برچسب ها

زانیار کاوه: در لحظه جدایی از دو برادر، فرهاد با هوای دهان و مالش دست‌های برادرش قصد داشت او را گرم کند / بار کوله‌هایمان کفش بود؛ در میانه مسیر به پایین پرت‌شان کردیم / دهیار روستای نی: فرهاد بعد از مرگ آزاد، از قتل‌گاه دوم پایین می‌رود / او به اولین تماس پاسخ داد، اما توان حرف زدن نداشت / فرهاد تا 24 ساعت قبل از یافته شدن پیکرش زنده بود

فرهاد گریه کنان «کاکه، کاکه (داداش، داداش)» می‌گفت و هر دو از سرما داشتیم یخ می‌زدیم. گفتم فرهاد بگذار من پایین بروم و شاید بتوانیم آزاد را نجات دهیم یا این‌که بیا با همدیگر برویم کمک بیاوریم. ما راه را اشتباه رفتیم و از دوراهی دیگر مسیر اشتباه را رفته بودیم. در این شرایط فرهاد به من گفت من برادرم را تنها نمی‌گذارم و تو برو کمک بیاور. من راه افتادم، تنها با چند قدم دور شدن از آن‌ها دیدم فرهاد هم‌چنان گریه می‌کند و با بخار دهان‌ و مالش دادن دست برادرش او را گرم می‌کند که شاید جان ندهد.
کد خبر: ۸۳۷۲۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۳