به گزارش خبرداغ، مارکوس نویمایر، هافبک سوئیسی سابق استقلال مصاحبهای تفصیلی با سایت «spox» آلمان انجام داده است.
این هافبک آلمانی در بخشی از گفتوگوی خود درباره تجربه حضورش در ایران زیر نظر وینفرد شفر، گفت: استقلال هواداران زیادی داشت. این تیم در ایران ۴۰ میلیون هوادار داشت و در هر بازی خانگی نزدیک به ۸۰ تا ۹۰ هزار هوادار به ورزشگاه میآمد. بازی در استقلال شبیه به بازی در بارسلونا بود. همه در شهر تهران من را میشناختند. همچنین، چون من تنها فرد بور در کل کشور بودم به راحتی من را میشناختند. در آن زمان برایم گشت و گذار داخل شهر و رفتن به رستوران خیلی سخت بود. آنجا طبیعی بود که هوادار از دست شما بگیرد و تقاضای عکس سلفی داشته باشد. در ابتدا برای من این رفتارهای هواداران قابل قبول نبود، ولی رفته رفته عادت کردم.
هافبک سوئیسی درباره اختلاف زندگی در آلمان با ایران، گفت: در ایران دین نقش کلیدی در زندگی افراد دارد. اکثر فوتبالیستها در ایران قبل از بازی نماز میخوانند یا قبل از بازی یا در بین دو نیمه دعایی را میخوانند. بازیکنان حرفهای در آنجا مقید به دین هستند و تمام برنامه ریزیهای مسابقات فوتبال نیز بنا به مناسبتهای دینی تنظیم میشود تا با این مراسم تداخلی نداشته باشند.
نویمایر ادامه داد: تنها یک تفاوت فرهنگی میان آلمانیها با ایرانیها وجود نداشت. برای نمونه من بعد از اولین بازی خودم برای استقلال به خاطر تتوی دستم به کمیته اخلاق فوتبال فراخوانده شدم. قبل از آن اصلا به این چیزها فکر نمیکردم و به صورت طبیعی با لباس آستین کوتاه در بازی حضور پیدا کرده بودم. در کمیته اخلاق به من تذکر دادند که باید تتوی خودت را بپوشانی. به همین خاطر بعد از آن تتو خودم پوشاندم. شما وقتی در فرهنگهای دیگر فوتبال بازی میکنید باید قوانین آن را نیز بپذیرید.
هافبک سوئیسی درباره هماهنگیاش با تیم، گفت: واقعا کار سختی داشتم، چون ۹۰ درصد همبازی هایم حتی یک کلمه هم انگلیسی صحبت نمیکردند. همچنین جوی در تیم حاکم بود که من به عنوان بازیکن خارجی پول بیشتری از بازیکنان داخلی گرفتم. همچنین این رفتارها برای وینفرد شفر نیز آسان نبود. در همه حال شما خارجی به شمار میآمدید و هیچ کس دوست نداشت بهترین باشید.
نویمایر دلیل حضور کوتاه مدتش در استقلال را این طور بیان کرد: از ایران به تنهایی خارج شدم، چون میخواستم بار دیگر در کنار خانواده ام در سوئیس زندگی کنم. به همین خاطر این تصمیمی که گرفتم خوشحالم، چون آنجا تنها بودم.