یکی از اولین نکتههایی که معمولاً در مشاورههای جنسی متخصصان به زن و شوهرهای مراجعکننده میگویند، این است که مرد و زن از نظر جنسی با هم تفاوتهایی دارند و از نظر جنسی بین آنها نوعی ناهماهنگی و عدم سنخیت وجود دارد و آنچه میتواند این ناهماهنگی را کم کرده و زندگی لذتبخش زناشویی را فراهم سازد، عشق پیشنوازی و بهطور کلی انجام فعالیتها و اقدامات گوناگون است. اما این جمله از جنبهای (و تنها ازجنبهای) درست است و از جنبهای نادرست است. جنبه نادرست این جمله مربوط به سطح تولید مثل است.
اگر فقط از این سطح به غریزه جنسی انسان بنگریم، حقیقت آن است که خلقت آدمی و خصوصاً آناتومی اندامهای جنسی زن و مرد در حالت طبیعی در حد اعلای کمال هستند. در حقیقت از این منظر هیچ ناهماهنگی بین زن و مرد وجود ندارد. در هنگام یک رابطه زناشویی، اندام جنسی زن آمادگی استقبال و پذیرش رابطه را پیدا میکند و مغز مرد (مراکز لذت در مغز مرد) به گونهای عصبکشی شده که غشای اندام زن برایش فوق العاده لذتبخش است و به همین دلیل هم درست دقایقی پس از رابطه میلیونها اسپرم رها میشود و اگرهیج مانعی در کار نباشد و زمان هم زمان مناسبی باشد، یکی از این اسپرمها زودتر از بقیه به تخمک رسیده و آن را باور میسازد و نطفة انسانی نو شکل میگیرد. این طرحی است در کمال بینقصی و شاهد گویای آن هم وجود بیش از شش میلیارد انسان روی زمین است.
اما اگر از سطح دیگر به این رابطه بنگریم، کلام متخصصان درست و صحیح است. در سطح تلذذ جنسی، اندامهای زن و مرد به همان هماهنگی تولید مثلی نیستند. زنان به تحریکهایی متفاوت از مردان نیاز دارند. تفاوت نوع تحریک گاه میتواند به بروز مشکلاتی منجر شود. اگرچه از دیرباز این تفاوتها وجود داشت، اما در قرن بیستم و پس از بررسیهای آلفرد کینزی بود که تفاوتهای فوق شناخته و مورد بررسیهای علمی قرار گرفتند.
مطالعات کینزی در یک فاصله زمانی دوازده ساله از 1938 تا 1950 انجام شد. در این مدت با پنج هزار 940 زن و پنج هزار و 300 مرد بیش از شانزده هزار مصاحبه صورت گرفت. مطالعه کینزی دریچههایی تازه بر روی درک رفتارهای جنسی آدمی گشود و اگرچه از زمان انجام آنها تاکنون در بسیاری از ارزشها و جنبههای اخلاقی پیرامون روابط جنسی تغییرات عمدهای پیش آمده، ولی اغلب تحقیقاتی که حتی امروز و پس از گذشت بیش از 60 سال در این زمینه به عمل میآید هنوز هم یافتههای کینزی را تأیید میکنند. اما این تفاوتها چه هستند؟
به تعدادی از اصلیترین یافتههای علمی درباره تفاوتهای زن و مرد اشاره میشود:
یکی از تفاوتهای مورد نظر، در تداوم یا عدم تداوم فعالیتهای جنسی است. به طور کلی فعالیت جنسی در زنان ناپیوسته و دورهای است. به عبارت دیگر، دارای فراز و فرود است. چه بسا که هفتهها، ماهها یا حتی سالها بین دورههای فعالیت زنان فاصله بیفتد و یا زن از یک دوره فعالیت زیاد به دورهای با فعالیت اندک یا اساساً به دورهای بدون فعالیت تغییر حالت دهد. این مسئله در مورد انواع فعالیتهای جنسی زن و مرد مصداق دارد، اما در مورد مردان چنین الگویی وجود ندارد. مردها اگر فعالیت جنسی طبیعی نداشته باشند، حتما به شکلهای دیگر درپی رفع نیاز جنسی خود برمیآیند.
برانگیختگی و تهییج
مردان در مقایسه با زنان بیشتر دچار برانگیختگی جنسی میشوند و به بیان دیگر محرکهای تحریککننده آنها دامنه گستردهتری دارد. خیالپردازی، تجسم، درگیر شدن در تجربههای نو و به ویژه دیدن در برانگیختگی و تحریک مردان بیشتر دخیلاند.
نشانههای دیداری
بررسیها نشان میدهد که مردان بیشتر از طریق محتواهای بینایی (دیداری) تحریک میشوند، درحالی که زنان بیشتر تحت تأثیر نشانههای درونی برانگیخته میشوند. کینزی در مطالعات خود ضمن اشاره به این نکته ( محرکهای دیداری بیشتر و دیدن برای مردان) بیان کرد که مردان گرایش و تمایل به نگاه کردن به زنان را دارند و زنان هم که گویی شهوداً و از روی غریزه از این تمایل آگاهند، به خودآرایی و جلوهگری میپردازند. درسالهای اخیر و پس از افزایش شیوع بیماری کماشتهایی عصبی و از آنجا که این مشکل با اختلال در خودانگاره و هویت جسمی و تصویر تن همراه است، عدهای درپی توجیه این بیماری براساس یافتههای کینزی برآمدهاند.
توضیح آنکه زنان چون میدانند مورد توجه و در زیر نگاه مردانند به تصویر تن خود بیش از حد میپردازند و این بیش از حد بها دادن و نگرانی دائم از داشتن اندامی زیبا (که در اصلیترین شکل خود به شکل نازکاندامی جلوه مییابد)، به نخوردن برای لاغر اندامی و در نهایت به بیماری میانجامد. اگر این توجیه را در مورد بیماری کماشتهایی بپذیریم (که به نظر هم معقول و قابل پذیرش است) آنگاه میتوان رابطهای هم میان کم بودن این اختلال در جوامع مسلمان و پوشیدگی اندام زنان در بین مسلمانان (حجاب) یافت.
هنگامی که بانویی مسلمان با پوشش خود نگاههای مردان را از خود دور میسازد، در واقع تصویر تن کمتر مجالی برای بروز یا تحریف و اختلال مییابد و در نتیجه نیازی به مبادرت به رفتارهای بیمارگونه نظیر نخوردن نیست. در زمینه نگاه مرد و تفوت محرکهای بصری برای مردان و زنان، متخصصی به نام پِریسا فلود نکته جالبی میگوید. این محقق درباره نگاه مردان بررسیهایی انجام داده و تأثیر آن را بر زنان در جملهای رسا بیان داشته است. او میگوید «پیام نهفته در چشمان و نگاه مرد ده برابر قویتر از قویترین بدنها و اندامها بر زنان تأثیر میگذارد».
عشق و محبت
یکی از یافتههای عمده درباره تفاوتهای بین زن و مرد ارتباط بین فعالیتهای جنسی و عشق در زنان و نبود چنین ارتباطی در مردان است. هم کنیزی و هم محققان بعد از او به این نکته پی بردهاند که زنان فعالیتهای جنسی را هم بخشی از عشق و محبت میدانند ولی مردان این دو را لزوماً در کنار هم نمیبینند. در این زمینه بیمناسبت نیست تا به نظیریه مثلثی عشق روانشناس برجسته رابرت استرنبرگ اشاره کنیم.
استرنبرگ میگوید که عشق حقیقی مثلثی است با سه ضلع: هوس- عشاق از نظر بدنی به هم جذب شده و یک رابطه جنسی با یکدیگر دارند. صمیمیت- عشاق بهترین و صمیمترین دوستان هم هستند. تعهد- عشاق وفاداری به یکدیگر را میپذیرند و به هم وفادارند. این سه ضلع، ترکیبهای مختلف عشق و در حقیقت انواع عشق را میآفریند. از جمله این عشقها میتوان به عشق شیداگونه (هوس تنها)، عشق دوستانه (صمیمیت تنها)، عشق پوچ ( تعهد تنها)، عشق رمانتیک (صمیمیت و هوس)، عشق ابلهانه (تعهد و هوس) و معاشرتی (صمیمیت و تعهد) اشاره کرد. وجود هر سه این اضلاع در یک رابطه زناشویی لازم و ضروری است. چه:
صمیمیت و رابطه خوب، لذت بردن از امور جنسی را افزایش میدهد و تعهد و ماندن کنار همدیگر را ژرفتر و عمیقتر میسازد. رابطه جنسی (شهوت) با ابراز عاطفه و محبتورزی به همدیگر صمیمیت را عمق میبخشد و عشاق را به یکدیگر متعهد میسازد.
تعهد محیطی ایمن و اعتمادساز میآفریند که در آن افراد میتوانند از یکدیگر به لحاظ جنسی لذت برده و سابقه تازهای از با هم بودن ایجاد کند. به طور کلی و درمجموع نوعی همافزایی قوی بین این سه جزء مثلث عشق وجود دارد:
رابطه جنسی با صمیمیت و تعهد بهتر میشود.
صمیمیت با تعهد و ارتباط جنسی ژرفتر میشود.
تنظیم خانواده