ماجرای قتل و آتش زدن جوان مهابادی توسط سه دوستش و اقدام شنیع آنها در
خصوص سلفی گرفتن با مقتولی که روزی رفیقشان بود، فارغ از دلایل شخصی و
انگیزه های آنی، بی تردید ریشه های جامعه شناختی و روان شناسی خاص خود را
هم دارد.
به گزارش
خبرداغ به نقل از «انتخاب»، ماجرا به قدری دردناک و پرسروصدا بود
که در همان ساعات اولیه، شایعات بسیاری در فضای مجازی درباه آن دست به
دست شد؛ از خودکشی یکی از سه متهم تا مست بودن آنها هنگام قتل و ... علت
این شایعات را باید در یک موضوع جستجو کرد و آن اینکه ارتکاب چنین جنایتی،
«باورکردنی» نیست. اینکه چطور سه جوان دوستشان را به قتل برسانند؛ روز
بعد به محل جرم برگردند و با مشاهده اینکه فرد مذکور هنوز زنده است، او را
به آتش بکشند و سلفی بگیرند برای هیچ عقل سلیمی قابل باور نیست.
در
توجیه چرایی این اتفاقات باید به ریشه های جامعه شناختی و روانشناختی
ماجرا و نیز زمینه سازی های ناخواسته رسانه ای به ویژه توسط تلویزیون توجه
کرد.
استرس قابل انتقال به جنین استجامعه
ای که در آن افراد دچار استرس باشند به نوعی درگیر یک بیماری است؛ متخصصان
معتقدند استرس و فشار روانی قابل انتقال به جنین است؛ به بیان ساده تر،
مادری که خود دچار استرس بوده، ناخواسته منتظر فرزندی است که زمینه استرس
در او فراهم است. واضح است که برای رفع این مشکل، باید به صورت ریشه ای،
علت فشارهای روانی به مادر را جست و برطرف کرد وگرنه ناخواسته اولین گام
برای انتقال استرس به فرزندان و زمینه سازی برای اعمال خشونت آمیز برداشته
شده است.
هیجانات لحظه ای یا برنامه ریزی برای قتل؟گفته
ها و اعترافات بسیاری از افرادی که مرتکب قتل شده اند، نشان می دهد آنها
از قبل برنامه ای برای جنایت نداشتند. به عبارت دیگر، خشم آنی در یک لحظه
حساس باعث انجام جنایت شده است.
این موضوع نشان می دهد مدیریتی روی
رفتارهای اشخاص در لحظات بحرانی که فرد به هر دلیلی دچار عصبانیت می شود
وجود ندارد. ریشه این مشکل در آموزش نادرست مهارت های اجتماعی به افراد
است. در زنجیره این آموزش، خانواده، مدرسه و جامعه همگی نقش دارند.
البته در مورد اخیر در مهاباد نمی توان گفت متهمان دچار هیجان آنی شده اند؛ بلکه باید زنجیره عوامل را برای آن جستجو کرد.
چه کسانی الگو شده اند؟الگوهای
جامعه ما در حال حاضر، از هنرمندان گرفته تا ورزشکاران و حتی بعضا افراد
سیاسی، خود در بروز خشونت در جامعه نقش دارند. کافی است درگیری دو ورزشکار
در زمین بازی بر اثر کوچکترین اتفاقات یک مسابقه را مشاهده کنیم. بی شک
فردی که ورزشکار مذکور را الگوی خود قرار داده، در لحظات حساس و بحرانی
نمی تواند بر خشم خود فائق آید.
بسیاری از ورزشکاران ما در خارج از
زمین نیز الگوی به مراتب نامناسب تری برای هوادارانشان به شمار می روند.
ورزشکاری را نطر بگیرید که هر روز با یک شمایل جدید وارد جامعه می شود؛
مدام دم از دین و مذهب می زند اما در نهایت، پرونده مخفی کاری مالی اش به
یک رسوایی بدل می شود.
یا هنرمندی که خود را یک فرد مذهبی در جامعه
معرفی کرده اما ناگهان آن روی خود را خواسته و ناخواسته به جامعه نشان می
دهد. طبعا چنین افرادی در القای حس دورویی و خشونت در جامعه اثرگذارند.
در
حوزه سیاسی نیز اوضاع به همین صورت است؛ ترویج اتهام زنی، ادبیات نامناسب و
رواج دروغ در جامعه نتیجه خود را در آمار بزه های اجتماعی نشان می دهد.
هشدار چندی پیش وزیر بهداشت در این زمینه جای نگرانی دارد. او گفته بود:
امیدوارم سیاستگذاران، دولت، مجلس، خطبا، ائمه جمعه و هر کسی که در کشور
تریبونی دارد زحمات روانپزشکان را زیاد نکند و اعصاب مردم را تحت تأثیر
قرار ندهد، تهمت نزنند، اضطراب را تحمیل نکنند و اگر آبی برای شما نمی
آورند کوزه را هم نشکنند تا شاهد کاهش اختلالات روانپزشکی باشیم.
تلویزیون و عادی سازی خشونتبی
تردید یکی از دلایل عادی شدن جنایت در جامعه، تکرار و تعدد مشاهده صحنه
های خشونت آمیز است. در این میان رسانه ها، نقش اصلی را دارند و از همه
بیشتر، تلویزیون. اینکه صداوسیمای ما، صرفا به دنبال خرید فیلم ها و سریال
های ارزان قیمت کره ای و نیز انیمیشن های بی سر و ته است، نتیجه خود را در
عادی سازی خشونت در جامعه و حتی تشویق به آن، نشان می دهد.
البته
نمی توان با توهم توطئه، انگیزه همه فیلم ها و سریال های خارجی را علیه
جامعه ایرانی دانست، بلکه این صداوسیماست که شرایط و زمینه های پخش آنها
را در نظر نمی گیرد. مثلا سریال های حاوی صحنه های القاکننده خشونت را در
ساعات نامناسب پخش می کند؛ یا برنامه ریزی مناسبی برای توالی سریال ها و
فیلم ها ندارد؛ یا هشدارهای لازم را در خصوص آنها نمی دهد یا انیمیشن ها
را بدون در نظر گرفتن شرایط سنی و نیز تطبیق آنها با جامعه ایرانی پخش می
کند.
شوربختی آنجاست که حتی ساخته های داخلی تلویزیون و سریال
های وطنی هم دست کمی از خارجی ها ندارند و در ترویج خشونت و القای استرس
با آنها در رقابتند!
آنچه مسلم است اینکه در یک جامعه سالم، نمی
توان انتظار داشت حوادثی مانند آنچه بر سر جوان مهابادی آمد، رخ دهد؛ به
بیان ساده تر، جامعه ناسالم است که زمینه را برای بروز چنین حوادثی مهیا
می کند.