهین در بازی تمرینی داشتم که باعث شد آقای دینورزاده مدافع راست شد و من مدافع چپ!
همه فکر میکنند شما چپپا هستید درحالی که...
من راست پا هستم. راست پایی که در سمت چپ بازی کردم! همه هم به اشتباه فکر میکنند من چپ پا هستم.
از بس که در سمت چپ عالی بازی کردید و اصلاً تعریف جدیدی از یک مدافع چپ مدرن ارائه دادید.
شما لطف دارید، اما زمان ما همه خوب بودند. خداوکیلی شما خودتان بگویید اگر الان ناصر محمدخانی بازی میکرد باید چقدر میگرفت؟
واقعاً قیمت نداشت. ناصر محمدخانی مثل لیونل مسی چپ پایی بود که از سمت راست دریبل میزد و نظیر نداشت. به احتمال زیاد به اروپا ترانسفر میشد. خودتان هم چند روز پیش در اینستاگرام نظرسنجی گذاشتید که اگر الان بازی میکردید چقدر قیمت داشتید؟ انصافاً فکر میکنید چقدر قیمت داشتید؟
نمیدانم ولی آن زمانی که قرارداد بازیکنان پرسپولیس ۱۵۰ هزار تومان برای یک سال بود من پیشنهاد ۱۲ میلیون تومانی داشتم. دیگر خودتان حساب کنید اگر الان بازی میکردم چقدر میگرفتم!
چرا شما در پرسپولیس شماره ۸ را انتخاب کردید؟
آن روزها مد بود خیلیها شماره ۱۰ میپوشیدند. شماره ۷ هم در دنیا روی بورس بود، اما در دههای که من بازیکن شدم، چند نفری بودند که شماره ۸ برایشان عزیز بود. مثلاً خود من، چون لوتار ماتیوس شماره ۸ میپوشید، این شماره را انتخاب کردم و برایم عزیز شد. البته در تیم ملی این پیراهن را بازیکنان بزرگتری مثل شاهرخ بیانی میپوشیدند و من هم اصلاً اهل این حرفها نبودم که بروم بگویم چه شمارهای را میخواهم. وقتی پیراهنی را کاپیتان سیروس میپوشید، من چه حرفی برای گفتن داشتم؟
خیلیها بعد از شما شماره ۸ پرسپولیس را پوشیدند. خود شما کدامیک را بیشتر قبول داشتید؟
همه بچههای پرسپولیس خوب بوده و هستند، اما من مهدی هاشمینسب را خیلی قبول داشته و دارم. مهدی بچه مشتی و بامعرفتی است که در این روزگار کمتر شبیه او پیدا میشود. در فوتبال هم مردانه و باوجود بازی میکرد و حالا مربی شده است.
هاشمینسب هم همیشه از مجتبی محرمی به عنوان الگو یاد میکند.
مهدی خودش سلطان بامعرفتهاست. یکسریها معرفت در خونشان است. من کاری ندارم مهدی یک زمانی تصمیم گرفت برخلاف میل باطنی به استقلال برود. به نظرم با هاشمینسب به عنوان ستاره آن زمان پرسپولیس خوب تا نشد و او را فراری دادند. آن روزها زیاد با هم درددل میکردیم. خیلی چیزها را هواداران نمیدانند.
این شماره تبدیل به نماد تعصب و البته یک مقدار یاغیگری هم شد. نشد؟!
یاغی کجا بود؟! متأسفم این حرف را میشنوم. من اگر یاغی بودم که بارها پرسپولیس را دور میزدم. اگر یاغی بودم که... من مجتبی محرمی در زمین فوتبال با همه وجود بازی میکردم و به همین خاطر هم بعضیها فکر میکردند خشن هستم یا اینکه یکسری افراد آن زمان روی اسم من ضربدر زدند و شدیم یاغی! من فکر میکنم با مجتبی محرمی مشکل داشتند و نمیخواستند در فوتبال باشم. هیچکس نمیگوید مجتبی محرمی عضو تیم منتخب آسیا شد یا اینکه ۲۰ سال فوتبال بازی کرد و هنوز هم...
خود شما چقدر مقصر بودید. یادم میآید یک روز در یک مصاحبه مطبوعاتی، استاد ابراهیم افشاری را به محل خودتان بردید و یکی یکی خانهها را نشان دادید و گفتید این خانه را میبینید پسرش زندان است یا آن یکی شوهرش اعدام شده و... الی آخر! بعد هم گفتید در این شرایط و محله توقع داشتید من مجتبی محرمی چه چیزی بشوم؟!
زادگاه کسی که دست خودش نیست! سر اینکه من بچه خیابان استخر هستم نیز کلی برایم داستان درست کردند. الان میگویند کسی که در مناطق محروم و جرمخیز به سمت ورزش بیاید و از اعتیاد و معضلات اجتماعی دور بماند، الگو است و برایش تبلیغ هم میکنند، اما برای من بچه استخر و گمرک بودن جرم بود و داغ ننگ؟! من در جایی بزرگ شدم که حیاط خلوت مردم یک شهر بود، اما آن موقع دنبال خلاف نرفتم. نمیدانم شاید غرور شهرت و این عشق خوشتیپی کار دستم داد. خودم هم مقصرم ولی قبول کنید که با من هم بد تا کردند.
شکی نیست! الان مجتبی محرمی چه کار میکند؟
هیچی! در خانه اجازهای زندگی میکنم که باید بلند شوم.
چرا؟
مهم نیست! باید بلند شوم و منتظرم خانه مادریام خالی شود و یک اتاق آن را بگیرم و زندگی کنم.
کج دار و مریز شنیدیم که مشکل پرداخت اجازه منزل را دارید و نباید این حرف را میزدیم، اما مجتبی محرمی با آن عظمت و ستاره بدون حالا...
دوست ندارم در مورد این مسائل صحبت کنم. مردم خودشان هزار و یک مشکل دارند و من بیایم و این حرفها را بزنم. امیدوارم شرایط اقتصادی مملکت به گونهای شود که هیچ مردی شرمنده زن و بچه اش نباشد. هیچ مادری به خاطر کمبود مالی از فرزندانش خجالت نکشد که چیزی برای غذا پختن ندارد و بعضی چیزها واقعاً ناراحتکننده است.
و بالاخره حرف پایانی؟
همان که اول گفتم. شاید مهدی ترابی کار درستی کرده باشد. این بچهها باید به آینده خودشان فکر کنند که به قول شجاع خلیل زاده آخر و عاقبت آنها شبیه مجتبی محرمی نشود.