متن کامل خاطره نگاری زنجانپور را بخوانید:
اوايل سال ٥٨ به پيشنهاد پرويز فنيزاده با دكتر خواجه نوری نامی كه در زمينه مطالعات روانكاوی تخصص داشت جلسهای برگزار كرديم. تعدادی از بازيگران تئاتر هم حضور داشتند. آقای خواجه نوری به همراه گروهش آمد و بعد از چند دقيقه گفتوگوهای ابتدايی از بعضی پرسيد «چرا بازيگری را انتخاب كردهاند؟»
يكی از افراد هميشه طلبكار كه اصلا بازيگر خوبی هم نبود جواب داد: ديدم خلق به اين كار احتياج دارد، آمدم! اغلب چنين پاسخهايی مطرح می شد كه مثلا برای نجات مردم! چرا؟ چون آن زمان مد روز بود. اصلا فكر نمی كردند كه هنرمند ورای اين حرفها قرار می گيرد.
نوبت به فنی زاده رسيد، گفت: «در دوران مدرسه عاشق شدم ولی از بس زشت بودم طرف اصلا به من نگاه نمی كرد. برادرش عضو گروه تئاتر مدرسه بود، به همين دليل عضو گروه شدم و يك نقش گرفتم. نقش هم اينطور بود كه بايد كتك می خوردم. روز اجرا همه از جمله شخص مورد نظر به سالن آمدند و من اگر قرار بود زمين بخورم اتفاق را دوبرابر جلوه می دادم به اين اميد كه ديده شوم.
خب ديده شدم ولی نه از سوی دختری كه عاشقش بودم، بلكه صحنه من را ديد و بازيگر شدم. »
بعد از اين خاطره سالن اداره تئاتر از تشويق حضار رفت روی هوا! چرا؟ چون راست گفت.
پرویز فنی زاده در سریال "دایی جان ناپلئون" در نقش مش قاسم به شهرت فراوانی دست یافت و در 5 اسفند 1358 درگذشت.
سینما زورنال