""بنام خدا. ای امام جان من، از این خواب که دیشب
دیدم بسیار ناراحتم. حدود ساعت چهار صبح بود که شما را در خواب دیدم که
سه نفر به ملاقات شما آمدند و برای شما آب و یک لیوان شربت آورده
بودند. من هم با آنها بودم که به حضور شما آمدند. آنها که بسیار صورتی
زیبا داشتند، گفتند که دیگر ما طاقت ]دیدن ] دوا خوردن شما را
نداریم. این بود که صبح ساعت پنج از منزل خودمان که در خیابان شهدا
بود، خود را به اینجا رسانده ام و از هر کس اجازه گرفتم که شما را ببینم،
نتوانستم. فقط حال خود را با یک دستخط کوچک برای من بنویس. من در راهرو
منتظر جواب هستم ـ سید خدیجه غریبان لواسانی.""
حضرت امام هم زير همان برگه در جواب به اين خانم ناشناس نوشته اند:""بسمه تعالی
من بحمدالله حالم خوب است و خواب شما خیر است. خداوند به شما توفیق و سعادت عنایت نماید.
روح الله الموسوی الخمینی""