به گزارش خبرداغ ، سال گذشته فیلمی در سینمای ایران ساخته شد که اگرچه در جشنواره فیلم فجر نمایش داده شد و سازمان تبلیغات اسلامی و حوزه هنری نیز پشت آن ایستاده بودند، اما توقیف شد. نام فیلم، «دیدن این فیلم جرم است» بود. توقیف این فیلم را به دولت نسبت دادند اما واقعیت این است که موضوع فیلم، علیه دولت نبود که بخواهد آن را توقیف کند. فیلم یک بیانیه سیاسی علیه همه نهادهای حاکمیت بود. سپاه، وزارت اطلاعات، دولت، بسیج، وزارت خارجه، روحانیت، نیروی انتظامی و... موضوع چه بود؟ شورش جوانان و بدنهی اصولگرایی علیه پدران خود. فیلم اگرچه ضعف ساختاری داشت اما حرف مهم سیاسی آن میان حواشی به وجود آمدهاش گم شد و هیچ نهادی حاضر به دفاع از آن نبود.
یک سال پس از ساخت آن فیلم، اکنون اعتراض پسران علیه پدران در صحنه عمل خود را نشان داد. برادران جلیلی این روزها در بطن خبرها هستند. برادران مشهدی علیه رفقای تهرانی قیام کردهاند. هر دو اگرچه از بدنه جریان اصولگرایی رشد کردند اما منتقد جدی رویهی بزرگان اصولگرایی هستند و انتقادات آشکار و پنهانی را بیان کردهاند. هواداران هر دو نیز بیش از این که میان سران و پدران جناح اصولگرایی باشند، از بدنه هستند. همان کسانی که نسبت به رویه و روش مرسوم اصولگرایی در ۲۰ سال گذشته نقدهای جدی را وارد کردهاند.
این روزها هم سعید و هم وحید در مرکز اعتراضات هستند. از یک سو اعلام شده است که سعید جلیلی در شورای وحدت اصولگرایان شرکت نمیکند و حتی درخواست شرکت در انتخابات مجلس را هم رد کرده است و از دیگر سو نامهنگاریهای وحید جلیلی علیه رفقای تهرانی که از جمله مدیران صداوسیما بودند و هستند، باب بحث جدیدی را باز کرده است. تیغ سخن وحید جلیلی روی نام چند تن میچرخد: «تیم شیفتگان خدمت، مناصب صداوسیما را بین خود دست به دست کردهاند و به طور کاملا اتفاقی! همگی بچههای دو کلاس از یک دبیرستان در تهران دهه پنجاهاند! بچهتهرونهایی (حسین محمدی و مرتضی میرباقری و عزت ضرغامی و علیعسکری) که همقسم شدهاند نگذارند مدیریت رسانه ملی از چنگ بچههای خانیآباد و نازیآباد خارج شود!».
در این میان، بزرگان اصولگرایی که به میدان آمده تا جواب وحید جلیلی را بدهند، عموما از آقای حسین محمدی معاون بررسی بیت رهبری که نقش موثری در سازمان صداوسیما دارد، حمایت کردهاند. تاکید جلیلی و حمایت دیگران از آقای محمدی، نام او را به مرکز توجهات کشانده است. حسین محمدی دو عنوان رسمی دارد: او هم معاون بررسی امور فرهنگی بیت رهبری است و هم منصوب رهبری در مجمع تشخیص مصلحت نظام است. محمدی در دوران ریاست علی لاریجانی در سازمان صداوسیمای ایران، معاون سیاسی او بود و ظاهرا پس از او نیز نقش موثری در صداوسیما داشته است. چنانکه وحید جلیلی در نامه خود به رفاقت او و ضرغامی اشاره کرده است. اگرچه روزنامه کیهان نیز دیروز در یک یادداشت بینام، که در حمایت از حسین محمدی بود، به وحید جلیلی هشدار داد مراقب باشد که به سرنوشت «طبرزدی» مبتلا نشود.
حشمتالله طبرزدی، نیز مصداق دقیق «دیدن این فیلم جرم است» بود. او نیز از میانهی بدنه جریان انقلابی سربرآورد. چپ تند و رادیکالی بود که اگرچه در ابتدای امر در دفاع از نظام و رهبری و هاشمی رفسنجانی تمامقد ایستاده بود، اما با گذشت مدت زمانی کوتاه، آنچنان علیه هاشمی و بعد رهبری سخن گفت که در باور کسی نمیگنجید. طبرزدی که از اعضای اولیه دفتر تحکیم وحدت در دهه شصت بود، در ابتدای حیات سیاسی خود از هواداران جدی جمهوری اسلامی بود، اما طی یک دهه آنچنان از آن طرف بوم افتاد که به یکی از تندترین منتقدان نظام تبدیل شد. خبرگزاری فارس نوشته است: «او را مبدع لفظ «امام خامنهای» میدانند، اما او در کمتر از یک دهه تغییر ۱۸۰ درجهای را تجربه کرد و از منتقدین ولایت فقیه شد و طرح دورهای بودن مقام رهبری و تجدیدنظر در قانون اساسی را مطرح کرد.» طبرزدی در سالهای گذشته به علت مواضع ساختارشکنانهای که داشته، بارها به زندان افتاد.
اکنون کیهان با یادآوری سرنوشت طبرزدی، وحید جلیلی را انذار میدهد که مبادا به سرنوشت او گرفتار شود. یادداشت کیهان سراسر دفاع از عملکرد حسین محمدی بود. دربارهی آقای محمدی در این سالها چندان سخن نمیگفتند و تا پیش از نامهنگاریهای وحید جلیلی، حتی منتقدان جدی صداوسیما و اصلاحطلبانی که خارج از دایره تعارفات سیاسی هستند، نیز به سراغ نقد حسین محمدی نمیرفتند. عموما تلاش میکردند و میکنند که تحفظ سیاسی را برای ایشان که عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز هست، لحاظ کنند و جایگاه حکومتی وی را نیز مدنظر قرار بدهند. کیهان نیز روز گذشته با یادآوری همین نکات منتها به زبان دیگر، تلاش کرد وحید جلیلی را از انتهای راهی که انتخاب کرده است، انذار دهد.
پیشبینیها این بود که وحید جلیلی بعد از نامه مفصل اول خود، این ماجرا را ادامه ندهد. خصوصا آنکه اصولگرایان در این سالها نشان دادهاند اختلافات خود را سریعا به حیاط خلوت سیاسی خود منتقل میکنند و در جلسات دوستانه و محرمانه آنها را برطرف میکنند. نمونهی آخر آن، جدال لفظی و قلمی شیخ محمد یزدی و شیخ صادق آملی لاریجانی بود. هر دو عضو شورای نگهبان و هر دو رؤسای سابق قوه قضائیه، آنچنان عتابآلود علیه هم سخن گفتند که نفسها در آن دقایق حبس شد، اما به فاصله کمتر از ۱۰ روز، عکسی از هر دو منتشر شد که خندان در کنار یکدیگر نشسته بودند تا آنچه را علیه یکدیگر گفتهاند، فراموش کنند. اما سخنان و انتقادات ادامهدار وحید جلیلی نشان داد جوانان به راه پدران نمیروند. مشکلات خود را به حیاط خلوت نمیکشانند تا در یک مکان خلوتتر با مخلصم و چاکرم به شیوه قدیمیتر، حل کنند. آنچنان که در میان انتقادات بیان شد، این سخنان، سخن امروز نیست و کسی که دست به قلم برده است، انبانش پر است.
آنچه وحید جلیلی گفت اگرچه در ظاهر به ساختار مدیریتی صداوسیما و سریال تلویزیونی بوی باران مربوط است، اما زیربنای سخنان او به باور روزنامهی کیهان و روزنامه جوان، نقد برخی از اعضای دفتر رهبری است. چنانکه عبدالله گنجی مدیر روزنامه جوان در تذکری صریح به وحید جلیلی، و در حمایت از حسین محمدی نوشت: «نقدها به جناب حسین محمدی، معاون محترم بررسی دفتر رهبر انقلاب را مطالعه کردم، اما هیچ کد یا حجتی جز ادعا ندیدم و مصداقی از عمل ایشان را که منجر به نقد شود در متون پیدا نکردم... چطور نقادان حزباللهی فهمیدهاند که فلان عضو دفتر اقداماتی را انجام میدهد که مدنظر یا مورد تأیید رهبر نیست؟ آیا با رهبری چک کردهاند؟ آیا نمیتوان گفت غیرمستقیم تصویری مخدوش از رهبری به افکار عمومی منتقل میکنند، اما آدرس انحرافی میدهند؟ نقد منصوبین رهبری مانند رئیس صداوسیما، قوه قضائیه و ... هیچ اشکالی ندارد، زیرا وظایف مستقل، اعلام شده و قانونی دارند و به صورتی طبیعی باید پاسخگوی عملکرد خود در مقابل شرح وظایف و قانون باشند. اما این قاعده نهتنها برای اعضای دفتر رهبری بلکه برای هیچ مدیری صدق نمیکند.»
و کیهان با همین دستفرمان و در پاسخ به جلیلی که از یک «گروه خشن» در صداوسیما نام برده بود، در حمایت از حسین محمدی برخاست و خطاب به جلیلی او را به یاد سرنوشت رحیم مشایی و حلقه انحرافی در دولت احمدینژاد انداخت و نوشت: «یعنی ۲۶ سال است آقای حسین محمدی، باندی چنان خطرناک و خشن تشکیل داده و کسی جز منتقد محترم، متوجه آن نشده است؟ مگر چند ورق کاغذ است که بشود زیر فرش پنهان کرد و ۲۶ سال کسی متوجه نشود؟... اعضای دفتر رهبری چون عملکرد دارند، مانند هر مدیر و مسئول دارای کارنامه دیگری قابل نقد هستند اما اولا به احترام صاحبالبیت، حرمت دارند و ثانیا؛ اتهامافکنی و خلافگویی آن هم با ادبیات مذکور، کجایش نقد و خیرخواهی است؟! این باب را «حلقه انحرافی» هنگامی که رهبر حکیم انقلاب، آینده را دیدند و با معاون اولی سرحلقه این حلقه در دولت دهم مخالفت کردند، گشودند و اگر چه در ابتدا مدعی مخالفت با افراد دفتر بودند و به تبعیت از رهبری تظاهر میکردند، اما به مرور زمان معلوم شد که اتفاقا مسئله اصلیشان خود رهبری و ولایت فقیه است.... اگر کاشف به عمل آمد که رهبر معظم انقلاب در مواردی بر اثر همین دقتهای معاون دفتر، عتاب و مواخذههای جدی نسبت به مدیریت صدا و سیما (مثلا در دوره آقای ضرغامی یا علیعسکری) و در دورههای مختلف صورت گرفته، آن وقت با توهم و توهین و تهمت "این گروه همدست و خشن" چه کنیم؟!»
اما این تنها وحید جلیلی نیست که میان اصولگرایان تنها افتاده است. برادر او سعید جلیلی نیز وضعیتش چنان گذشته نیست. بهترین دورهی او، زمانی بود که دبیری شورای عالی امنیت ملی را برعهده داشت اما ناکامی در آن پرونده، سرنوشت تلخی را برایش رقم زد. در انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۲، هیچکس باور نمیکرد علیاکبر ولایتی اصولگرای سنتی، و از سران این جریان، علیه جلیلی و رویهی او در پروندهی هستهای سخن بگوید. جدال آنها در آن انتخابات، همان جدال پسران و پدران بود. پدران راه و رویهی جوانان را قبول نداشتند. زیر میز همه چیز زدن را نمیپذیرفتند و بعد از ۴۰ سال کشورداری و سیاستورزی نمیپذیرفتند افرادی پیدا بشوند که به اسم عدالت و انقلاب و اصول بخواهند قلم سیاه بر ۴۰ سال گذشته بکشند. محمود احمدینژاد یک بار در انتخابات ۸۴ این کار را کرد و در انتخابات ۸۸ ادامه داد و کشور تاوان آن را داد. جلیلی بدیل احمدینژاد بود. با همان پایگاه رای. با همان حرفها. با همان آرا. و سران اصولگرایی از بازگشت یک احمدینژاد دیگر که میخواهد نقش تخریبچی را ایفا کند، آنچنان واهمه دارند که تلاش میکنند چنین افرادی تحت هیچ شرایطی به امور مدیریتی کشور بازنگردند. به همین دلیل است که سعید جلیلی نیز تنها است. کسی هنوز نسخهی شفابخشی برای ادارهی کشور نیاورده است. چنانکه روزنامه فرهیختگان نیز در حاشیه جدال با وحید جلیلی به موضوع سهمخواهی اشاره کرده و نوشته بود: «منظور خوشبینانه جلیلی این است که بقیه تلویزیون را به ما بدهید...» و همین نکتهی کلیدی یعنی تصور سهمخواهی و ایدههای ارائهشده جلیلیون، آنها را تنهاتر از همیشه کرده است.