برچسب ها

روایت لحظات تلخ کودک ی که مادر زیر آوار روی اوخیمه زد تا زنده بماند/خاله علی:مادرش را می خواهد،چه کنم

ساعت از 9 شب گذشته بود و من میهمان خانه خواهرم بودم. سفره را پهن کردیم تا شام بخوریم. من بودم، خواهرم، فرزندشان و همسرش؛ خواهرم برای شام خورشت «خلال» درست کرده بود و من از سر سفره برخاستم تا پارچ آب را بیاورم.اما ناگهان در یک چشم به هم زدن، همه چیز با خاک یکسان شد.
کد خبر: ۷۴۷۲۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۲۷