به گزارش
خبرداغ ، این کارگردان سینمای ایران نوشت: «با سقوط هر ساله آمار تولید فیلم
ایرانی در دهه پنجاه و کاهش آن از صد فیلم به ده پانزده فیلم در سال ۱۳۵۶و
نهایتاً سر رسیدن انقلاب و به آتش کشیده شدن بعضی سالنهای نمایش در تهران و
شهرستانها، سینمای ایران بسیاری از جاذبه های آشنای خود را که طی دههها
کار در فضای سانسور و رقابت بی امان با واردات بی در و پیکر فیلم خارجی به
دست آورده بود از دست داد؛ عریانی، خشونت، کافه، زد و خورد، قصههای
عاشقانه و مهمتر از همه بازیگران پر آوازه ویژگیهایی بود که با ورود به
دهه شصت همه از دست رفت و سینمای ایران ماند و انقلابی که به سینما با دیده
تردید مینگریست و بسیاری چهرههای آشنای آن را به دادگاههای انقلاب فرا
میخواند.
در چنان شرایطی بود که نیروهای خوشنام و
باسلیقه، متخصص و خلاقی که در حاشیه سینمای تجاری به سر میبردند و سهم
چندانی از بازار سینمای ایران نداشتند، جایگاه واقعی خود را پیدا کردند و
در غیاب فیلم خارجی به جریان تولید داخلی فیلم رونق دادند و زمینه را برای
درخشش سینمای نوین ایران اماده کردند.
جمشید
مشایخی از جمله چنین چهرههای اثر گذاری بود که هم نزد عامه تماشگران سینما
احترام و محبوبیت داشت و هم اهالی و مخاطبان تلویزیون و تیاتر به او علاقه
و ارادت داشتند.
وقتی در سال ۶۱ به فکر افتادم
با او و عزت الله انتظامی و داود رشیدی فیلم «خانه عنکبوت» را بسازم و برای
دریافت پروانه ساخت به ارشاد مراجعه کردم مسول مربوطه گفت که با نیمی از
کابینه دوست است ولی جرات نمیکند با این چهرهها فیلمی بسازد. این نکته
عزم مرا برای ساختن این فیلم جزمتر کرد چرا که میدانستم بازگشت این
بزرگان به پرده سینما فضای بازدارندهای را که بر صحنه هنر و نمایش مملکت
سنگینی می کند، میشکند و روزنههای امید را به روی سینمای ایران باز
میکند.
ساختن «خانه عنکبوت» تجربه پُر باری بود.
انضباط، پشت کار و جدیت این نامهای بزرگ در همکاری و نحوه ایفای نقش برای
من بسیار آموزنده بود و در این میان برخورد جمشید مشایخی با نقش محوری
فیلم که قرار بود آن را بازی کند مرا غافلگیر کرد. او بعد از جلسات متعدد
گفتگو و تمرین در صبح روزی که قرار بود فیلم را کلید بزنیم با اندوه و تاسف
فراوان اعلام کرد که قادر به ایفای آن نقش نیست و نتوانسته به فهم و
دریافت عمیقی که برای ایفای آن شخصیت لازم است دست پیدا کند. این همه وسواس
و احساس مسئولیت نسبت به بازیگری برایم تازگی داشت و مرا به عنوان
کارگردان با چالشی سنگین روبرو می کرد. یک روز گفتوگو و تمرینهای اختصاصی
با او خاطرهای فراموش نشدنی برای من به جا گذاشت و هنگامی که در فردای آن
روز او باتسلط و اقتداری کم نظیر در سر صحنه حاضر شد و نقش خود را به خوبی
ایفا کرد، یکی از بهترین روزهای زندگی حرفهای من رقم خورد و دانستم که
آنها بیهوده چنان جایگاهی را در تاریخ هنر و نمایش این مملکت به دست
نیاوردهاند و به راستی برای سینمای اینده ایران گنجینههایی پر بها هستند.
سیمای
دلنشین، حضور نیرومند، شخصیت مردمی و منش وطن دوستانه جمشید مشایخی نه
تنها برای دیروز و امروز هنر نمایش این مرز و بوم سرمایهای گرانبار بود
بلکه اثار پربرکت آن همچون میراثی به غنای فرهنگ و هنر فردای ما نیز خواهد
افزود. روحش شاد.»