به گزارش خبرداغ به نقل از خبرآنلاین، فصل دوازدهم کتاب انتخابات ریاست جمهوری چند صباحی است که باز شده است، داستان جدیدی که قرار است در 29 ادربیهشت ماه 96 به اوج خود برسد و پایانی که در آن یک نفر پیروز خواهد بود.یا ساختمان سفید پاستور باز هم پذیرای حسن روحانی خواهد شد یا فردی دیگر مهر هشتمین رییس جمهوری ایران شدن را به نام خود ثبت خواهد کرد.
گرچه داستانهای پیشین می گویند روال ریاست جمهوری در ایران بر دو دوره بودن است و باید روحانی را همان مرد پیروز سال 96 هم دانست اما قطعیت این امر آنچنان نیست که سبب نشود مردانی دیگر از عالم سیاست هوس به میدان امدن به سرشان نزند. گرچه هنوز هیچ کسی رسما علم کاندیداتوری را بالا نبرده اما دایره گمانه زنی ها گسترده و فراخ است از همان رقبای پیشین شیخ دیپلمات که قالیباف و جلیلی و رضایی هم در میان شان هست تا مردانی دیگر چون توکلی، عارف، ظریف، زنگنه، سردار سلیمانی، احمدی نژآد، لاریجانی و ...
اصلاح طلبان گویا اول و اخرش قرار است پشت حسن روحانی قرار گیرند، گرچه جسته و گریخته نام عارف هم مطرح میشود اما نامدارهای چپ گرا می گویند حسن روحانی و بس.
حرکات و مواضع اصولگرایان اما میگوید هنوز کاندیدای مشخصی ندارند گرچه از یک پدیده هم خبر داده اند اما هنوز مشخص نیست آن یک پدیده اصولگرا که گویا در بین مهره های سوخته اصولگرا نیست، چه کسی خواهد بود.
در این میان اما یک نام این روزها دهان به دهان میچرخد، فردی که جایش در انتخابات هفت اسفند 94 خالی بود و برخی گمان را بر این میبرند که شاید آن غیبت هفت اسفندی ریشه در این بازگشت اردیبهشتی داشته باشد؛ محمدرضا باهنر!
اقدام انتحاری برای خداحافظی با سیاست پارلمانی
بوسیدن صندلی مجلس و خداحافظی کردن یکباره با صحنه سیاست پارلمانی شاید همان عملیات انتحاری باشد که از کسی شبیه محمدرضا باهنر برآید، سیاستمدار 64 ساله اصولگرا که 28 سال حضورش در پارلمان از او یک لابی من قهار ساخته بود، همان باهنری که بدون شک طی چند دوره اخیر یک راه رییس مجلس شدن از او می گذشته است، چه آن زمان که حدادعادل با کمک و لابی های او بر کرسی ریاست نشست چه وقتی که علی لاریجانی پا به بهارستان گذاشت و سیاستمدار ِکرمانیِ پارلمان دست راست علی آقا در تحرکات درون پارلمانی شد.
باهنر گرچه از پارلمانتاریست های درجه یک در همه سالهای گذشته بوده است اما سیاست ورزی برون پارلمانی را هم پیشتر از آن شروع کرده بود، چه زمانی که دبیرکلی جامعه مهندسین را یدک می کشید چه این روزهایی که او مرد اول جبهه پیروان خط امام و رهبری است و تکیه بر صندلیای زده است که سالها اسدالله عسگراولادی بر آن نشسته بود. شاید نشستن بر صندلی همین دبیرکلی بود که اراده مهندس پارلمان را بر آن قرار داد که چندصباحی را هم دور از بهارستان و ساختمان سیاسی آن طریق سیاست ورزی کند.
باهنر اما برای دور شدن از بهارستان بسیار غافلگیرانه برخورد کرد، کمتر کسی گمان می کرد اراده خداحافظی با مجلس در این دوره از انتخابات از سوی باهنر رقم بخورد. او بی هیچ ایما و اشاره ای در سکوت از مجلس خداحافظی کرد تا مصداق همان جمله ای شود که چند روز قبل از ثبت نام گفته بود«هنر این است که یک قهرمان قبل از اینکه مدال طلایش را از دست بدهد، خودش تشک را ببوسد و کنار بکشد»
گویا قرار است باهنر در دهه 70 زندگی اش به دنبال ارزوهای دیگر دنیای سیاستمداری اش برود، ارزوهایی از جنس اینکه مثلا چند حزب در نظام سیاسی جمهوری اسلامی روی کار بیایند و حزب گرایی و پایبندی حزبی نهادینه شود.
در این میان اما برخی هم از تصمیم سیاست پیشه کرمانی برای تغییر مسیر حرکتش از بهارستان به سمت پاستور سخن میگوید، تصمیمی که یکبار قبلتر در سال 92 از سوی او امتحان شد اما در میانه راه نصفه و نیمه رها گشت. اینبار و با خداحافظی باهنر با پارلمان نام او باردیگر در میان لیست اسامی کاندیداهای ریاست جمهوری زمزمه می شود.
وقتی باهنر جوان تبدیل به یک سیاستمداری عملیاتی می شود....
زیر سایه برادرش از نردبان سیاست بالا آمد، چیزی که خودش بارها به آن معترف بوده و ابایی ندارد که بگوید به واسطه برادر شهیدش بود که پایش به مراودات سیاسی باز شد. آنجا که بعد از ترور و به شهادت رساندن محمدجواد باهنر نخست وزیر وقت و از موسسان حزب جمهوری اسلامی به اصرار آیتالله خامنهای و آیتالله هاشمی رفسنجانی برادر کوچکتر نامزد شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی میشود تا اینگونه اسم شهید باهنر در عالم سیاست ماندگار بماند.
باهنر اما به سرعت خود را در قامت یک سیاستمدار سیاس نشان داد و از زیر سایه برادر بیرون آمد، هم نشینی با بزرگانی چون آیت الله خامنهی، آیت الله هاشمی، ناطق نوری، حسن روحانی، عسگراولادی و ...خیلی زود او را تبدیل به یک مرد عملیاتی در عرصه سیاست کرد. او گرچه در همه سالهای حضورش در پارلمان بالاتر از کرسی نایب رییسی نصیبش نشد اما کیست که نداند مرد شماره یک پشت پرده پارلمان در بسیاری از ادوار مجلس همین محمدرضای باهنر بوده است.چه آنکه او زمانی خود به این امر اذعان کرد که رایش برای ریاست مجلس بیشتر ازحداد بوده اما صلاح بر ریاست حداد بوده است و این را یک فداکاری سیاسی از سوی خود می داند.
همین زیرکی او بود که او را تبدیل به مرد لابی های مجلس کرد، تا هر زمان فضای مجلس قدرت لابی گری او را نیازمند شد با چرخی در بین صندلی های مجلس فضا را به نفع آن تصمیم تغییر دهد.
باهنر اما گویی در دهه 70 زندگی اش دیگر تمایلی به اینکه مرد پارلمان باشد ندارد، فوت مرحوم عسگراولادی او را بیش از پیش در دور شدن از فضای پارلمان و ورود به عرصه تحرکات حزبی جریان اصولگرا تحریک کرده است، او گرچه در چند سال خیر تلاش زیادی کرده است که جبهه پیروان را همچنان محور اصلی حرکات جریان اصولگرا کند اما بلای نواصولگرایان و تندروهای راست گرا دامن گیر او هم شده است.
این روزها اما نام باهنر فراتر از این امور در قامت یک کاندیدای ریاست جمهوری شنیده می شود. گرچه او این امر چندین بار تکذیب کرده است اما گفته های جسته و گریخته از سوی اصولگرایان حکایت از آن دارد که باهنر می تواند همان کاندیدایی باشد که از سوی این جریان به صحنه رقابت معرفی شود.
باهنر اما شاید باهوش تر و زیرک تر از آن باشد که بی محابا و بی برنامه ریزی به وسط میدان انتخابات بزند، او به خوبی می داند سنت دو دوره ای شدن روسای جمهور ایران از یک سو و رویکرد روحانی در سه سال گذشته هنوز هم شانس او برای پیروز شدن در انتخابات را بالا نگه داشته است.
حضور باهنر در چنین شرایطی می تواند از او چهره ای سوخته به نمایش بگذارد و فرصت حضوری دوباره برای او را از بین خواهد برد. شاید همین امر باشد که باهنر را کاندیدایی بالقوه برای ریاست جمهوری نه در فضای فعلی که در سال 1400 نگه دارد. و فاصله ای که شاید در آن باهنر بتواند اول آرزوی ایجاد چند حزب از یک سو و دور یک میز نشاندن همه اصولگرایان از سوی دیگر را برآورده کند و بعد هوس ریاست جمهوری را به واقعیت تبدیل سازد.