قدری مناظره و گفتوگو و برنامههای فیلتر نشده، میگذارند. زنان به قول خودشان بدحجاب که همیشه در صداوسیما غایب هستند در اخبار و گزارشها به صف میشوند و... نامزدها نیز مطابق میل و فرهنگ مردم نظر میدهند.
همان فرهنگی که از منظر ساخت رسمی به رسمیت شناخته نمیشود. از آنجا که در روز انتخابات به رای آنان نیاز جدی هست. این نیاز در حدی است که حتی برای کسب چند رای به سود نامزد اصولگرا که معمم هم هست با فردی مثل تتلو دیدار میکند یا جلسات انتخاباتی با کلاهمخملیها میگذارند. اولین سابقه این ماجرا نیز به انتخابات مجلس چهارم برمیگردد که در سال 1370 برگزار شد و اصولگرایان که اسب خود را برای قدرت زین کرده بودند، دست به دامن ورزشکاران شدند.
ورزشکارانی که پس از انقلاب به کلی به حاشیه رفته بودند این بار به عنوان گروه مرجع سیاسی! وارد میدان شدند و رییس وقت سازمان تربیتبدنی از موقعیت خود استفاده کرد و آنان را به حمایت از لیست اصولگرایان واداشت. البته این معامله یکسویه نبود متقابلا آنان هم یک یا چند پله بالاتر رفتند.
در سال 1376 اصلاحطلبان پاتک زدند و این بار هنرمندان وارد میدان شدند. البته این ورود ابزاری نبود چون آنان در حمایت از آقای خاتمی صادق بودند. از اینجا به بعد است گروههایی که به لحاظ ساختار رسمی به رسمیت شناخته نمیشوند و حتی حاشیهای محسوب میشوند مثل گروههای موسیقی زیرزمینی نیز هنگام انتخابات وارد عرصه و مشغول اثرگذاری سیاسی میشوند و اوج آن دیدار با تتلو بود.
اکنون مشکلی که وجود دارد این است که فرهنگ رسمی در برابر فرهنگ غیررسمی به شدت ضعیف و حتی به لحاظ کمیت و کیفیت حاشیهای شده است. در حالی که متولیان حکومتی که باید رای بگیرند از مردمی میخواهند، رای بگیرند که اکثریت آنان نسبتی با فرهنگ رسمی ندارند لذا این متولیان در زمان انتخابات خود را با مردمی تطبیق میدهند که طرفدار فرهنگ غیررسمی و از نظر حکومت فرهنگ حاشیهای هستند. این فرآیند به علل گوناگون شدت گرفته و در حال اوجگیری است.
فرهنگ عمومی جامعه در حال تسخیر شدن به دست فرهنگ غیررسمی و حاشیهای است و تقریبا فرهنگ رسمی را به حاشیه رانده است و در عین حال هنوز میخواهند براساس انتخابات؛ متولیان خود را از میان کسانی گزینش کنند که خواهان کسب رای از مردمی با این فرهنگ هستند.
متولیانی که باید بیایند و این مردم را در جهت فرهنگ رسمی هدایت کنند! تداوم این تعارض غیرممکن است. به جایی میرسد که یا مردم هنگام انتخابات نامزد مطلوب خود را در جهت بازتاب دادن این فرهنگ پیدا نمیکنند یا آنکه آن قدر فیلتر شورای نگهبان باز میشود که نامزدهای بازتابدهنده این فرهنگ نیز میان نامزدها باشد. در این صورت دیگر خبری از متولیان هدایتگر نخواهد بود. آنچه قطعی است غیرممکن بودن تداوم این مسیر با چنین تضاد بزرگی است.