مشابه این اتفاق برای قربان محمدپور و فیلم «دخترشیطان» وی نیز رقم خورد. در حالی که محمدپور به دنبال تکرار فروش 13 میلیاردی «سلام بمبئی» بود با شکستی شگفتآور در گیشه روبهرو شد و در رقابت با فیلمهایی چون «شبی که ماه کامل شد»، «سرخپوست» و «ما همه با هم هستیم»، تاکنون تنها 300 میلیون تومان فروش داشته است. این درحالی است که رقبایش از مرز 3 میلیارد تومان عبور کردهاند. شکست دختر شیطان در گیشه اگرچه با توجه به رقبا چندان دور از انتظار نبود اما این میزان از فروش حکایت از مسائل دیگری دارد.
تجربه فیلم «سلام بمبئی» نشان داد شعار همکاری سینمایی بین 2 ملت بیش از آنکه به ظرفیت 2 سینما برای خلق اثر مشترک اهمیت بدهد، در پی رفع محدودیتهای سینمای ایران با حضور بازیگران خارجی است، در حالی که همکاری بین 2 سینما از 2 کشور مختلف میتواند ابعاد مختلفی داشته باشد. ظرفیت اکران سینمای ایران و هند به شکل گستردهای قابل توجه است و یک محصول مشترک خوب عایدی فراوان اقتصادی و فرهنگی به همراه خواهد داشت.
آشنایی و نزدیکی جهانبینی ایرانی و هندی که اشتراکات بسیاری با هم دارند، میتواند دستاورد دیگری باشد تا بتوان ساخت اثری مشترک را بین این 2 سینما تشویق کرد. تکنیکهای سینمایی متفاوت نیز قابل مبادله است و میتواند سینمای هند را به واقعیت نزدیکتر کند و سینمای ایران را از رئالیسم سیاه نجات دهد.
اما «سلام بمبئی» و پروژه جدید محمدپور یعنی «دختر شیطان» ثابت کرد از سینمای هند تنها بازیگران بیحجاب و رقص و آواز وارد همکاری با سینمای ایران شده است؛ همکاریای که بیش از هر چیزی گیشه را نشانه رفته و تلاش دارد با عبور از خط قرمزهای سینمای ایران به جذب مخاطب اقدام کند. حال آنکه محمدپور در این مسیر دچار اشتباهات بزرگی شده است. از سویی انتخاب حمید فرخنژاد به عنوان تنها سلبریتی ایرانی در دختر شیطان قابل قیاس با ترکیب بنیامین بهادری و محمدرضا گلزار در «سلام بمبئی» نیست.
از سویی مدتهاست مخاطب ایرانی دیگر نیازی به هنجارشکنی سینماگران ندارد. نمونههای هالیوودی پرقوتتر از فیلمهای سطحی کارگردانهای هنجارشکن ایرانی میتواند مرزهای اخلاق و فرهنگ را درنوردد، از همینرو صرف شکست اخلاقی در فیلم و عبور از هنجارها برای جذب مخاطب کارگر نمیافتد.
ضعف قصه، فقر اندیشه، ناتوانی در خلق سوژههای جذاب و عدم تنوعبخشی به جهان ژانرهای سینمایی، تبدیل به معضلی برای سینمای ایران شده است و سینماگران به جای رفع این چالشهای اصلی به دنبال راههای میانبری جهت جذب مخاطب هستند؛ راههایی که به هنجارشکنی اخلاقی، ابتذال، کنایههای سیاسی و استفاده حداکثری از سلبریتیها محدود شده است.
نه در سینمای کمدی که در سینمای ملودرام ایرانی نیز همچنان ناتوانی در همکاری مشترک با دیگر کشورها به چشم میخورد. مجید مجیدی با خلق «آن سوی ابرها» تنها در جشنوارههای سینمایی توفیق داشت اما در مقابل نه سینمای ایران و نه سینمای هند از آن استقبال نکردند.
تجربه این سالها نشان داده است محصولات مشترک سینمای ایران و هند نه متعلق به ایران است و نه هند و از همین رو است که در هیچ کدام از کشورها مورد توجه قرار نمیگیرد؛ مسالهای که به نظر میرسد صرفا محدود به آثار مشترک تولید شده بین ایران و هند نباشد و اساسا نگاه نادرست سینماگران ایرانی به استفاده از ظرفیتهای تولید مشترک در سینما باعث شده این نوع از تولیدات سینمایی تبدیل به آثاری سطح و بدون هویت شود؛ آثاری که نه ایرانی است، نه خارجی و گاهی حتی سینمایی نیز نیست!
اما چالش «دختر شیطان» به همینجا ختم نمیشود، چرا که این فیلم قدمهای جدیدی در هنجارشکنی از خطوط قرمز سینمای ایران برداشته است. حضور «ایشا گوپتا» مدل نه چندان خوشنام هندی به عنوان بازیگر شخصیت اصلی زن این فیلم حاشیههای فراوانی در پی داشته است.
بعد از قدم اولی که محمدپور برداشت، یقینا با عدم نظارتی که از سازمان سینمایی شاهد هستیم، باید منتظر شخصیتهای دیگری در سینمای ایران باشیم که نام نه چندان خوششان موجب ایجاد حاشیههای فراوانی در سینمای ایران شود. حتی اگر برترین بازیگران سینمای هالیوود یا بدنامترین شخصیتهای جهان نیز پا به فیلمهای ایرانی بگذارند و هر میزان نیز فروش این فیلمها کم یا زیاد شود، تاثیری بر چالشهای سینمای ایران و نقطهضعفهایش ندارد.
مهم این است که همچنان عمده سینماگران ایرانی از ضعف قصه، فقر اندیشه و نبود تنوع ژانر رنج میبرند و تمام این حاشیهسازیها صرفا به صورت موقت صورت مساله را پاک میکند. شاید بهتر باشد فیلمهای دیگری همچون «دختر شیطان» در نوبتهای اکران شلوغی چون اکران عیدفطر یا نوروز قرار بگیرند، آن وقت مشخص میشود آیا مخاطبان به این فیلمها اقبال دارند یا از فرط نبود اثر خوب به دامن فیلمهای مبتذل افتادهاند.