به تعبير ديگر آش چنان شور بود كه آشپز نيز نميتوانست آن را انكار كند. مجلسي كه در همين يك ماه گذشته رفتارهايي داشته كه شايسته نقد و برائت جستن از آن بوده است، ولي اينبار چنان رفتار كردند كه ديگر جاي سكوت را براي دوستان خودشان نيز باقي نگذاشتند و اصولگرايان نيز مجبور به انتقاد شدند. نكته مهم ماجرا اين است كه اتفاقا استدلالهاي آقاي ظريف به نسبت ضعيف بود و اگر افراد قدرتمندي كه درك خوبي از مسائل داشتند، جلوي او قرار ميگرفتند، ميتوانستند به خوبي از پس ماجرا برآيند و منطق آقاي ظريف را به چالش بكشند. در اينجا ميخواهم علت اين ضعف را توضيح دهم.
يكي از مستندات و دفاعيه وي از سياست خارجي كشور، ارجاع به حمايتهاي رهبري نظام و صميميت رفتاري با سردار سليماني بود. اول اينكه اين دو دليل حتي اگر درست هم باشد، كافي براي دفاع از يك سياست نيست. مگر اينكه خواسته باشيد جلوي نمايندگاني كه اين دو دليل را مهم ميدانند، برگ برندهاي را رو كرده باشيد. ولي اين منطق جواب نميداد زيرا كه طرف مقابل ميتواند شواهدي را عليه آن بياورد به علاوه براي آن حمايتها نيز توجيه ميآورد و اين منطق را نميپذيرد و از همه مهمتر اينكه در عرصه عمومي بايد علل دفاع بهطور مستقيم مربوط به ماجرا باشد و نه ارجاع به حمايت ديگران.
نكته دوم اينكه از كي تا حالا امكان آن وجود دارد كه بتوان نقد و ارزيابي سياست خارجي را در فضاي عمومي مطرح كرد؟ اگر چنين امري قابل رخ دادن بود، به طرايق اولي كسان ديگري بودند كه آقاي ظريف را به چالش بكشند. نه فقط آقاي ظريف را كه مجموعه برنامههاي سياست خارجي را نقد كنند. بنابراين پذيرش حضور در مجلس براي نقد علني و شفاف سياست خارجي كشور از اساس اشتباه بود و فقط در موارد خاص و با توضيحات محدود ميتوان چنين كرد.
ولي مهمترين نقد به آقاي ظريف اين است كه مگر او تعيينكننده سياست خارجي كشور است كه از آن دفاع ميكند؟ اگر هست كه با اين دفاع ضعيف نشان داد كه اين سياست قابل دفاع نيست، ولي اگر نيست آيا ميتوانست ميان وظيفه اجرايي خودش و سياستگذاري در امر سياست خارجي تمايز قايل شود و اين دو موضوع را براي مخاطب روشن كند؟ پاسخ منفي است. چرا؟
اين روزها گفتوگوهايي از آقاي وليالله سيف، رييس سابق بانك مركزي منتشر شده است كه نشاندهنده ساختار معيوب تصميمگيري در سياستهاي پولي و اقتصادي كشور و شكاف ميان قدرت و مسووليت در اين زمينه است. چرا سيف اين موارد را هنگامي كه مسوول بود، نگفت؟ چرا اكنون و پس از اين همه مشكلات براي كشور و خودش به زبان ميآورد؟ حتما اينها علتي دارد. مهمترين علت آن اين است كه با گفتن آنها، طرف بايد از كار كنار رود. البته يقين دارم كه ناگفتههاي ديگري نيز دارد كه به احتمال فراوان در آينده دور خواهد گفت يا هيچگاه نخواهد گفت. با اين حساب آيا بايد منتظر باشيم كه آقاي ظريف نيز دو يا چند سال ديگر به سخن بيايد؟ هنگامي كه نتواني واقعيت را بگويي و ديگران تو را نقد ميكنند، بهتر است سكوت كنيم تا حرف بزنيم.