به گزارش
خبرداغ به نقل از پایگاه خبری جماران، کیاوش حافظی: «ترامپ برای اولین بار احساس کرد که ممکن است او جنگ را شروع کند اما او پایان دهنده جنگ نیست». ناصر هادیان کارشناس مسائل آمریکا معتقد است احتمال اینکه ترامپ بخواهد دست به اقدام نظامی علیه ایران بزند بسیار پایین است. او اما این احتمال اندک را به آستانه دومین انتخابات ریاست جمهوری ترامپ و مشروط به این می داند که ترامپ در انتخابات دست خود را پایین بداند و فکر کند با به زودی در جنگ پیروز می شود. هادیان که میهمان تحریریه جماران بود، می گوید جز آمریکا هیچ کشوری توان جنگ با ایران را ندارد.
متن گفت و گوی جماران با این کارشناس سیاست خارجی را در ادامه می خوانید:
ما در وضعیتی قرار داریم که رفتار آمریکا به گونه ای است که راه مذاکره را می بندد و ایران نیز مایل نیست در این شرایط وارد مذاکره شود. در این شرایط ما باید بر روی چه مولفه هایی اعم از دیپلماسی عمومی، لابی یا مسائل نظامی دست بگذاریم ؟
واقعیت این است که همه؛ یا این یا آن ندارد. من بحثی تحت عنوان «بازدارندگی سخت و نرم» مطرح کرده ام.بازدارندگی سخت دو بعد اصلی دارد که یک بعد آن نظامی است. بازدارندگی در بحث اقتصادی همان «اقتصاد مقاومتی» است؛ یعنی ما بتوانیم وابستگی های خود را به خارج به حداقل برسانیم. اگر نرخ دلار در بازه خاصی بماند و تورم در یک دامنه خاصی بماند، می تواند در مقابل رفتار خصمانه آمریکا ایجاد بازدارندگی کند.
در بعد نظامی آنچه می تواند ایجاد بازدارندگی کند بحثی با عنوان «بازدارندگی نامتقارن» است. البته ما باید بر روی بازداندگی متقارن هم کار کنیم. ما دو منبع اصلی برای بازدارندگی داریم؛ یکی موشک های خودمان است و دیگری موشک ها و راکت های حزب الله و نیروهای طرفدارمان در سوریه است.
عمق استراتژیک ما بر اساس دریافت تهدید شکل می گیرد. اگر بخواهم دریافت تهدید را اولویت بندی کنم تهدید اولیه ما آمریکاست، بعد اسرائیل، سپس هرج و مرج منطقه ای و در آخر هم نظم جهانی. سپس با فاصله زیاد می توانیم عربستان را اضافه کنیم. پس بر اساس این اولویت بندی، عمق استراتژیک ما لبنان و سوریه است.
موشک های ما اهمیت دارند اما نه اهمیت سلاح های استراتژیک را. بنابراین موشک های حزب الله و موشک های نیروهای طرفدار ما در سوریه و راکت های آنها در بازدارندگی اهمیت بیشتری دارد. پس اینها و نیروهای طرفدار در مجموع بازدارندگی نامتقارن را در حوزه بازدارندگی سخت شکل می دهند. اما به نظرم بازدارندگی نرم ما مهمتر از بازدارندگی سخت است که آن هم در سطح بین المللی در سطح منطقه ای و در سطح ملی مطرح است. در سطح بین المللی باید ببینیم که موتلفین بالقوه ما چه در سطح دولت ها و چه در سطح مردم در دنیا چه کسانی هستند؟ موتلفین بالقوه ما نیروهای ضدجنگ دنیا هستند. دولت هایی که در هر صورت روابط خیلی نزدیکی با آمریکا ندارند می توانند موتلفین بالقوه ما باشند که باید موضوع دیپلماسی فعال ما در خط یک دیپلماسی رسمی باشد.
بگذارید یک پرانتز باز کنم و توضیحی بدهم. من دیپلماسی را بر اساس دو بازیگر به سه نوع تقسیم می کنم. این دو بازیگر دولت و ملت هستند. من نام دیپلماسی که بین دولت و دولت برقرار است را دیپلماسی رسمی یا سنتی می گذارم که دو بعد آشکار و پنهان دارد. بازیگرانش می تواند وزارت خارجه، وزارت اطلاعات، شورای عالی امنیت ملی یا وزارت صنعت باشد. نوعی که یک سوی آن دولت و سوی دیگر آن ملت باشد دیپلماسی عمومی است. در نوع سوم دو طرف گفت و گو ملت است که در واقع همان دیپلماسی خط دوم است. ما در هر سه نوع دیپلماسی ها باید فعال باشیم.
به بحثم برمی گردم. داشتم می گفتم که ما باید ببینیم که در عرصه بین المللی نیروهای بالقوه ای که ما می توانیم از آنها در راستای ایجاد بازدارندگی در تصمیمات سران آمریکا استفاده کنیم چه کسانی هستند. گفتیم یک بخش دولت هایی هستند که رابطه نزدیکی با آمریکا ندارند یا از آمریکا استقلال دارند. این به دیپلماسی رسمی پنهان یا آشکار یا نوع یک بر می گردد. این نوع دیپلماسی باید تلاش کند که دولت ها بر واشنگتن فشار بیاورند که ما به تو ملحق نخواهیم شد و حتی ممکن است علیه شما موضع بگیریم.
بعد دیگر، دیپلماسی عمومی است که دولت باید با نیروهای بالقوه و مردم تماس بگیرد. همچنین دیپلماسی خط دو باید به شدت فعال شود. یعنی مردم ما هم در قالب نخبگان NGOها روزنامه نگاران، دانشگاهیان و هنرمندان باید فعال شوند و با طرف های مقابل خود در کشورهای دیگر تماس بگیرند، صحبت کنند و اینها را خصوصا برای مقابله با یک جنگ احتمالی بسیج کنند.
در عرصه منطقه ای قدرت نرم ما منبع مهمی برای دیپلماسی خصوصا دیپلماسی عمومی ماست. این قدرت نرم دچار خدشه شده، بالاخره حمایت های ما از دولت بشار اسد هزینه هایی برای ایران در برداشته است. افکار عمومی خصوصا کشورهای عرب منطقه از حمایت های ما چندان راضی نیستند. ما در این حوزه باید تلاش کنیم. ما باید همان کاری که در لبنان و عراق کردیم و از تشکیل دولت های INCLUSIVE (شامل) حمایت کردیم را در سوریه انجام دهیم. یعنی در سوریه هم باید تلاش کنیم که مخالفان معقول را دعوت کنیم که در دولت مشارکت فعال داشته باشند.
این کار باید بسیار واضح باشد؛ به طوری که مخالفان سوریه فکر کنند که ما حامی آنها هستیم. به همین سبب در مورد کردهای سوریه و کردهای عراق باید طرفدار مراعات حقوق شان باشیم که آنها برای بازسازی و خدشه ای که به قدرت نرم ما در منطقه وارد شد مشارکت کنند. این خیلی می تواند به بازدارندگی کمک کند.
یعنی اگر آمریکا بخواهد تصمیم بگیرد علیه ایران حمله کند باید بداند که ممکن است چند سفارت خانه اش مورد حمله واقع شود یا منافع و سرمایه هایش ممکن به خطر بیفتد. معنای این حرف این نیست که ما بخواهیم این اتفاقات را برنامه ریزی کنیم بلکه این ها می تواند به صورت خودجوش در خیلی از این مناطق اتفاق بیفتد چرا که آمریکا به کشوری که آنها در مجموع آن را مثبت می دانند حمله کند. آمریکا وقتی می خواهد حمله کند باید بداند که الان چه اتفاقی برای سفارتش در عمان پایتخت اردن می افتد. واشنگتن در محاسباتی که برای حمله نظامی می کند باید این ها را به عنوان یک فاکتور مهم در در نظر بگیرد.
در سیاست داخلی چطور؟
بعد دیگر داخل کشور است. شکاف های اجتماعی و سیاسی متعددی در کشور ما وجود دارد. مهمترین آن شکاف دولت و ملت است که باید کاهش پیدا کند. البته این شکاف در همه جا وجود دارد، اما باید این شکاف را کاهش دهیم. ما باید سیاست هایی را اتخاذ کنیم که سرمایه اجتماعی و اعتمادی که مردم به دولت داشتند بازسازی شود. این ابعاد متفاوتی دارد، از مبارزه با فساد گرفته تا مشارکت اقشار متفاوت در فرآیندهای سیاسی و تشکیل یک حکومت کارآمد.
یک سری بحث ها شکاف های قومی و مذهبی وجود دارد. مثلا داشتن چند وزیر زن در اینکه زنان احساس کنند در سطوح مدیریتی مشارکت دارند بسیار مهم است. وجود وزرا، استانداران و سفرای اهل تسنن و مشارکت آنها در سطوح مختلف نیز می تواند به پر کردن این شکاف ها کمک کند. یک سری از اینها راحت است. مثلا کاهش دادن شکاف طبقاتی کار یک روز و دو روز نیست، طول می کشد اما منصوب کردن وزیر زن تصمیمی است که یک شبه می تواند انجام شود. تایید سفیر مسیحی یا کلیمی همین فردا می تواند انجام شود و پیش زمینه ای لازم ندارد.
بحث در عرصه داخلی خیلی مهم است. آزادی احزاب و... در این دسته می گنجد. اما من روی یک چیز خیلی تکیه دارم و آن هم انتخابات است. یک انتخابات پرشور که نسبتا عادلانه و آزاد باشد خیلی می تواند به دور کردن جنگ از کشور کمک کند. این بی نهایت امر مهمی است. پس من می توانم بگویم انتخابات فی نفسه امری مطلوب است. اما این انتخابات امروز با امنیت ملی ما پیوند خورده است. پس اینکه این انتخابات در دریافت جهان پرشور، آزاد، منصفانه و رقابتی باشد می تواند سایه جنگ را از کشور دور کند.
در صحبت هایتان به مساله جنگ و تاکید به بازدارندگی آن پرداختید. احتمال اینکه بین ایران و آمریکا درگیری نظامی رخ دهد را چقدر می بینید؟
واقعیت این است که احتمالش زیاد نیست اما وجود دارد. من سه نوع جنگ تصادفی، ترغیبی و برنامه ریزی شده را بررسی کرده ام. جنگ تصادفی چیزی است که کسی آن را نمی خواهد اما ممکن است اتفاق بیفتد. ممکن است حادثه ای اتفاق بیفتد، آمریکا از آن یک برداشت داشته باشد و ایران برداشت دیگر؛ مثلا قایقی به سمت یک کشتی می رود، او فکر می کند ما هدفی داشته ایم در حالی که ما آن هدف را نداریم. او بر اساس برداشت خود یک عکس العمل نشان می دهد و ما بر اساس برداشت خود عکس العمل دیگری نشان می دهیم. ناگهان جنگی اتفاق می افتد بدون آنکه هیچ یک از دو طرف این جنگ را بخواهند.
فکر می کنید ماجرای پهپاد می توانست منجر به این نوع جنگ شود؟
دقیقا می توانست این شود.
اما چرا نشد؟
دلیل آمریکایی ها این بود که پاسخشان تناسبی با اقدام ایران نداشت. اما دلیل اصلی اش برای خود من این است که ترامپ برای اولین بار احساس کرد که ممکن است او جنگ را شروع کند اما نمی داند انتهای آن کجا خواهد بود و او پایان دهنده جنگ نخواهد بود. لذا خواهد دید که یک سال قبل از انتخابات درگیر کاری خواهد شد که الزاما نفع او را برآورده نمی کند. و در این کار او نفعی ندارد. او حساب کرد که ممکن است خیلی اتفاقات دیگر بیفتد. شاید برای اولین بار حس کرد که جنگ به آن سادگی که او فکر می کند نیست. لذا وارد درگیری نظامی نشد.
اما به بحث جنگ تصادفی برگردیم. ما بیشتر از همه باید نگران جنگ تصادفی باشیم که نه آنها می خواهند و نه ما، اما ممکن است که اتفاق بیفتد. جنگ نوع دوم ترغیبی است. یعنی جنگ هایی که ممکن است اسرائیل، عربستان و امارات کاری بکنند و آمریکا را درگیر کنند. چون واقعیت این است که جز آمریکا هیچ کس نمی تواند با ما بجنگد. نه انگلیس، نه فرانسه، نه عربستان و نه اسرائیل هیچ کدام نمی توانند با ما بجنگند. هیچ کدام از اینها توانمندی یک درگیری نظامی اساسی و بزرگ با ایران را ندارند. فقط آمریکاست که این توانمندی را دارد. بنابراین این ها تلاش می کنند که آمریکا را درگیر کنند.
اسرائیل چطور؟
اسرائیل به خاطر مسائل جغرافیایی در موقعیت ضعیف تری نسبت به ما قرار دارد. او باید هزار کیلومتر بیاید تا بتواند به نزدیک ترین مرزهای ما برسد که بتواند عملیاتی انجام دهد. هواپیمای اسرائیل برای اینکه به مرز ایران بیاید حداقل باید دو بار سوخت گیری کند. اما اسرائیل به خاطر نیروهای ما در لبنان و سوریه در تیررس ماست. اسرائیل این را می داند و می فهمد که درگیر کردن خود با ایران به نفع او نیست. عربستان و امارات هم این را می دانند. پس این ها می خواهند کاری کنند که آمریکا درگیر جنگ با ایران شود. ممکن است که اینها بخواهند این کار را الان انجام دهند و همه تلاش خود را تا زمان انتخابات می کنند.
و اما جنگ سوم ...
جنگ سوم یک جنگ برنامه ریزی شده است. یعنی واقعا یک طرف می خواهد بجنگند و برای آن برنامه ریزی می کند. اما ممکن است شرایط تصادف را به وجود بیاورد. اما این جنگی است که آن طرف دنبال آن است. من الان این را نمی بینم که هیچ کدام از طرفین بخواهند بجنگند. تنها در صورتی این را می بینم – که البته آن هم فقط احتمال است – که در تابستان سال 2020 وضعیت ترامپ خوب نباشد؛ اگر رئیس جمهوری که می خواهد برای دور دوم انتخاب شود وضعیت خوبی نداشته باشد و خصوصا اگر نسبت به جنگ ذهن ساده ای داشته باشد و بتواند ترغیب شود که در جنگ سریع می تواند پیروز شود احتمال جنگ افزایش پیدا می کند. همانطور که گفتم این هم فقط احتمال است چون دموکرات ها ساکت نمی نشینند که ترامپ جنگی را فقط به خاطر مسائل داخلی آمریکا راه بیندازد. بنابراین نگرانی من از جنگ های برنامه ریزی شده برای امسال نیست، بلکه اگر احتمالی باشد برای تابستان 2020 است. اما همه مسائل بازدارندگی که من اشاره کردم می تواند سایه جنگ را اگر کامل نتواند دفع کند اما می تواند به شدت آن را کمرنگ کند.
ما الان که در آمریکا لابی نداریم چه چاره ای باید پیدا کنیم؟
طرح های گسترده ای مثل تاسیس لابی داده ایم که باید تصمیم گرفته شود. ماهیت جامعه آمریکا طوری است که لابی گری می تواند اثرگذار باشد. به رغم همه قوانینی که برای محدود، مشخص و شفاف بودن نقش لابی گری گذاشته اند، از عربستان، امارات و اسرائیل گرفته تا نیروهای مترقی داخلی که برای برابری نژادی، جنسیتی و ... در حال لابی گری هستند.
متاسفانه ما به خاطر تا حدود زیادی شناخت نه چندان مطلوب مان از آمریکا به دنبال داشتن لابی قوی در واشنگتن نبوده ایم و این کار را نکرده ایم و به لوازم آن پایبند نبوده ایم. حتی ایرانی های ساکن آمریکا که خودشان در تلاش بودند لابی درست کنند. اما نه تنها از این کار حمایت نکرده ایم بلکه در بسیاری از مواقع تحت عناوین متفاوت مثل جاسوس یا نفودی خواندن آنها در برابر کارشان سنگ اندازی کرده ایم و نگذاشتیم که این لابی ها در آنجا تقویت شود.
نماینده های سنا یا کنگره چطور؟ آیا آنها نمی توانند در بعضی موارد دست فرمان ترامپ را تغییر دهند؟
به موضوع بستگی دارد. یکی از کارهای بسیار مهمی که اسرائیلی ها کرده اند این بوده است که در لابی گری تمرکز خود را فقط روی دولت نبرده اند. بخش زیادی از تمرکز خود را روی کنگره برده اند؛ چه در سنا و چه در مجلس نمایندگان. بنابراین، ما باید هم بر روی دولت تمرکز کنیم و هم در درازمدت بر روی کنگره کار کنیم. اینها در تصمیم گیری اثر می گذارند. یک عده از این افراد ارتباط ویژه ای با خود ترامپ دارند و بر او اثر می گذارند. بنابراین ما آن توجه لازم را بر روی مساله لابی گری نداشته ایم و این یکی از ضعف های ما از اول انقلاب تا کنون بوده است.
به نظر می رسد که در ساختار دستگاه دیپلماسی فقط آقای ظریف هستند که با گفت و گوهای رسانه ای خود در حال اثر گذاشتن بر روی ساخت قدرت آمریکا هستند ...
نه نباید تقلیل دهیم. آقای ظریف در حوزه دیپلماسی عمومی خوب عمل می کند. بخشی از فعالیت دیپلماتیک در نهادهای چندجانبه و روابط دوجانبه بین کشورها که آقای ظریف در آنها جاها به عنوان وزیر یا قبلا به عنوان سفیر دخالت داشته اند اما در حقیقت این بدنه وزارت خارجه است که این کار ها را انجام می دهد. اما در حوزه دیپلماسی عمومی نقش ایشان نقش بسیار ویژه و ممتاز است. آقای ظریف نه تنها زبان انگلیسی را خوب می داند بلکه فرهنگ غرب را خوب می شناسد و می داند. نه فقط آمریکا و اروپا بلکه بقیه دنیا را هم خوب می شناسد. او یک دیپلمات برجسته است و تجربه بسیار زیادی دارد. او حدود 40 سال است که درگیر فعالیت های دیپلماتیک هستند. سازمان ملل را خوب می شناسد، حقوق بین الملل را خوب می فهمد و از این نظر واقعا بی نهایت تعداد نفراتی که می توانند با او رقابت کنند در کشور کم هستند.
فکر می کنید فعالیت های رسانه ای ایشان در ساخت قدرت آمریکا چقدر تاثیر می تواند داشته باشد؟
بالاخره در افکار عمومی تا حدودی می تواند موثر باشد. اما بالاخره این هم حدّی دارد. آمریکا بافت، ساختار قدرت و دعواهای خاص خود را دارد. دولت ترامپ و دولت اوباما را فرض کنید. بسیاری از کارهای دولت ترامپ برای از بین بردن میراث دولت اوباماست. آقای کری و دموکرات ها هر روز جنگ و دعوا دارند؛ یک سری جاها از پس ترامپ برمی آیند و یک سری جاها از پس او برنمی آیند. حالا از یک وزیر خارجه چه انتظاری می توانید داشته باشید؟ آن هم وزیر خارجه کشوری که مورد خصم آنهاست. اما بالاخره با آن محدودیت ها شاید هیچ وزیر خارجه ای به اندازه آقای ظریف تاثیرگذار نبوده است. نه فقط وزرای خارجه ما بلکه من به عنوان کسی که 40 سال است سیاست را دنبال می کنم یادم نمی آید در 20 سال اخیر هیچ وزیر خارجه ای از هیچ کشور دنیا در حد آقای ظریف موثر بوده باشد.
تجربه آقای ظریف را با تجربه آقای پمپئو و وزیران خارجه قبلی آمریکا یا اروپایی ها مقایسه کنید. ایشان همه مراحل را طی کرده و وزیر خارجه شده است. درس و مشق او هم همین بوده است. وزرای خارجه قبلی خودمان را هم که نگاه کنید می بینید درس و مشق هایشان این نبوده و تجربه آقای ظریف را نداشته اند. طبیعتا ظرفیت های دیپلماتیک ایشان را نداشته اند. اثرگذاری آقای ظریف در افکار عمومی به عنوان کسی که می تواند در افکار عمومی دنیا و دولت ها ارتباط برقرار کند خیلی مهم است. خیلی از وزرای خارجه کشورهای مهم دنیا علاقه دارند که با ظریف عکس بگیرند. این اصطلاح معروفی است. این گویای آن است که آنها عکس گرفتن با ظریف را یک امتیاز می دانند. علی رغم اینکه کشورهای آنها صاحب جایگاه مهمی در نظام بین الملل است.
تفکیکی که آقای ظریف بین ترامپ و «تیم بی» ایجاد کرد چقدر تاثیر گذار بود؟
به نظرم اقدام مثبتی بود. این کار فضایی را برای اروپایی ها باز می کند که بگویند یک مشت جنگ طلب دور تو هستند، مراقب باش.
این افشاگری منجر به تحریم خود آقای ظریف نشد؟
بستگی دارد که شما چه دلیلی را بخواهید قبول کنید. با دلیل خود آمریکایی ها، ظریف سخنگوی ایران و سخنگوی رهبری است و به همین خاطر تحریمش کرده اند. اما به نظرم بیشتر از این است. فقط این نیست آقای ظریف دیپلمات موثری است. او می خواهد این سیگنال بدهد که من در تحریم ها جدی هستم و می خواهم بخشی از فشار حداکثری را تا پای میز مذاکره ادامه دهم.
اگر این فشار حداکثری به نتیجه نرسد فکر می کنید به چه اقدامی دست می زند؟
ببینید دو فاکتور باید اتفاق بیفتد که ما به سمت گفت و گو برویم. اول اینکه ترامپ باید قانع شود که فشار حداکثری جواب نمی دهد. در اینجا اولا رفتار خود ما خیلی مهم است. در بحث بازدارندگی عرصه اقتصادی را مثال زدم. او باید بگوید تا نوامبر آینده اتفاقی نخواهد افتاد.
دوم اینکه در ایران به این جمع بندی رسیده شود که گفت و گو و مذاکره از موضع ضعف نیست. اگر این دو شرط محقق شود فقط احتمال گفت و گو بیشتر می شود. من بحث گفت و گو را از مذاکره جدا می کنم و بین این دو تمایز قائل می شوم. گفت و گو به دیپلماسی خط دو و دیپلماسی عمومی مربوط است. اما مذاکره به دیپلماسی رسمی مربوط است. هدف شما بده و بستان است. در دیپلماسی عمومی شما می خواهید توضیح دهید و توصیف کنید و برای مخاطب تبیین کنید. اگر فقط بگوییم مذاکره نمی کنیم برای نیروهای ضدجنگی که به صورت بالقوه طرفدار ما می توانند باشند قابل فهم نیست که چرا به مذاکره نه می گوییم. در حالی که ما می خواهیم به دنیا توضیح دهیم و معلوم کنیم که دلایل ما برای مذاکره نکردن اینهاست. در ضمن اینها فضایی را ایجاد می کند که فضای مطلوب و به نفع ماست. یعنی بخشی از یک نبرد بین المللی خصوصا در عرصه دیپلماسی عمومی. یعنی بازیگران عرصه عموم ودیپلماسی خط دو را مجهز می کند.
تنش های اخیر خلیج فارس مثل هدف قراردادن پهپاد آمریکا، درگیری های نفتکش ها و.. چه اثری بر روی تغییر موضع کشورهای منطقه گذاشته است؟ ما شاهد بودیم که از یک کشور همسایهتیم هفت نفره ای وارد ایران شدند و برای امنیت خلیج فارس وارد گفت و گو شدند.
در بحث قبلی دو شرط آوردم. گفتم برای مذاکره ترامپ باید قانع شود که فشارها جواب نمی دهد. اگر چه اتفاقات اخیر پیشنهادهای من نبود و من توصیه های دیگری داشتم. این توصیه ها می تواند او را به این سمت بکشاند که این سیاست جواب نمی دهد. دوم اینکه به یک نحوی نشان دهنده اقتدار ماست. یعنی ما از موضع ضعف وارد گفت و گو نمی شویم. از این لحاظ این توانسته کمک کند.
توصیه من این اتفاقات نبود، بلکه توصیه من یک سری آرایش های نظامی خاص بود، چون ریسک این اتفاقات بالاتر از پیشنهادات من بود. با این حال در مجموع خوب بوده چرا که تا به حال اتفاقی نیفتاده است و نشان دهنده اقتدار ما بود. بنابراین همه به صورت جدی فکر کرده اند که هدف، تغییر محاسبات استراتژیک بازیگران اصلی و خصوصا ترامپ در منطقه بوده است. این محاسبه استراتژیک باید با آنچه ترامپ فکر می کرد فرق کند. او حالا دیده است که جنگ ممکن است اتفاق بیفتد و با خروج تدریجی یا کاهش تعهدات برجامی گزینه بمب دوباره در ذهن او جدی می شود. شما در واقع تهدیدی که عامل اصلی برجام بود را معتبرسازی می کنید.
چرا آمریکا و غرب به سمت برجام آمدند؟ آنها در مقابل دوگانه ای به نام «جنگ و بمب» قرار گرفتند. فکر کردند ایران دارد بمب می سازد و برای متوقف کردن آن باید جنگ کنیم. هیچ کدام از این ها را هم نمی خواستند. هر دوی اینها بسیار پرهزینه بود. جنگ نتایج نامعلومی داشت. می توانست به افزایش تروریسم، پناهنده ها، بی ثباتی در منطقه، بالا رفتن قیمت نفت، به هم خوردن امنیت انرژی و ... منجر شود. بمب هم محاسبات استراتژیک همه بازیگران منطقه را تغییر می داد.
اگر ایران بمب می داشت امارات، عربستان، ترکیه، مصر و ... ممکن بود دنبال آن بروند. وقتی همه اینها بمب داشته باشند همه محاسبات به هم می ریزد. لذا وضعیت برای آنها معضل گونه بود و برجام راه حل آن بود. الان هم ما با این کارمان آن تهدید را دوباره معتبرسازی می کنیم. ترامپ با خود می گوید هر دو اینها معتبر است. این محاسبات خیلی ها را به هم می زند. اتفاقاتی که افتاده باعث شده است که بازیگران منطقه ای هم فکر کنند که جنگ این گونه نیست که فقط بین ایران و آمریکا باشد. امارات فکر کرد که اگر روز اول 200 موشک در دوبی پایین آمد، از این کاخ های شیشه ای چه می ماند؟ دید اینگونه نیست که آمریکا بیاید حمله کند و ایران دست هایش را بالا بگیرد و تمام شود. بلکه ممکن است جنگ بسیار گسترده شود.
جنگ بین ایران و آمریکا جنگ منطقه ای خواهد بود؛ همه دارند این را جدی می گیرند. عربستان و امارات این را جدی می گیرند و می گویند جنگ ممکن است دامن ما را هم بگیرد. محمد بن سلمان را نمی دانم اما قطعا در عربستان عقلایی هستند که اینگونه فکر می کنند. آنها می گویند اگر حوثی ها الان می توانند موشک بفرستند، در صورتی که ایران وارد جنگ شود آن موقع چه اتفاقی برای ما می افتد؟ به این راحتی نیست که فکر می کردیم آمریکا یک ابرقدرت است که حمله می کند و ایران هم می گوید چشم و تمام. حالا می گویند اگر اوباما و غرب آمدند و مذاکره کردند جنگ را جدی گرفته بودند.