طرح انتقال تیمهای بیتماشاگر تهرانی، لوث شده، کشان کشان و سیاستزده
به اجرا رسیده، بیآنکه همه زوایای این طرح روشن شود. مردم نیز به این جدل بارها
دعوت شده اند. چند سال پیش را به خاطر بیاوریم که برنامه نود بیتوجه به اینکه
موضوعاتی تخصصی را به رأی عام واگذار نمیکنند، از مخاطبانش می پرسید با انتقال
تیمها از شهری به شهر دیگر موافقید یا موافق نیستید. وقتی کارشناسان فوتبال در
ایران همه زوایای طرح انتقال را نمیبینند و با بیماری دهان بینی، مخالفت با
انتقال را یک ژست جالب میدانند، چگونه از مخاطبان نود میتوان توقع داشت که پس از
چند سال مخالفت مجری برنامه محبوبشان با انتقال تیمها و پس از مداخله سیاست در
این طرح، آنها موافق باشند؟
وقتی 91 درصد مخاطبان نود با طرح انتقال تیمها مخالفت کردند، یاد شبی
از شبهای نود افتادم، یاد دی ماه 87 که 94 درصد از مخاطبان نود، غلامحسین پیروانی
را بهترین گزینه برای تیم امید ایران میدانستند و همان روزها بود که نوشتم این
اشتباه 94 درصدی مردم است و نوشتم مخاطبان نود پیامک بازهایی بودند که شبی را با
نود گذراندند و پی شانس خود در قرعهکشی میگشتند! آن روزها عادل فردوسیپور نیز
با لذت بردن از شعر خوانیهای پیروانی، همواره از این مربی تمجید میکرد و او را دوستداشتنی
لقب میداد و از او شعردرخواستی طلب میکرد؛ عاقبت تیم امید با پیروانی از همان
سال 87 روشن بود.
وقتی نظر دادن درباره یک خطای ساده فوتبال را به کارشناس داوری میسپارند،
چگونه است که درباره انتخاب سرمربی تیم امید یا موضوعی مثل طرح انتقال تیمهای بیتماشاگر
از مخاطبان یک برنامه نظر میخواهیم؟
عادل فردوسیپور هرچقدر در درک چرایی انتقال تیمهای بیتماشاگر به
شهرستانها کمهوش به نظر میرسید اما با دعوت از یک نماینده مجلس که با لابیهای سیاسیاش،
می خواست تیم نفت را به اراک ببرد، زیرکانه به تعداد مخالفان این طرح افزود.
نماینده موافق طرح، ناآشنا با فوتبال و ناآشناتر از نماینده مخالف طرح انتقال،
حوصله مخاطب را سر میبرد و استدلالی برای دفاع از این طرح نداشت و حتی آنگاه که
مجری برنامه نود میگفت شما با لابیهای سیاسی این تیم را به شهر خود می برید، او
میخندید و خوشحال بود از اینکه در یک برنامه تلویزیونی قدرت سیاسیاش جلوه مییابد!
این یکپرده از پردههایی است که طرح انتقال تیمهای بیتماشاگر در آن
لوث شده است، در حالیکه این طرح، طرح نجات فوتبال دولتی، سیاستزده و بیتماشاگر ایران
بود.
محمدعلی آبادی، رییس وقت سازمان ورزش ایران، ایده انتقال تیمهای بی
تماشاگر تهرانی را نزدیک به سیاستهای دولت نهم در زمینه تمرکززدایی دید و در
اجرای این طرح درنگ نکرد و ناامیدکننده این بود که سیاستزده و بدون کار کارشناسی،
انتقال تیمهای بیتماشاگر شروع شد.
ردپای سیاست، این بار نیز مثل همیشه در فوتبالی که دخالتهای سیاسی،
کارش را به تعلیق فدراسیون نیز رسانده بود، پیدا شد. مدیریت
بیخردانه این طرح، هر روز به تعداد مخالفان افزود و مخالفان نه فقط با سیاستزدگی
این طرح بلکه با اساس این ایده مخالفت کردند.
پاس که قهرمانی خود را در شهرک اکباتان در حضور سربازانی که به
ورزشگاه دستگردی اعزام شده بودند، جشن گرفته بود و این جشنهای مصنوعی تا کی باید ادامه
مییافت؟
پاس تهران وقتی به همدان رفت که یکی از متمولترین تیمهای فوتبال ایران
و بیتماشاگرترین تیم ایران بود و حتی نوجوانان شهرک اکباتان را در چند قدمی محل
بازیهایش مجذوب خود نمیکرد. آیا
اینکه پاس، تیمی متعلق به پلیس در فوتبال حرفهای بقا مییافت، در آن سالها بودجههای
10 میلیاردی میگرفت و برای سکوهای خالی بازی میکرد وحتی پیشکسوتان پاس هم سالی
یک بار به تماشای بازیهایش نمیرفتند، عاقلانه بود؟ پاس تهران مثل صبای تهران،
مثل راهآهن تهران، مثل سایپا و پیکان تهران و مثل نفت تهران محصولات فوتبال دولتی
بودند. در فوتبال خصوصی، تیم بیتماشاگر رشد نمیکند و به لیگبرتر نمیرسد. تیم
بیتماشاگر در فوتبال خصوصی و حرفهای محکوم به ورشکستگی است، چون نه بلیت میفروشد،
نه پیراهنش خریداری دارد، نه اسپانسرها سراغش را میگیرند و نه بازیهایش در
تلویزیون مخاطبی دارد. راز بقای تیمهایی مثل پاس، راهآهن، سایپا، پیکان و این تازگیها
نفت در تهران، وابستگی های دولتی و سیاسی این تیمها بود، نه هویت و اهمیتشان.
چند تیم بیتماشاگر تهرانی به همدان، قم، قزوین و... منتقل شدهاند و
سقوط پاس و پیکان از لیگبرتر دستمایه انتقادات شد. سوءمدیریت این تیمها در
شهرهای جدیدشان و اساسا انتخاب غلط اندرغلط شهرستانها برای اجرای طرح انتقال و
انتقال نیافتن بودجههای دولتی تیمهایی مثل پاس و... همراه امتیاز لیگبرتریشان
و هزار موضوع دیگر، منجر به ناکامی این تیمها شد اما این ناکامی را به پای اصل
این ایده نوشتن، از آن دست کارهاست، از آن دست کارهایی که از دو گروه سر میزند، آنها
که از فوتبال حرفهای چیزی نمیدانند و آنها که برای مخالفت کورکورانه با
طرح انتقال، به هر استدلال چوبینی چنگ میزنند.
بقای تیم های بی تماشاگر و ادامه راه تیم هایی مثل پاس تهران و نفت
تهران قواعد فوتبال حرفه ای را به هم می زد. چرا باید به پای یک تیم بی تماشاگر از
وزارت نفت یا از نیروی انتظامی سالیانه چند ده میلیارد پول طلب کرد؟ اما حالا
اینکه تیمی باهویت مثل ملوان با انتقال امتیاز نفت تهران به لیگ برتر برگردد، کجای
قصه اش مایه خوشحالی است؟ اینکه ملوان از این خوان گسترده که برای تیم های صنعتی و
دولتی و نظامی در اصفهان و تهران و اهواز تبریز پهن است، بی بهره بماند، تبعیض
آمیز است، اینکه پول ها برای موفقیت تیم های بی تماشاگری مثل نفت تهران، پیکان،
سایپا و ... هزینه شود عجیب و غریب است اما اینکه به ملوان امتیاز ببخشند، اتفاق
مبارکی نیست.