به گزارش خبرداغ به نقل از روزنامه ایران:در قضیه قانون بازنشستگان ممکن است که چند نوع اقدام برای دور زدن قانون و نادیده گرفتن روح آن رخ دهد. یکی گرفتن مجوزهای خاص برای برخی از نهادها و سازمانها است. این خلاف روشن روح قانون است.
اگر
فلسفهای بر این قانون حاکم است باید بر کل نهادهای عمومی و حکومتی حاکم
شود. استثناها باید منطق خاص خود را داشته باشند و در قانون ذکر شوند. شیوه
دیگر که از این پس رخ میدهد، طولانی کردن دوران خدمت و تن ندادن به
بازنشستگی است. این نیز خلاف روح قانون است، زیرا اجرای قانون را منحصر به
بازنشستگی صوری دانسته است. در حالی که ماهیت این قانون حکم میکند که
افراد در موعد مقرر بازنشسته شوند، نه آنکه بمانند و از بازنشسته کردن آنان
پرهیز شود بلکه به کار خود ادامه دهند.
روح این قانون حکم میکند که
مدیرانی جوانتر و خلاقتر وارد عرصه مدیریت شوند. متأسفانه مدیران قدیمی
با یک ذهن بسته مدیریتی اُنس گرفتهاند که کمتر تن به تغییر و اصلاح
میدهند. ضمن آنکه آنان چون از ابتدای انقلاب در مصادر امور بودهاند، نوعی
حق آب و گِل یا نَسَق و حق سرقفلی مدیریتی برای خود قائل هستند. از این رو
اگر قرار باشد که اجرای این قانون در عمل با تحولاتی در اندیشه مدیران
همراه نشود، فایده چندانی بر آن مترتب نیست.
نکته مهم دیگری که
متأسفانه به وجود آمده است، ترس مدیران قبلی و پا به سن گذاشته از پذیرش و
به کارگیری مدیران جوان است. شاید فقط ترس نباشد، بلکه نوعی رفاقت و
همنسلی با آنان نیز موجد این همکاری میان مدیران پا به سن گذاشته هست، ولی
ترس از تغییر و یا احساس بیاعتمادی از اینکه نیروهای جوان مسیر دیگری جز
آنچه که مدیران قدیمیتر فکر میکنند را پیش بگیرند، موجب این رفتار شده
است. این ترس بیمعنا است. زیرا اگر مدیران قدیمی نتوانستهاند جانشینان
شایستهای برای خود تربیت کنند، در این صورت خودشان متهمان ردیف اول این
کمبود هستند و به همین اتهام نیز باید بازنشسته شوند. البته تجربه گذشته
نشان داده است که این ترس ناشی از خودخواهی و توهم است. چه بسیار جوانانی
که در مقام مدیریت بهترین عملکردها را ابراز داشتهاند. باید به نسل جوان
اعتماد کرد. بیاعتمادی جز زیان نتیجه دیگری ندارد. مدیریت عالی ادارات و
سازمانها حق آنان است. اعتماد کردن موجب همراهی و همدلی بیشتر آنان با
مدیران قبلی میشود.