کد خبر: ۸۸۰۹۵۱
تاریخ انتشار: ۱۹ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۳:۵۰
تعداد بازدید: ۲۸۹
در زندان به موسى بن جعفر گفته شد: کاش بفلانى نوشته بودى تا درباره تو با هارون سخن مى ‏گفت. پس گفت: حدّثنى ابى عن آبائه ان الله عز و جل اوحى الى داود: یا داود! انه ما اعتصم عبد من عبادى بأحدٍ من خلقى دونى عرفت ذلک منه الاّ و قطعت عنه أسباب السماء و اسحت [اسخت]الأرض من تحته. ” پدرم از پدرانش مرا خبر داد که خداى عز و جل به داود وحى کرد: اى‏ داود! نشد که بنده ‏اى از بندگانم مرا رها کرده، به کسى از آفریده ‏هاى من توسل جوید و او را چنان بشناسم مگر آنکه دست وى را از وسیله‏ هاى آسمانى کوتاه کردم و زمین را زیر (پاى) او فروبردم.

پاسخ امام کاظم (ع) به درخواستِ نوشتنِ نامه برای رهایی از زندان هارونبه گزارش خبرداغ به نقل از انتخاب، رسول جعفریان: ابن واضح یعقوبی (مورخ شیعی و متوفای ۲۸۴، یعنی درست ۱۰۱ سال پس از شهادت امام کاظم علیه السلام) در باره امام نوشته است: موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین، مادرش «حمده» نام داشت، و در سال ۱۸۳ هجری در سن ۵۸ سالگی در بغداد، وقتی در زندان هارون، و نزد سندی بن شاهک [زندانبان]بود، رحلت کرد…

یعقوبی، آنگاه، چندین روایت از امام کاظم علیه السلام آورده که نکات معنوی و اخلاقی و سیاسی زیبایی است. عین آن را از ترجمه مرحوم آیتی (یعقوبی: ۲/۴۲۰ ـ ۴۲۱) می‌آورم. ابتدا می‌گوید: موسى بن جعفر (ع) از پرعبادت‏ترین مردم بود، و از پدرش روایت مى ‏کرد.

سپس این روایات را نقل می‌کند: حسن بن اسد گفت: از موسى بن جعفر شنیدم که مى ‏گفت: ما اهان الدنیا قوم قط الا هناهم الله ایا‌ها و بارک لهم فیها، و ما اعز‌ها قوم قط الا نغصهم الله ایاها.

هرگز مردمى، دنیا را خوار نداشتند مگر آنکه خدا آن را بر آنان گوارا ساخت و ایشان را در آن برکت داد، و هرگز قومى دنیا را عزیز نداشتند مگر آنکه خدا آن را بر ایشان ناگوار ساخت؛ و فرمود: إنّ قوما یصحبون السلطان یتخذهم المؤمنون کهوفا، فهم الآمنون یوم القیامه، ان کنت لأرى فلانا منهم.

” همانا مردانى همراه، شاه [سلطان وقت] مىیشوند و مؤمنان آنان را پناه خود قرار مى ‏دهند، آنهایند که روز رستاخیز در امانند، و فلانى را از ایشان گمان مى‏ برم؛ و نزد وى نام بعضى ستمگران برده شد، پس گفت:، اما و الله لئن عز بالظلم فى الدنیا لیذلن بالعدل فى الآخره.

هان بخدا سوگند که اگر در دنیا به ستمگرى عزیز شده است، البته در آخرت بعدالت (خداوندى) خوار گردد؛ و در زندان به موسى بن جعفر گفته شد: کاش بفلانى نوشته بودى تا درباره تو با هارون سخن مى ‏گفت. پس گفت: حدّثنى ابى عن آبائه ان الله عز و جل اوحى الى داود: یا داود! انه ما اعتصم عبد من عبادى بأحدٍ من خلقى دونى عرفت ذلک منه الاّ و قطعت عنه أسباب السماء و اسحت [اسخت]الأرض من تحته.

” پدرم از پدرانش مرا خبر داد که خداى عز و جل به داود وحى کرد: اى‏ داود! نشد که بنده ‏اى از بندگانم مرا رها کرده، به کسى از آفریده ‏هاى من توسل جوید و او را چنان بشناسم مگر آنکه دست وى را از وسیله‏ هاى آسمانى کوتاه کردم و زمین را زیر (پاى) او فروبردم؛ و موسى بن جعفر گفت: حدثنى أبى، إنّ موسى بن عمران قال: یا رب اىّ عبادک شر؟ قال: الذى یتّهمنى. قال: یا رب و من عبادک من یتهمک؟ قال: نعم الذى یستجیرنى ثم لا یرضى بقضائى.

” پدرم مرا خبر داد که موسى بن عمران گفت: اى پروردگار من، کدام یک از بندگانت بدتر است؟ گفت: آنکه مرا متهم مى‏ کند (بمن بدگمان است). گفت:

اى پروردگار من! مگر در بندگانت کسى هست که تو را متهم کند؟ گفت: آرى آن کس که از من فریادرسى مى ‏خواهد سپس بحکم من راضى نمى‏ شود.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نظر شما
در زمینه ی انشار نظرات مخاطبان رعایت چند نکته ضروری است
لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید خبر داغ مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است خبر داغ از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب, توهین یا بی احترامی به اشخاص ,قومیت ها, عقاید دیگران, موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه های دین مبین اسلام باشد معذور است. نظرات پس از تایید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
نام:
ایمیل:
* نظر: