کد خبر: ۶۸۹۶۷۸
تاریخ انتشار: ۰۹ آبان ۱۳۹۵ - ۲۰:۰۲
تعداد بازدید: ۷۰۱
اشرف‌زاده با دومین آلبوم موسیقی خود «ماه و ماهی» توانست شهرت زیادی به دست بیاورد. این آلبوم با قطعه ماه و ماهی بسیار مطرح شد؛ اتفاقی که از نگاه اشرف‌زاده هم خوشایند است و هم کار او را دشوار می‌کند.
به گزارش خبرداغ به نقل از وب‌سایت خبرآنلاین - نرگس کیانی: اشرف‌زاده با دومین آلبوم موسیقی خود «ماه و ماهی» توانست شهرت زیادی به دست بیاورد. این آلبوم با قطعه ماه و ماهی بسیار مطرح شد؛ اتفاقی که از نگاه اشرف‌زاده هم خوشایند است و هم کار او را دشوار می‌کند.

به تازگی آلبوم «خاتون» اثر جدید این خواننده راهی بازار موسیقی شده است. حوزه هنری و موسسه هلال تهیه‌کنندگان این آلبوم هستند و اشرف‌زاده آلبوم تحقیقی و پژوهشی «خاتون» در حوزه موسیقی عاشورایی را پیش از «ماه و ماهی» خوانده بود.

آن‌چه در ادامه می‌خوانید حاصل گفت‌و‌گوی مهدی یاورمنش و حجت اشرف‌زاده در کافه خبر است که از «ماه و ماهی»، قله‌ای دست‌نیافتنی به نام محمدرضا شجریان، بی‌مهری‌های روا داشته شده بر اهالی موسیقی، منع اشرف‌زاده برای اجرای زنده در زادگاهش نیشابور، آلبوم تحقیقی پژوهشی «خاتون» و ضبط آن پیش از «ماه و ماهی» و پخش آن پس از همه گیر شدن این آلبوم، خوانده شدن قطعه «ماه و ماهی» در مسابقه یکی از شبکه‌های ماهواره‌‌ای، اهدای جایزه نوبل به باب دیلن، انتخابات خانه موسیقی و کارهای آینده‌اش می‌گوید.

«ماه و ماهی» اندکی پس از انتشار به قطعه‌ای هیت (Hit) تبدیل و بسیار شنیده شد. اما از آن البوم تنها این ترانه بود که خیلی گل کرد و دیگر قطعات را زیر سایه برد. این که از یک آلبوم تنها یک قطعه این قدر شنیده شود، از نظر شما برای یک خواننده اتفاق خوبی است یا بد؟

این بهترین اتفاقی است که می‌تواند برای یک هنرمند در هر عرصه‌ای رخ دهد. خواننده، تنظیم‌کننده، نوازنده و شاعر از این که چنین اتفاقی حتی برای یک قطعه از آلبوم‌شان بیفتد بسیار خوشحال می‌شوند. علیرضا بدیع در مقام شاعر، آرش و امیر بیات در مقام آهنگساز و تنظیم‌کننده و من در مقام خواننده در این احساس خوب شریک هستیم.

شناخته شدن با یک قطعه با وجود قطعات خوب دیگر در یک آلبوم اتفاق بدی نیست. به خاطر دارم در دهه‌های 60 و 70 هنگامی که پدرم آلبوم‌های جدید استاد محمدرضا شجریان یا زنده‌یاد استاد پرویز مشکاتیان را تهیه می‌کرد و به خانه می‌آورد، فرصت برای شنیدن تمام قطعات به صورت کامل و بعد قضاوت کردن در باره آنها بسیار بیش از اکنون بود. شاید بتوان گفت حالا این فرصت به نسبت آن زمان، بسیار کمتر شده است، همین باعث می‌شود شنوندگان در کوتاه‌ترین مدت نتیجه‌گیری کنند. با شرایط امروز اگر خواننده‌ای بتواند با یک قطعه شناخته شود، اتفاق خوبی است.   

البته این هیت (Hit) شدن با یک قطعه آفاتی هم دارد؛ از جمله این که کار خواننده را سخت می‌کند. سطح توقع شنوندگان با همان یک قطعه آن قدر بالا می‌رود که تا مدت‌ها پس از آن نمی‌توان چیزی را جایگزینش کرد.

 خواننده‌ای که در شهر خود اجازه اجرای کنسرت ندارد
 
می‌توان گفت با استقبال از «ماه و ماهی» مسیر هنری و آینده کاری شما هم یک جورهایی شکل داده شد. درست است؟

در سال‌های گذشته من و طیف زیادی از خوانندگان ایرانی در عرصه موسیقی سنتی صدای استاد محمدرضا شجریان را مشق می‌کردیم. آرزوی ما این بود که تحریرهایی شبیه به استاد شجریان بزنیم. رنگ صدای همایون شجریان، علیرضا قربانی، سالار عقیلی، وحید تاج، سینا سرلک، اشکان کمان‌گری، من و بسیاری از خوانندگان، رنگ‌ها، طرح‌ها و آوازهایی شبیه به هم داشت. بسیاری از این دوستان موفق‌ترند و برخی زیر سایه عده دیگری قرار گرفته‌اند.

من نیز فکر کردم اگر بخواهم زیر سایه حرکت کنم از یک سو به لحاظ شنیده شدن موقعیت محدودتری خواهم داشت و از سوی دیگر قله‌ای که استاد شجریان بر آن ایستاده است نه برای من که برای بسیاری از خوانندگان دست‌یافتنی نیست. بنابراین تصمیم گرفتیم کار دیگری بکنم.

من علاقه بسیاری به قالب غزل نو یا غزل نئوکلاسیک دارم که با زنده‌یاد استاد حسین منزوی آغاز شد و با اساتیدی هم‌چون محمدعلی بهمنی، محمد سلمانی، علیرضا بدیع، مهدی فرجی و دوستان دیگر ادامه پیدا کرد. من هم دوستی و معاشرت بسیاری با این عزیزان دارم و هم مطالعه زیادی در این حوزه انجام داده‌ام. استفاده از ملودی‌های آن‌ها با نیم نگاهی به چگونگی پردازش موسیقی اصیل از علاقه‌مندی‌هایم است.
 
به لحاظ تنظیم هم از ظرفیت جدیدی که موسیقی دنیا از آن بهره می‌برد یعنی موسیقی الکترونیک استفاده می‌کنم. ترکیب این‌ها با یکدیگر آلبوم «ماه و ماهی» را پدید آورد که معتقدم تمام قطعات آن قابل دفاع است و از این که بگویم آینده هنری‌ام ممکن است در همین مسیر باشد ابایی ندارم.

به استاد محمدرضا شجریان اشاره کردید. استاد محمدرضا شفیعی کدکنی سال‌ها پیش در مورد شجریان گفت او تالی ندارد. شما هم او را قله‌ای دست‌نیافتنی نامیدید که بسیاری از خوانندگان زیر سایه‌اش قرار دارند و آوازهایش را مشق می‌کنند. این مشق کردن با تقلید متفاوت است؟

در دنیای آموزش اکثر نستعلیق‌نویس‌های معاصر حداقل یک بار قلم‌شان را روی الف و نون استاد غلامحسین امیرخانی گذاشته‌اند و مشق هنر کرده‌اند. این امر تا جایی که با نیت مشق هنر باشد هیچ ایرادی ندارد و چه خوب که یک نفر مانند استاد امیرخانی هست و خطاطان می توانند الگویی برای تمرین مشق داشته باشند.

بی‌شک نباید فراموش کنیم که از جایی به بعد باید تفاوت‌هایی به واسطه خلاقیت ایجاد شود وگرنه گرفتار تقلید می‌شویم و تقلید چیزی بر آن چه وجود دارد نمی‌افزاید. خلاقیت در هنر طبقه‌بندی خاص خود را دارد. به عنوان مثال در هنر پست‌مدرن، خلاقیت تعاریف عجیبی دارد و فرضا در موسیقی یا شعر پست‌مدرن کلمات یا سازهایی کنار هم می‌نشینند که شاید در نظر اول با یکدیگر نامانوس باشند.

در موسیقی ایرانی با توجه به آن‌چه پیشینیان برای ما به یادگار گذاشته‌اند ترکیب‌هایی که قرار است اتفاق بیافتد و منجر به خلاقیت شود حتما باید رگه‌هایی از موسیقی کهن و تکنیک‌های قدیمی داشته باشد. قطعا حاصل را دیگر نمی‌توان موسیقی سنتی و دستگاهی نامید و ترکیب جدیدی ساخته می‌شود.

احمد شاملو چندین سال قبل گفته بود حافظ قله غزل است و دوران غزل با او تمام شده است. درست است که نئوکلاسیک‌ها هرگز به حافظ نخواهند رسید اما شاید الزامی هم در رسیدن به قله نباشد.

بله. واقعا الزامی در رسیدن به قله نیست. مگر در طول تاریخ چند هنرمند مانند میکل آنژ یا لئوناردو داوینچی داشته‌ایم؟ یک هنرمند تاثیر‌گذار آغاز‌گر مسیری می‌شود و هنرمندان بعد از او برای سال‌ها و سال‌ها می‌کوشند دستاوردهای او را با خلاقیت و دانش زمان خود ترکیب کنند و خوراکی برای مردم روزگارشان بیافرینند.

ضمن احترام به همه شعرای کلاسیک از جمله سعدی، حافظ، عطار، خیام و بسیاری دیگر، مردم روزگار ما در کنار این اشعار به شعری که زبان گویای زمانه خودشان باشد هم نیازمندند. به همین دلیل بود که فرم‌های جدید و شعر نو پدید آمد و کسانی هم‌چون نیمایوشیج و احمد شاملو پایه‌گذار تفکراتی خلاقانه شدند که در عین حال برگرفته از زبان فارسی، کلمات و چفت و بست‌هایی بود که سالیان سال پیش از آن‌ها پدید آمده بود.

حال در این میان یک نفر مانند استاد محمدرضا شجریان به دلیل هوش، ذکاوت، موقعیت زمانی و مکانی، اساتیدی که از محضرشان بهره برده است و توانایی‌ها و خلاقیت شخصی در مجموع به قله  تبدیل می‌شود. شاید هر خواننده‌ای نتواند به لحاظ  زمانی و مکانی از موقعیت استاد شجریان برخوردار شود.
 
از جمله این که افتخار آموختن از زنده‌یاد استاد احمد عبادی، زنده‌یاد استاد جلیل شهناز و اساتید دیگر را داشته باشد یا در گروه اساتید موسیقی ایران بخواند یا خودش شروع به جمع آوری آوازهای کهن و ردیف‌ها و گوشه‌های آن کند که بسیاری از افراد از آن غافل‌اند و بعد از تمام این‌ها به لحاظ شخصی و آناتومی حنجره دارای توانایی بسیار بالایی باشد، هوش و ذکاوت بسیاری در حفظ کردن اشعار و ترکیب کردن‌شان داشته باشد و شعر و ادبیات را در حد کمال بشناسد. در طول تاریخ کم‌تر پیش می‌آید که همه این‌ها در یک زمان، یک مکان و یک نفر جمع شود و استادی مانند محمدرضا شجریان بیافریند.
 
خواننده‌ای که در شهر خود اجازه اجرای کنسرت ندارد

پیش از این در گفت‌و‌گویی که در رسانه دیگری با شما انجام شده بود، گفته بودید آرزویتان برای سال 95 این است که استاد محمدرضا شجریان بتوانند اجرای زنده داشته باشند. هنوز هم آرزویتان این است؟

بله، هنوز هم این آرزو را دارم و از صمیم قلب امیدوارم هر چه زودتر روند بهبودی را طی کنند. نباید فراموش کنیم استاد شجریان کم بی‌مهری ندید. بی‌مهری‌هایی که به هنرمندان یک کشور می‌شود در واقع در حق مردم آن کشور شده است. همه ما به خاطر داریم که در طول سال‌های جنگ عده‌ای از این هنرمندان داوطلبانه به جبهه‌ها اعزام می‌شدند تا با کمک موسیقی توان روحی رزمندگان را افزایش و روحیه حماسی مردم را تقویت کنند.

 همین هنرمندان با تولید آثار موسیقیایی خاص امید را در دل مردم روشن نگه می‌داشتند. کاری که تصنیف‌هایی هم‌چون «سپیده» محمدرضا شجریان با مردم کرد هیچ اثر دیگری نمی‌توانست بکند. هنرمندانی که اثرشان را برای مردم تولید می‌کنند در غم و شادی، پیروزی و شکست و روزهای بد و خوب آن‌ها سهیم هستند و همین چیزها را در هنر خود نشان می‌دهند. در نتیجه بی‌مهری به این هنرمندان یعنی بی‌توجهی به همه اتفاقاتی که این عزیزان در شکل‌گیری آن نقش داشته‌اند.

و به جرات می‌توان گفت شجریان یکی از هنرمندانی است که مصداق کامل این همراهی با مردم در برهه‌های تاریخی مختلف به شمار می‌رود.

دقیقا این گونه است. مسائلی از جمله گرایش‌های سیاسی و فکری یک هنرمند شاید گاهی خلاف تفکر حاکم و رایج باشد اما حداقل به پاس خدمت‌های گذشته او حق نداریم زیر سوال ببریمش. خدمت‌هایی که تاریخ گواه آن است. این سال‌ها می‌گذرند و مديرها و صاحبان ميزها تغيير می‌كنند اما هنرمندان كه شناسنامه فرهنگی كشورند ماندگارند.

به بی‌مهری‌ها اشاره کردید. بدون آن که قصد قیاس داشته باشم، می‌خواهم بدانم شما از این که نمی‌توانید در شهر خودتان، نیشابور کنسرت دهید چه احساسی دارید؟

بسیار ناراحتم. به همان نکته‌ای بازگردم که پیش‌تر اشاره کردم. موسیقی در برهه‌های تاریخی مختلف در کنار مردم و همراه آنان بوده است. در دوران انقلاب اسلامی، دوران جنگ، دوران انتخابات و بسیاری زمان‌های دیگر بیشترین تحریک‌پذیری از طریق موسیقی شکل گرفته است.

اگر  موسیقی بد است که در آن مقاطع حساس زمانی هم باید بد باشد. چگونه است که وقتی می‌خواهیم مردم را به حضور در انتخابات ترغیب کنیم و درصد مشارکت را افزایش دهیم دست به دامان موسیقی می‌شویم و در بقیه زمان‌ها فراموشش می‌کنیم؟!
 
هنگام دعوت به وحدت کدام هنر بیش از موسیقی بر آحاد جامعه تاثیر می‌گذارد؟! مهم‌ترین اثر دعوت‌کننده به وحدت همواره ناشی از تاثیر موسیقی بوده است. موسیقی همیشه انگیزه‌ای بسیار خوب برای دعوت به وحدت و همدلی بوده است و نمی‌دانم چرا اکنون تبدیل به فعل حرام و اجرای آن ممنوع شده است.

اگر این گونه است، پیشنهاد دهیم به مدت یک هفته تلویزیون و رسانه‌های مختلف را بدون موسیقی اداره کنند و ببینند در پایان هفته چه می‌شود. اگر موسیقی و اجرای کنسرت ممنوع است باید همیشه و همه جا ممنوع باشد. پیشنهاد من برای پی بردن به اشتباه بودن این سیاست یک بام و دو هوا همان ممنوع کردن موسیقی در همه جا به مدت یک هفته است.

البته تاکید کسانی که در مسیر مخالفت با برگزاری کنسرت حرکت می‌کنند، نه خود موسیقی که بر عواقب ناشی از کنسرت‌هاست.

چه عواقبی؟! من روز 28 اردیبهشت سال جاری هم زمان با روز بزرگداشت حکیم عمر خیام  کنسرتی در آرامگاه او در نیشابور برگزار کردم. اتفاقی که در آن جا رخ داد برای شخص من شگفت‌انگیز بود. چهار یا پنج هزار نفر در باغ خیام حضور داشتند و درها به روی مردم شهرهای مختلف باز بود. در کنار مقبره خیام صحنه‌ای زده شد و ما برنامه‌ای مفصل اجرا کردیم. باغ خیام به قدری پر شده بود که گنجایش یک نفر بیشتر را نداشت و اگر کسی نفر جلویی خود را هل می‌داد یک فاجعه به وجود می‌آمد اما مردم در کمال آرامش، احترام، ادب و حوصله در کنار یکدیگر ایستادند و برنامه ما را تا پایان دیدند.

چه اتفاقی می‌تواند بیش از یک کنسرت، موسیقی و شعر خوب در مردم ایجاد فرح و شادمانی کند؟! چه اتفاقی بهتر از این که مردم ببینند می‌توانند در کنار یکدیگر بایستند و لذت ببرند؟! کنسرت در آرامگاه خیام تجربه‌ای فوق‌العاده بود. چرا مسئولین نیشابور این اتفاقات خجسته را نمی‌بینند و زمانی که فرضا یک بار اتفاقی می‌افتد و مثلا دو نفر با پوشش نامناسب در کنسرتی حرکتی نامتعارف می‌کنند پیراهن عثمان می‌شود؟! و به واسطه‌اش تمام کنسرت‌ها لغو می‌شوند تا مبادا فرضا به ساحت امام رضا (ع) یا ساحت خراسانی‌ها توهین شود؟! دلیل این گونه برخورد با حیثت موسیقی هنوز بر من ناشناخته است.
 
در صورتی که هنرمندان خراسان همگی به اتفاق، نه تنها یک اثر که چندین و چند اثر برای امام رضا (ع) خوانده‌اند و با افتخار به پیشگاه ایشان تقدیم کرده‌اند. ذات هنر و هنرمند به سمت تعالی است و نمی‌دانم چرا این موضوع به راحتی نادیده گرفته می‌شود.  

مخصوصا این شاخه و گونه از موسیقی که شما در آن فعالیت می‌کنید.

بله و حتی موسیقی پاپ. معتقدم بسیاری از آثار به دلیل کلام نامناسبشان است که مورد انتقاد قرار می‌گیرند و زمانی که کلام را برمی‌دارید آن موسیقی باز هم اثری دوست‌داشتنی می‌شود. بسیاری از اوقات این کلام است که به موسیقی آسیب می‌زند. بر تمام این موارد می‎توان کنترل‌های مناسب داشت و حساسیت‌ها را رفع کرد.

این که کسی با پوشش و رفتار نامناسب در سالنی حضور پیدا کند می‌تواند در هر نقطه دیگری از دنیا رخ دهد. به عنوان مثال شما نمی‌توانید با لباس نامناسب به تماشای اپرایی در قلب اروپا بنشینید. هر چیزی آدابی دارد و وظیفه مسئولین آموزش این آداب است نه این که موسیقی را از مردم بگیرند و آن‌ها را از دیدار با هنرمندان مورد‌علاقه‌شان محروم کنند.

در کنار عدم اجازه به شما برای برگزاری کنسرت در نیشابور، می‌خواهم به نکته دیگری اشاره کنم. پان نیشابوریست اصطلاحی است که گاهی برای توضیح علاقه فراوان شما به نیشابور در موردتان به کار می‌رود. چقدر با این اصطلاح موافقید؟

هر چند که مسئولین نیشابور به شدت بی‌مهرند اما علاقه من به نیشابور و مردم آن و علاقه آن‌ها به من موضوعی قابل انکار نیست. مسئولین نیشابور هیچ‌گاه در هیچ زمینه‌ای هیچ همکاری با من نکرده‌ام. معتقدم قطعه «ماه و ماهی» فرصتی بسیار خوب برای مسئولین نیشابور بود و می‌توانستند از آن یک امکان توریستی برای معرفی نیشابور بسازند اما با ندانم‌کاری و عدم‌تخصص از کنار این فرصت گذشتند.

من شخصا نسبت به زنده‌یاد استاد پرویز مشکاتیان که از چهره‌های شاخص نیشابور است، نسبت به فضای باغ خیام و عطار و نسبت به حال و هوای این شهر تعلق خاطری دارم که هیچ‌گاه نمی‌توانم فراموشش کنم. من در هوای این شهر نفس کشیده‌ام و بی‌تردید رد آن در آثار هنری‌ام نیز قابل‌ملاحظه است.

متاسفم که اکنون نیشابور تبدیل به شهری با آمار بالای جرم و جنایت شده است. شهری که با توجه به گذشته‌اش انتظار شنیدن اخبار قتل و تجاوزهای فجیع را از آن ندارید. زمانی که در کنار این‌ها اجرای موسیقی زنده را ممنوع می‌کنید و به موازات آن بسیاری از فعالیت‌های فرهنگی و هنری هم لغو مجوز می‌شوند چه انتظار دیگری می‌توان داشت.

 خواننده‌ای که در شهر خود اجازه اجرای کنسرت ندارد

ما شما را با سه آلبوم «شرح پریشانی»، «ماه و ماهی» و «خاتون» می‌شناسیم اما در اطلاعاتی که با جستجوی اسم‌تان در اینترنت به دست می‌آید از آلبوم چهارمی هم یاد می‌شود. جریان این آلبوم چهارم چیست؟

من در اصل تاکنون سه آلبوم داشته‌ام. آن‌چه با نام «شبنم دریا» و به عنوان آلبوم چهارم شناخته می‌شود، قطعاتی برای سازمان صدا و سیما بود که بعضی از آن‌ها نیز شبیه به هم و در سبک‌های اصیل و تلفیقی بودند. یکی از کسانی که از وجود این قطعات خبر داشت آن‌ها را تبدیل به مجموعه‌ای کرد  و با یک آدرس ایمیل برای دانلود گذاشت. خیلی از افراد هم آن قطعات را به عنوان یکی از آلبوم‌های من دانلود کردند اما من تاکنون تنها سه آلبوم منتشر کرده‌ام.

اولین آلبوم من «شرح پریشانی» بود که سال 87 ضبط شد، انتشار آن به دلیل فوت زنده‌یاد استاد پرویز مشکاتیان در مهر 88 به تعویق افتاد و چون آن روزها به واسطه فوت استاد حال خوبی هم نداشتم  انتشار این آلبوم چندان برایم شوق‌انگیز نبود.

بعد از آن، قطعاتی که برای سازمان صدا و سیما خوانده بودم با نام «شبنم دریا» برای دانلود گذاشته شد و سال 94 هم که حاصل پنج سال تحقیق را در قالب «ماه و ماهی» منتشر کردم. هم زمان با ضبط «ماه و ماهی» و بعد از انتشار آن، پیشنهاد آلبوم «خاتون» به عنوان اثری تحقیقی و پژوهشی داده شد.

دلیل پذیرش خواندن در آلبوم «خاتون» به عنوان اثری تحقیقی پژوهشی در حوزه موسیقی عاشورایی چه بود؟

ما در دوره‌ای از نعمت حضور روضه‌خوانان و مداحانی برخوردار بودیم که به آواز ایرانی مسلط بودند. قاعده بر این بود که شعر انتخابی توسط آن‌ها باید از اشعار کلاسیک و برخوردار از مفهوم می‌بود. آن‌ها از گوشه‌های آواز ایرانی استفاده می‌کردند و با دستگاه‌های آوازی آشنا بودند. این نحوه مداحی و روضه‌خوانی آرام آرام به فراموشی سپرده شد. تحقیق در مورد این موضوع و یافتن چرایی آن همواره یکی از موضوعات مورد علاقه شخص من بوده است.

محسن جلیلی و امین شیرازی به عنوان طراح و آهنگساز آلبوم «خاتون» منابع متعددی را برای تحقیق در اختیار من قرار دادند. سید‌محمد سادات‌اخوی نیز در مقام شاعر اشراف بسیار کاملی در مورد شخصیت و اعتقادات این مداحان و روضه‌خوانان داشت و نکات بسیار جالبی را برای ما مطرح کرد.
 
از جمله این که این مداحان و روضه‌خوانان هیچ کدام به این کار به عنوان شغل نگاه نمی‌کردند و ممر درآمدشان چیز دیگری بود. همه آن‌ها اطلاعات بسیاری در مورد آواز اصیل ایرانی و تعزیه داشتند. آن‌ها همچنین در اجرای گوشه‌های آواز ایرانی نوآوری‌های شخصی خود را اعمال می‌کردند و برای ایجاد حال و هوای معنوی در مخاطب از همان نغمات بهره می‌بردند.     

بر نکته آخر باید بیش از این دقت کرد. امروزه ما در مداحی‌هایی که می‌شنویم عامل جدیدی به نام زیر ساخت ریتم می‌بینیم که حاصل بازسازی ساز درامز غربی به واسطه تکرار نام امام حسین (ع) است. این امر دقیقا یک عامل غربی، وارداتی و به نظر من بسیار نچسب و نامتناسب با سبک ایرانی است.

تحقیق و پژوهش در مورد مداحی‌های اصیل منجر به تولید آلبوم «خاتون» با مشارکت حوزه هنری و موسسه هلال شد. البته من دوست داشتم در سازبندی آن از ارکستر نوتری استفاده و نغمات را با تنظیم به روز‌تری ارائه کنیم اما در مجموع قابل‌ قبول می‌دانمش.

هر چند که «خاتون» به هیچ‌وجه قابل مقایسه با «ماه و ماهی» نیست. اساس شکل‌گیری «خاتون» تولید اثری پژوهشی بود. زمانی که شما کار پژوهشی انجام می‌دهید پیشاپیش می‌دانید احتمالا نسبت به آلبومی صد در صد تولیدی مخاطب کمتری خواهید داشت. شنوندگان این آلبوم کسانی خواهند بود که می‌خواهند در مورد موسیقی آیینی، عاشورایی و مذهبی اطلاعاتی کسب کنند و هدف ما زنده کردن نام کسانی بود که سال‌ها در این حوزه خدمت و زندگی‌شان را وقف کرده‌اند.

پس شما بر پژوهشی بودن آلبوم «خاتون» تاکید می‌کنید و آن را مخصوص کسانی می‌دانید که می‌خواهند در مورد موسیقی مذهبی و عاشورایی اطلاعاتی کسب کنند؟

بله. من با این نگاه پیشنهاد تولید «خاتون» را پذیرفتم. در اشعار این اثر اتفاقی کاملا خاص رخ داده و مخاطب نام‌هایی را می‌شنود که نسب یا لقب مداحان قدیمی بوده است. زمانی که شما در یک شعر نام مداحی را می‌آورید به این معنی است که به فردی اشاره دارید که خدمت خاصی در این حوزه انجام داده است و این ماجرا نمی‌تواند چیزی جذاب برای همه افراد باشد.

معتقدم این آلبوم کسانی را به خود جذب می‌کند که پیش‌آگاهی و اطلاعاتی در مورد نام این مداحان داشته باشند و پس از شنیدن این نام‌ها به تحقیق در مورد آن‌ها ترغیب شوند. به همین دلیل معتقدم هنگام رونمایی و توزیع در اطلاع‌رسانی به مخاطب و دادن توضیحاتی که من به آن‌ها اشاره کردم کوتاهی شد.

می‌خواهم کمی به مسائل کلی‌تر بپردازم. آغاز ثبت و ضبط موسیقی در کشور ما حدودا به 100 سال پیش برمی گردد. زمانی که به این سیر نگاه می‌کنیم چند نوع موسیقی قابل تشخیص هستند. موسیقی ردیف دستگاهی، موسیقی ملی، موسیقی پاپ به معنای پاپیولار، موسیقی فولکلور یا نواحی و موسیقی تلفیقی که چند سالی است مورد توجه بیشتر قرار گرفته. می‌خواهم بدانم حجت اشرف‌زاده به کدام یک از این انواع موسیقی تعلق‌خاطر دارد و راهی که انتخاب کرده است از دید خودش بیشتر به کدام سمت است؟

من به دلیل علاقه شخصی و سفارش زنده‌یاد استاد پرویز مشکاتیان همواره پیگیر موسیقی فولکلور بوده‌ام. موسیقی فولکور پیش از آن  100 سال مورد اشاره شما، به صورت فیزیکی ضبط نمی‌شد و ساکنان هر منطقه که به عنوان مثال در خراسان بخشی‌ها نام داشتند آن را ثبت می‌کردند.

بخشی‌های خراسان (نوازندگان و نغمه سرایان محلی) زندگی خود را وقف حفظ نغمات و مقام‌های نسل قبل می‌کردند. بخشی باید از استاد خود حتی ساختن ساز را هم می‌آموخت و به خودکفایی کامل می‌رسید. ساخت ساز، یادگیری پرده‌بندی، از بر بودن نغمات و مقام‌هایی که با داستان روایت می‌شد و در نهایت انتقال آن به بخشی بعدی از جمله وظایف آن‌ها بود. به همین دلیل ما نغماتی در خراسان داریم که به بیش از 700 سال پیش مربوط است.  

زنده‌یاد استاد روح‌اله خالقی یا زنده‌یاد استاد علینقی وزیری از جمله کسانی بودند که از نغمات فولکلور برای شکل دادن به آثار موسیقی خود استفاده کردند.

من نیز خاستگاه و سرچشمه اصلی کارم را همین نغمات محلی می‌دانم و بسیار به آن علاقه‌مندم. تمام خواننده‌هایی که رگه‌هایی از موسیقی ایرانی در آثارشان دیده می‌شود مستقیم یا غیرمستقیم از موسیقی فولکلوریک بهره می‌گیرند. این نکته چه در موسیقی سنتی و چه در موسیقی پاپ قابل مشاهده است.

آلبوم «ماه و ماهی» از نظر شما در کدام یک از تقسیم‌بندی‌های بالا قرار می‌گیرد؟

من «ماه و ماهی» را در گروه پاپیولار به معنای واقعی‌اش می‌دانم. پاپیولار در تمام دنیا به معنای ترکیبی از موسیقی مردم‌پسند منطقه محل سکونت خواننده و شنوندگانش است. چیزی که امروزه در کشور ما با نام موسیقی تلفیقی هم شناخته می‌شود.

این واژه تلفیقی هم خیلی مناقشه برانگیز است و هر کس برایش یک تعریفی دارد. منتقدان جدی هم دارد.

بله می‌دانیم که واژه تلفیقی نیز محل مناقشه فروان است. وقتی شما موسیقی ایرانی را با ساز غربی یا بالعکس می‌زنید نمی‌توان نام کاری را که می‌کنید تلفیق گذاشت. تلفیق زمانی صورت می‌گیرد که از محتوای موسیقی ایرانی و فواصل آن در اثری با سازبندی‌های متنوع متشکل از سازهای ایرانی و غربی استفاده کنید. این تلفیقی است که من دنبال می‌کنم و اگر فرضا قطعه‌ای غربی را با تار بزنم نام کارم را تلفیق نمی‌گذارم.

این تغییر مسیر شما از موسیقی اصیل به موسیقی تلفیقی که در آلبوم «ماه و ماهی» دیده می‌شود، با انتقاداتی هم از طرف اهل فن مواجه شد؟

این نکته از نظر من به بحث تعصب و تقدس برمی‌گردد، موضوعی که در موسیقی اصیل بسیار دیده می‌شود. من سال‌های سال در زمینه موسیقی اصیل فعالیت می‌کردم و هنگامی که شروع به خواندن در شیوه دیگری کردم با اعتراضات بسیار زیادی مواجه شدم.

استاد هوشنگ ابتهاج غزلی دارند با نام «هنر گام زمان» که در بخشی از آن می‌گویند «آبی که براسود زمینش بخورد زود/ دریا شود آن رود که پیوسته روان است». من هیچ گاه مفهوم نهفته در این غزل را از برابر چشم دور نمی‌کنم. فراموش نکنیم که دو مفهوم تعصب و تقدس حرکت را از هنر می‌گیرند. این بلایی است که به جان موسیقی اصیل‌مان افتاده است.

 ما فارغ از توانایی‌های فنی یک هنرمند و علایق شخصی خودمان با تعصب به سمت مقدس کردن او می‌رویم. این موضوع نه تنها در مورد خوانندگان سنتی که در مورد خوانندگان پاپ هم دیده می‌شود. به محض این که کسی در مورد فضای کاری یک هنرمند اظهارنظری فنی می‌کند، طرفداران آن خواننده منتقد مورد نظر را مورد حملات شدیدی در فضای مجازی قرار می‌دهند و از رکیک‌ترین فحش‌ها تا بدترین تهدید‌ها را نصیب او می‌کنند. این‌ها همگی نتیجه تعصب و تقدس بی‌جاست. تمام هنرمندانی که اسیر این اتفاق شده‌اند در زمینه کاری خود با توقف مواجه شده و نتوانسته‌اند از آثار پیشین‌شان جلوتر بروند. در واقع آن طرفدار با همین رفتار موجب متوقف شدن هنرمند مورد علاقه‌اش شده است. این موضوع در جامعه ما بسیار زیاد است.

بسیاری از هنرمندان موسیقی سنتی هم همین هاله تعصب و تقدس را برگرد خود دارند به گونه‌ای که هیچ کس جرات هیچ گونه اظهارنظری در مورد آثار آن‌ها را به خود نمی‌دهد. خیلی از اوقات پیش می‌آید که تعدادی از آلبوم‌های یک هنرمند از کیفیت هنری بهتری نسبت به دیگر آثارش برخوردارند اما نباید آن قدر مقدس شمرده شود که هیچ کس جرات تحلیل کارشناسی آثارش را نداشته باشد. همین موضوع باعث می‌شود بسیاری از اوقات هنرمند نیز احساس مقدس‌پنداری کند و گمان کند تافته‌ای جدا بافته است که به هر کاری دست می‌زند باید با استقبال مواجه شود.  

می‌دانیم که آلبوم «ماه و ماهی» حاصل هم‌نشینی شاعر، آهنگساز و خواننده آن بوده است. چیزی که متاسفانه در سایر آلبوم‌ها بسیار کم دیده می‌شود. می‌توان یکی از دلایل موفقیت این اثر را همین همنشینی‌ها دانست؟

قطعا. آن‌چه امروزه به کرات دیده می‌شود کسانی هستند که ملودی‌هایشان را برای شاعران تلگرام می‌کنند. شاعران روی آن ملودی‌ها شعری می‌گویند و ماکت اولیه را تحویل می‌دهند. آهنگسازان آن را برای تنظیم‌کننده‌ها می‌فرستند و از چند نوازنده که هرگز در یک جلسه با هم ننشسته‌اند می‌خواهند هر کدام جداگانه در استودیو قطعاتشان را ضبط کنند و خوانندگان بدون آن که هیچ کدام از این افراد را دیده باشند شروع به خواندن می‌کنند. مطمئنا خروجی چنین کاری به اندازه سردی روابط عوامل، سرد و نچسب خواهد بود.

 خواننده‌ای که در شهر خود اجازه اجرای کنسرت ندارد

بعضی معتقد بودند خوانده شدن قطعه «ماه و ماهی» توسط شرکت کننده‌ای در مسابقه یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای در فراگیر شدن آن تاثیر داشت. نظر شما در مورد این اتفاق چه بود؟

به جرات می‌توانم بگویم این اتفاق به من آسیب زد. بسیاری از مخاطبان یا شنوندگان من هم‌چنان گمان می‌کنند این قطعه ابتدا توسط آن فرد و سپس توسط من خوانده شده است.

بحث من خوانده شدن یا نشدن این قطعه در یک مسابقه در شبکه‌ای ماهواره‌ای نیست بلکه ضعف سیستم مدیریت رسانه‌ای کشورمان است. در شرایطی که خواننده‌ای توسط رسانه‌های کشور خودش معرفی نمی‌شود، از زمان تولید تا انتشار آلبوم هزاران مانع بر سر راه راهش قرار می‌گیرد، برای یک کنسرت میلیون‌ها تومان پول اجاره سالن می‌دهد و در صورتی که کنسرتش لغو نشود ریسک فروخته شدن یا نشدن بلیت را بر دوش می‌کشد و هیچ بسته حمایتی برای حمایت از او وجود ندارد طبیعتا یک شبکه ماهواره‌ای که توانسته مخاطبانی برای خود دست و پا کند به راحتی اثر آن هنرمند را بدون ذکر نام خواننده اصلی از آن خود می‌کند و هنرمند حق شکایت به هیچ کجا را ندارد.

به نظر من اضلاع سه‌گانه تولید یک اثر هنری مخاطب، هنرمند و سیستم مدیریتی هستند. سیستم مدیریتی در بخش نظارتی می‌تواند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در بخش تولید تهیه‌کنندگان و در بخش حمایتی اسپانسرها باشند. اگر سیستم مدیریتی نظارت درستی داشته باشد اثر یک هنرمند به این راحتی به یغما نمی‌رود.

چرا هنرمندی که مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را اخذ کرده است نباید با هزینه کمتری سالنی برای برگزاری کنسرت اجاره کند؟ یا چرا نباید درگیری‌های اخذ مجوز کنسرت کم‌تر شود؟ چرا نباید حمایت و اشتیاق برای کار کردن هنرمندان بیش از این باشد؟ طبیعتا قشر عظیمی از مردم با هنرمندان اعم از موزیسین‌ها و خوانندگان ارتباط برقرار می‌کنند و در خارج از کشور به چشم سفیر فرهنگی به آن‌ها می‌نگرند اما متاسفانه حمایت از این سفیران فرهنگی در کشور ما ضعیف است.    

شما پیش از این اثبات کرده‌اید مردم به راحتی می‌توانند با آثارتان ارتباط برقرار کنند. آیا این روند در کارهای بعدی‌تان  هم استمرار خواهد داشت؟

بدون شک. ساخته شدن تصاویر بکر چه در غزل و چه در ترانه برای من در الویت است و آن را راهی برای جلب توجه شنونده می‌دانم. به عنوان مثال تصویری که قطعه «ماه و ماهی» در ذهن شما می‌سازد نقش بسیار زیادی در جذب‌تان دارد. تصویرسازی در ادبیات مهمترین چیزی است که هیچ گاه نباید فراموشش کرد.

شما چندین سال با زنده‌یاد استاد پرویز مشکاتیان کار کردید. تاثیری که استاد مشکاتیان بر زندگی‌تان گذاشت جدا از جنبه آموزش چه بود؟

بعضی افراد تنها تولید اثر هنری می‌کنند و برخی دیگر در کنار آن تولید فکر هم دارند، مشکاتیان از دسته دوم بود. او به دلیل اشراف کامل بر ادبیات و فلسفه و مطالعات گسترده‌اش در حوزه نقاشی و هنرهای تجسمی در تمام حوزه‌‌ها صاحب اطلاعات و دانش بود.

یکی از خاطرات که من پیش از این نیز آن را تعریف کرده‌ام و هیچ گاه از ذهنم پاک نمی‌شود، مربوط به دوره‌ای است که مشکاتیان برای سفری به نیشابور آمده بود. من از او درخواست کردم جلسه‌ای با تعدادی از خوانندگان و موزیسین‌ها برگزار کند و مشکاتیان مابین ساعت شش تا هفت عصر به ما فرصت داد.

بعد از این که دور هم جمع شدیم دوستان شروع به پرسیدن سوال کردند. یکی از افراد سوالی پرسید که هنوز هم در خاطرم هست. (با خنده) او پرسید استاد سنتور خوب چند است؟! مشکاتیان هم کم نیاورد و جواب داد چقدر پول داری؟ خاطرم نیست آن فرد چه عددی را گفت اما مشکاتیان در جواب گفت با این پول جعبه سنتور هم به تو نمی‌دهند. ادامه پیدا کردن سوالاتی از این دست آرام آرام استاد را عصبانی کرد و باقی جلسه به تکه انداختن مشکاتیان به من و در واقع به در گفتن تا دیوار بشنود گذشت.

او به یکباره رو به من کرد و گفت حجت یک شعر از ابوسعید ابوالخیر بخوان و چند لحظه بعد پرسید آن فرش مقبره عطار که بسیار ارزشمند بود کجا برده شد... او به ما گفت چرا سرهایتان را در سازتان کرده‌اید و نمی‌دانید دور و برتان چه خبر است. همین صحبت‌های او بود که تولید اندیشه می‌کرد و من از او نه ساز یا آواز که فلسفه هنر آموختم.

آیا در نیشابور معبری عمومی به نام استاد پرویز مشکاتیان وجود دارد؟

متاسفانه خیر.

همان طور که می‌‌دانید جایزه نوبل ادبیات امسال به خاطر آفرینش بیانی تازه در ترانه‌سرایی به باب دیلن تعلق گرفت. نظرتان در مورد اهدای جایزه‌ای که بنا بر وصیت‌ پایه‌گذارش هر سال باید به کسی اعطا شود که در حوزه ادبیات برجسته‌ترین مجموعه آثار را در جهتی آرمانی یا ایده‌آل خلق کرده‌باشد به یک ترانه‌سرا چیست؟

من مخالف این اتفاق نیستم اما گمان نمی‌کنم صرفا براساس نظر به هنر رخ داده باشد و تصورم می‌کنم نگاه‌های دیگری هم پشت آن بوده است. همان طور که در کشور خودمان در جشنواره‌های مختلف گاهی جوایزی به کسانی تعلق می‌گیرد که تعجب‌برانگیز است. قطعا فاکتورهای مختلفی در انتخاب برنده جایزه نوبل ادبیات تاثیرگذار است که یکی از آن‌ها توانایی‌های هنری است.

از سوی دیگر باید پذیرفت که تاثیرگذاری ترانه گاهی اوقات به اندازه یک رمان یا بیش از آن است. اگر این تاثیرگذاری واقعا مورد بررسی قرار گرفته باشد و انتخاب براساس آن انجام شده باشد نمی‌توان ایرادی به آن گرفت.

نظرتان در مورد انتخابات خانه موسیقی و حضور مجدد حمیدرضا نوربخش در مقام مدیرعامل این نهاد صنفی چیست؟

سال 89 همان زمان که آلبوم «شرح پریشانی» منتشر شد چند نسخه از آن را با ذوق و شوق برای خانه موسیقی بردم. خالی از لطف نبود اگر بعد از آن برای جشن خانه موسیقی با من تماس می‌گرفتند و می‌گفتند صندلی خالی برایت نداریم اما آلبومت را دیدیم. از آن تاریخ به بعد من نه بیمه خانه موسیقی را خواستم و نه هیچ کدام از خدمات آن را.

در سال 94 آلبوم «ماه و ماهی» پرفروش‌ترین آلبوم سال شد و باز هم هیچ واکنشی از سوی خانه موسیقی ندیدم و به جشن‌شان هم دعوت نشدم. ظاهرا خانه موسیقی مرا به عنوان خواننده رسمی این کشور نمی‌شناسد.
 
زیرا آلبومی که مورد توجه بسیاری از رسانه‌ها و مردم قرار گرفت نتوانست در جشن خانه موسیقی یک صندلی برای خواننده‌اش به همراه داشته باشد. بنابراین زمانی که خانه موسیقی مرا به رسمیت نمی‌شناسد بود و نبود این نهاد نیز برای من تفاوتی ندارد. قطعا من آن ها را به رسمیت می شناسم اما اتفاقاتش برایم هیچ اهمیتی ندارد.

مخاطبانتان می‌توانند منتظر چه کار جدیدی از شما باشند؟

در حال حاضر به صورت هم زمان روی دو آلبوم کار می‌کنم. آلبومی متشکل از قطعاتی نوستالژیک و قطعات خراسانی با تنظيمی به روز و آلبوم جديد و متفاوتی متشكل از شعر و ترانه به تهيه‌كنندگی صدرالدين حسين‌خانی و مجموعه ايران‌گام ضبط و به زودی پخش خواهد شد و اين در واقع اولين  اعلام یک همكاری همه‌جانبه از توليد و پخش آلبوم تا برگزاری كنسرت‌ها و برنامه‌های موسيقايی به مديريت جناب حسين‌خانی و مجموعه ايران‌گام است. 
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نظر شما
در زمینه ی انشار نظرات مخاطبان رعایت چند نکته ضروری است
لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید خبر داغ مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است خبر داغ از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب, توهین یا بی احترامی به اشخاص ,قومیت ها, عقاید دیگران, موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه های دین مبین اسلام باشد معذور است. نظرات پس از تایید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
نام:
ایمیل:
* نظر: