اقدام جامعه روحانیت مبارز در حذف برخی از کاندیداهای مجلس سوم این اعتراض را در بین جمعی از سیاسیون و مذهبیون بارور ساخت که این جامعه به دنبال جایگزینی افراد دیگر به جای چهرهها و شخصیتهای انقلابی برای حضور در مجلس است. در نهایت با خروج جمعی از روحانیون سیاسی از تشکل سیاسی و اجتماعی جامعه روحانیت مبارز که به شکلگیری مجمع روحانیون مبارز در سال 1366 و با موافقت امام(ره) انجامید، ادبیات سیاسی کشور با واژه «راستی»ها و «چپی»ها مانوس شد. در سالهای بعد از این انشعاب، اصولگرایان، راستیها و اصلاحطلبان، چپیها را نمایندگی کردند.
نخستین رقیب
از همان دوران تفکر تازه اصلاحطلبی رقبایی در جامعه به خود دید که البته از پایگاه مردمی و تجربهای قدیمی مبارزاتی و همچنین حدود 10 سال سابقه حکومتداری و دولتمداری برخوردار بود. سنتیها و محافظهکاران که بیشتر ساختار حکومتی را در ید قدرت داشتند و اقتصاد مد نظر آنها در جامعه جاری و ساری بود، به عنوان نخستین رقیب، از هر حربه قانونی برای کنار زدن رقیب خود استفاده میکردند. رقابت دوقطبی «راست» و «چپ» در تمامی کارزارهای انتخاباتی به محتملترین بحث میتینگهای سیاسی تبدیل شده بود و در این بین، راستیها با اتکا به تجربه بیشتر نفوذ در ساختار سنتی جامعهای که به شدت سنتی بود و حتی به مرحله گذار به سمت فراسنتی نرسیده بود، بیشتر رقابتها را به سود خود به پایان رساندند.
بعد از مجلس سوم، تفکر تازه سیاسی که حمایت امام را همراه خود میدید و مجلس را با چهرههایی عموماً انقلابی و با سابقه مبارزاتی متعدد در اختیار گرفت، مجلسهای چهارم، پنجم، هفتم، هشتم، نهم و اکثریت دهم، در اختیار اصولگرایان بود. در بحث انتخابات ریاست جمهوری هم از آن زمان تاکنون دو رییس جمهور (مرحوم هاشمی و احمدینژاد) متعلق به اردوی اصولگرایان بودند و دو رییس جمهور اصلاحطلب (خاتمی و روحانی) هم دولت را نصیب این جریان سیاسی و فکری کشور کردند؛ هرچند امروزه گرایش به تفکر اصولگرایی یا اصلاحطلبی از سوی هاشمیرفسنجانی و حسن روحانی، محل مناقشه و اختلاف است.
این بار مردم
اصلاحطلبان در همراهی مردم و مردم در حمایت از اصلاحطلبان، خاطرات شیرین بسیاری دارند. اینکه بعد از دو دوره و در خلال فعالیتهای همهجانبه، مجلس ششم به جریانی رسید که توجه بیشتری به خواستههای قشر متوسط و بدنه جامعه داشت، یکی از این همراهیهای دوجانبه شیرین است. این تجربه بعد از اصرار مردم در فرستادن خاتمی به عنوان رهبر جریان اصلاحات به دفتر ریاست جمهوری در پاستور، دومین همراهی معنادار جامعه محسوب میشود که خواستار ایجاد اصلاح در برخی ساختارهای گذشته داشت.
همانطور که در سطور بالا گفته شد؛ انتخابات مجلس هفتم در واکنش به رد صلاحیتهای گسترده با کاهش میزان قابل توجهی از سطح مشارکت مردمی برخوردار شد و به این ترتیب مجلس از دست اصلاحطلبان خارج شد. اما در انتخابات ریاست جمهوری در سال 1384 و برای نخستین بار، به نوعی اختلاف میان مردم و جریان اصلاحطلبی متولد شد. تعدد نامزدهای اصلاحطلب و درک نکردن درست از اوضاع جامعه برای گرایش به کاندیدای واحد، به تقسیمبندی آرای اصلاحطلبان منجر شد و احمدینژاد به عنوان لیدر جریان و گفتمان جدید که به نواصولگرایی معروف شد و هاشمیرفسنجانی که هنوز در جبهه اصولگرایان بود (لااقل اصلاحطلبان از پذیرفتن وی امتناع میورزیدند) به دور دوم راه یافتند.
مردم در تردید حضور برای انتخاب رئیس جمهوری
بودند که هیچیک را از خود نمیدانستند و طرح تئوری «انتخاب بین بد و
برتر» کار برای اینکه اصلاحطلبان بتوانند هنوز حیات سیاسی خود را زندگی
کنند، سختتر کرد.
بعد ازگذشت 4 سال، انتخابات جنجالبرانگیز 1388 باز
هم از علاقهای عمومی نشان میداد که میخواست اصلاحطلبی بر سر کار باشد و
همین به سرمایهای بزرگ و ثروتی انباشته برای اصلاحطلبان تعبیر شد.
نخستین انتخابات بعد از خرداد 1388 در اسفند 1390 برگزار شد. فضای حاکم بر
جامعه سیاسی کشور، مانع از شرکت گسترده شخصیتهای اصلاحطلبی در انتخابات
شد و باز هم شاهد میزان کم مشارکت بودیم تا اینکه انتخابات ریاست جمهوری در
سال 1392 و حمایت خاتمی و هاشمیرفسنجانی، حسن روحانی، دیپلمات کارکشته و
باتجربه را ریاست جمهوری رساند.
مجلس دهم نیز با عبارت «تکرار میکنم» فضا را در اختیار لیست امید قرار داد تا بعد از سه دوره، در قامت افرادی بسیار و کثیر، بیش از 100 صندلی سبز بهارستان را به تسخیر اصلاحطلبان بیاورد. انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور، در نبود مرحوم هاشمی و نیز «باز هم تکرار میکنم» و اقداماتی مانند برجام، حقوق شهروندی و طرح جامع سلامت، باز هم با حضور معنادار مردم در حمایت از اصلاحطلبان اتفاق افتاد.
ماموریت اصلاحطلبان؛ جذب دوباره مردم
اما این روزها که صحبتها درباره یازدهمین دوره انتخابات مجلس داغ شده است، عملکرد اصلاحطلبان در مجلس دهم و دولت دوازدهم بیشتر زیر ذرهبین مردم قرار دارد. چه بپذیریم و چه منکر شویم، سطح آگاهی و سواد سیاسی جامعه به دلیل دسترسی به فضای اطلاعرسانیهای آزاد، بیشتر شده است. مردم این روزها نسبت به اصلاحطلب بودن دولت و مجلس تردید دارند و حتی در صورت اطمینان از اینکه کار دست اصلاحطلبان است، از جریان اصلاحطلبی عبور کرده یا در حال عبورند.
در این فضا باز هم احتمال ریزش آرای مردمی و کاهش میزان مشارکت وجود دارد که در این صورت و قطع به یقین، اصولگرایان به عنوان اولین و قدیمیترین رقیب اصلاحطلبان، هم مجلس و هم دولت را در اختیار خود خواهند گرفت. بنابراین تنها شرط حیات اصلاحطلبان برای زیست دوباره در ساختار سیاسی کشور، شناخت مطالبات عمومی و ارایه راهکار برای تبیین اصول به منظور تحقق این مطالبات است که اگر مردم بتوانند به این فعالیتها اعتمادی از خود نشان دهند، شاید شاهد پیروزی دوباره اصلاحطلبان در کارزارهای انتخابی باشیم.