نمونه یکی از این تصمیمها را در استقلال میبینیم، آنجا که بهتاش فریبا مدیر فنی است و البته دستیار هم هست! در واقع او هم بالادست منصوریان است و هم زیر دست وی که این عملا یک نوع سرگیجه را هم برای منصوریان و هم برای بهتاش فریبا و هم برای مدیران مجموعه استقلال ایجاد میکند.
فریبا مربی خوبی است، او حتی میتوانست سرپرست استقلال باشد و در این کار هم عالی بود اما وی نه تجربه بسیار زیادی برای مدیر فنی شدن دارد نه جایگاهش این است که دستیار منصوریان باشد. در واقع او میتوانست سرمربی تیم باشد اما امروز برای اینکه جایگاه او را متوجه بشوید باید مدیر فنی بودنش را با دستیار بودنش جمع بزنید و معدل بگیرید!
بهتاش فریبا دارای شخصیت ممتازی است و به همین دلیل این معدل گیری نه او را بالا میبرد و نه پایین می آورد اما بحث در مورد مدیریت مجموعه است آنجا که مدیر فنی باید گزارش به مدیر عامل بدهد و نمره بدهد و نقاط ضعف را ارزیابی کند، اما مدیر استقلال حالا باید این گزارش و انتقاد را از کمک مربی منصوریان بگیرد و این اگر امکان هم داشته باشد موجب نفاق است و کدورت آن هم درست روی نیمکت هدایت استقلال.
در واقع استقلال طی همه ماههای اخیر درست از همینجا ضربه خورده است، که نتوانسته تصمیم بگیرد، پیش از این نیز همینگونه بود، بهرام افشارزاده نمیتوانست تصمیم بگیرد که باید در استقلال باشد یا در وزارت ورزش، آخر کار هم ضربه اش را دریافت کرد و از هر دو جا کنار رفت.
در مورد منصور پورحیدری هم هیچکس نمیتوانست در استقلال تصمیم بگیرد که دست آخر خودش تصمیم گرفت. در مورد خود نصر الله عبداللهی هم اینچنین بود، او دستیار سرپرست باشگاه بود، پستی من درآوردی که تنها در استقلال اختراع شده بود و در چارت باشگاه نبود.
در رابطه با حسنیخو هم چنین شد، نتوانستند تصمیم بگیرند که مدیرعامل باشد یا سرپرست، در مورد افتخاری هم تاکنون چنین بوده و البته افتخاری همچنان دو یا سه شغل دارد و تصمیم نگرفته است.
در هر صورت استقلال و پستهای مختلف آن مثل جزیره اسرار آمیز شده یا سرزمینی برای تصمیم نگرفتن و تصمیمهای چند وجهی گرفتن. شاید هم به همین دلیل است که طی سه سال اخیر این باشگاه نتیجه نگرفته است، چون هیچ آجری محکم سر جای اصلی خودش نیست.