چند سال داری؟
17 سال.
چرا سرقت میکردی؟
قرص میخوردم و تحت تاثیر آن با دوستانم تصمیم گرفتیم سرقت کنیم تا پولدار شویم.
خانه را چطور شناسایی کردید؟
در همان محل زندگی میکردیم و میدانستیم مرد صاحبخانه تا عصر خانه نمیآید.
چطور وارد خانه شدید؟
از بالای در پارکینگ وارد ساختمان شدیم. در خانه را زدیم که فرزند خردسالش در را باز کرد و وارد شدیم. با تهدید شمشیر خانه را گشتیم و مقداری طلا و یک قلک سرقت کردیم و بعد از بستن دست و پای زنان، متواری شدیم.
چقدر پول به دست آوردی؟
یادم نیست قرص خورده بودم. چیزی یادم نمیآید.
سواد داری؟
بله. هنوز درس میخوانم.
سابقه داری؟
نه اولین بار است که دستگیر شدهام.
حالت عادی نداشتند
زن جوان هنوز از یادآوری آن روز وحشت دارد. نوزادی را که روز حادثه هشت ماهه باردار بود، آغوش گرفته و میگوید: اگر به حرف هایش توجه نمیکردم، دخترم را میکشت.
درباره روز حادثه بگو.
آن روزهمسرم تماس گرفت و گفت، حاضر باش تا نیم ساعت دیگر میآیم. بعد از 20دقیقه صدای زنگ آپارتمان به صدا درآمد. از دخترم خواستم در را باز کند. تصور کردم شوهرم است. سه مرد نقابدار وارد خانه شده و یکی از آنها شمشیرش را به سمت دخترم گرفت و تهدید کرد اگر سر و صدا کنم، دخترم را میکشد. او خانه را جست وجو کرد و بعد از سرقت النگوی من و گوشواره مادرشوهرم، دوباره تهدیدهایش را شروع کرد.
بعد چه شد؟
یک قلک در خانه داشتیم که برای نجات جان دخترم مجبور شدم آن را به او بدهم. سارق وقتی دید هیچ وسیله با ارزشی نیست، دست و پا و دهان ما را بست و همراه همدستانش گریخت.
چند دقیقه بعد شوهرم به خانه آمد و ما را نجات داد. تصور نمیکردم دزدان اینقدر زود شناسایی و دو نفر از آنها دستگیر شوند. دزدان حالت عادی نداشتند و اگر قلک را به آنها نمیدادم، دخترم را میکشتند.