بازگشت سید جلال به پرسپولیس میتوانست یک سال پیش اتفاق بیفتد. در روزهایی که برانکو ایران نبود، نژادفلاح با جلال پای میز مذاکره نشست و به سرعت برای همکاری به توافق رسید. آنها حتی سرخوشانه عکسی هم به یادگار انداختند، اما با بازگشت برانکو به تهران همه چیز رفت روی هوا. خوب یا بد، درست یا غلط ایوانکوویچ مدافع فیکس تیم ملی را نخواست تا او نفتی شود. سید جلال اما تصمیم کادر فنی پرسپولیس را پذیرفت و در طول این یک سال ادب را به تمام معنا رعایت کرد تا امروز بتواند دوباره بختش را بیازماید و به مرادش برسد. سید جلال در بازگشت به پرسپولیس جمله جالبی به زبان آورده است: «امیدوارم بازیکنان قدر این پیراهن را بدانند.» او از زبان کسی سخن میگوید که در دو سال گذشته با عمق جانش طعم تلخ از دست دادن لباس پرسپولیس را چشیده است. از قرار معلوم این خسران برای سید جلال چنان غیر قابل تحمل بوده که برای بازگشت به دوران گذشته، حاضر شده یک سال پشت خط بماند و ناز برانکو را بکشد. غم ماههای گذشته سید جلال را شاید فقط یکی مثل محمد نوری درک کند؛ کسی که هفتههاست برای بازگشت به پرسپولیس چراغ سبز نشان میدهد اما بعید است به اندازه حسینی خوششانس باشد و دوباره به این موقعیت برگردد.
وضع امروز ستارههایی مثل محمد نوری و سید جلال حسینی میتواند قابل توجه بازیکنانی باشد که لباس تیمهای بزرگ پرسپولیس و استقلال را به تن دارند، اما قدر این موقعیت را نمیدانند. مثلا مهدی طارمی یا امید ابراهیمی باید حواسشان جمع باشد که کدام راه را انتخاب میکنند و چه چیزی را با چه چیزی تاخت میزنند. توپ زدن در محبوبترین تیمهای ایران و آسیا، قرار داشتن در کانون توجهات عمومی و برخورداری از موهبت مهر و محبت مردم، گنجینه کمارزشی نیست. اگر غفلت کنی و حواست نباشد، ممکن است آن را به راحتی از دست بدهی و دیگر هیچوقت روزهای درخشان تصاحبش را تجربه نکنی. پرسپولیس و استقلال ممکن است مشکلات زیادی داشته باشند، اما در همین شکل کنونیشان هم از پتانسیل اجتماعی کمنظیر و خارقالعادهای بهره میبرند که خاک را کیمیا میکند. آنکه یک سال برای بازگشت به پیراهن پرسپولیس پشت خط ماند، یکی از بهترین مدافعان تاریخ فوتبال ایران و مردی در قوارههای کاپیتانی تیم ملی است. شاید همین یک خط کافی باشد برای توضیح دادن بزرگی تیمهایی که گاهی عظمتشان لابلای مشکلات پرشمار روزمره فراموش میشود.